هروز سورن: برای تحقق همبستگی سراسری از فرقه گرائی عبور کنیم!
حقیقت این است که طغیان اعتراضی کارگران در داخل کشور توماری روزانه رابه جامعه خبری ارائه میدهد. این تلاطم مبارزاتی وسیع اما فاقد رسانه آزاد و متعهد و بازتاب دهنده در داخل و همبستگی وسیع نیروهای متعهد در خارج از کشور است. هم از اینرو تلاش برای ایجاد ابزارهای اقدامات سراسری نیروهای مدافع کارگران در خارج از کشور دیر نیست. اما گذار از اندیشه فرقه گرایی بعنوان آفتی مخرب و عاملی بازدارنده در برابر ایجاد همبستگی سراسری و قدرتمند از ملزومات است. فراموش نکنیم که نیروهای خارج از کشور بخشی از جنبش کارگری ایران هستند و نه تنها پشت جبهه آنان.
............................
قتل شاهرخ زمانی در زندان ضمن شوکه کردن طیف وسیع نهادهای کارگری و سازمانهای چپ در داخل و خارج کشور اما بازتابی گسترده و در حد انتظار در میان کارگران کشورمان نداشت. این موضوع با شرایط کاری موجود در کشور, سطح آگاهی کارگران, سانسور و فقدان اهرم های اطلاع رسانی وسیع و آزاد, ضعف و سرکوب وسیع نهادهای کارگری مستقل موجود در داخل, عدم تعادل و همبستگی در میان حامیان طبقه کارگر در خارج از کشور و.. ارتباطی بلاواسطه داشت.
تلاشهای گسترده ای در خارج از کشور و در اعتراض به قتل شاهرخ در زندان جمهوری اسلامی انجام پذیرفت. توجه تعدادی از اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری بین المللی نیز جلب شد و اعتراضاتی نوشتاری نیز به مسئولین جمهوری اسلامی انجام گرفت. برخا فراخوان هائی نیز داده شد و نهادهای حقوق بشری و اتحادیه ای نیز مخاطب قرار گرفتند. مجموعه حرکاتی اعتراضی که بزحمت توانستند برد تبلیغاتی داشته باشند. در پی این واقعه مقالات متعددی نیز انتشار یافتند که بر اصل همبستگی هر چه بیشتر برای دفاع از کارگران زندانی و زندانیان سیاسی تاکید داشتند.
این مطالب اگر چه بدرستی نوشته شده اند اما از بزرگترین موانع این همبستگی سراسری که همانا فرقه گرائی سازمانی است, کمتر یاد کرده اند. اینکه امروزه گفتن از ضرورت همبستگی امری کم خرج است و میتوان بطور عمومی گفت که همبستگی خوب است , واضح تر است. گفتمان همبستگی حول محکوم و افشا نمودن جنایت اخیر جمهوری اسلامی زمانی میتواند پر معنی باشد که اراده ای مشترک و عمومی را نمایان کند. این اراده بخشا در دنیای مجازی و اطلاع رسانی صورت می گیرد و به آن ختم نمیشود. حضور خیابانی, متمرکز و عینی نیروهای سازمانی و فعالین مستقل و منفرد چپ و مدافعان حقوق کارگران میتواند نشانی از این اراده مشترک باشد. این مهم نیازمند تدارکی وسیع و اقداماتی پیش از وقوع چنین فجایعی است. واقعیت اینست کهنشست احزاب، سازمان ها و نهادهای چپ و کمونیست و نهادهای کارگری سراسری موجود میتواند ابزار اولیه و ضروری گامهای آتی برای همبستگی, کنشگری و آمادگی برای حرکتهای سراسری باشد اما نیل به این مقصود بدون بهره گیری از نیروهای موجود جنبش اعتراضی کم معنی است. چنانچه مقوله همبستگی را به نهادهای ذکر شده خلاصه کنیم, تنها میتوان از شروعی نیکو اما عقیم سخن گفت.
همبستگی در معنای نزدیکی چند سازمان تنها میتواند جوانه ای از یک خواست و تمایل عمومی را نشان دهد. به اعتقاد من آنچه ناگفته مانده است چگونگی عبور از فرقه گرایی سازمانی است بعنوان شرط لازم و ضروری برای حضور دمکراتیک نیروهای وسیع منفرد سیاسی بعنوان سنگ پایه همبستگی سراسری و موثراست. تدبیر سیاسی به تجربه از عهده رهبران سیاسی سازمانهای چپ خارج است. فراموش نکنیم که نزدیکی 16 سازمان چپ و نهاد چنانچه بیاد داشته باشیم نه یک کنش سیاسی و مدبرانه بلکه واکنشی موخر از روی ناچاری به اتحاد نیروهای راست در جمع و جور کردن خود بود|! با اینهمه آنرا می بایستی به فال نیک گرفت و سکو و زمینه ای برای پرش بسوی همبستگی دانست.
اما آنچه دیده نشد و گفته نشد اینکه آیا میتوان با همان مختصات فرقه گرایانه سازمانی و همان تعلقات به کیش شخصیت بستری مناسب برای همبستگی عمومی ایجاد کرد؟ آیا بدون حضور دمکراتیک و داوطلبانه نیروهای منفرد سیاسی که نقش آنها در حضور و وجود اپوزیسیون خارج از کشور را نمیتوان ماست مالی کرد, میتوان از همبستگی عمومی و موثر سخن گفت؟ به روایتی دیگر فرقه گرایان و اندیشه های از این دست مانع مستقیم حضور مستقیم منفردان سیاسی در این نهاد مشترک بوده اند. هم از اینرو گفتگو از همبستگی عمومی بدون پرداخت به اندیشه فرقه گرایانه موجود و موثر که آرمان را فدای سازمان می کند, بیل زدن زمین نرمی است که هیچ اعتراضی را نیز بر نمی انگیزد.
سالهای دراز بر ضرورت همبستگی عمومی حول و حوش مسائل مبارزاتی عمومی گفته و نوشته شد و سالهای دراز نیز از سوی فرقه گرایان اغلب سازمانی در برابر آن صف کشیده شد و با بی اعتنائی روبرو شد.
سرریز نیروها و تجزیه های پی در پی نیروهای موجود را در برابر یک واقعیت قرار داده است که بیکدیگر نزدیک شوند و این قاعده ای عمومی است. شم سازمانی رهبری بعضی ازتشکل های چپ در این زمینه کم و کسری ندارد. سوال اینست که آیا این نزدیکی ها برای حفظ سازمان سنتی و بر هم نخوردن قوائد تشکیلاتی نبوده است؟ بهمین علت با مقوله همبستگی میتوان ظریف تر برخورد کرد. با کدام انگیزه؟ چرا مجموعه احزاب و تشکل ها که امیدهائی را برانگیخت, به همین نهادهای سیاسی ختم و درش بسته شد؟ کدام پروژه برای گسترش آن و فراتر رفتن از سازمانهایی که در نام و گذشته شان خلاصه شده اند, در پیش گرفته شد؟
فرقه گرایان درون سازمانهای چپ موجود بلحاظ تجربی بسیار سرسخت هستند. سازمان را ملک شخصی خویش میدانند حال آنکه از نظرگاه کلاسیک سازمان ها سرمایه های سیاسی و اجتماعی مردم آن کشور میباست تلقی شوند. سازمان فدای آرمان یعنی که تشکل یک اهرم و وسیله است. ابزاری است برای تحقق آرمان های سیاسی ایدئولوژیک تعریف شده. در اندیشه فرقه گرایان آرمان فدای سازمان می شود. ضرورت سیاسی و اجتماعی فوری مردمی بکرات نادیده گرفته میشود و سکوت بر آسمان سازمان هایشان سایه می افکند. اینجاست که اطلاعیه و بیانیه و پوستر سازمانی و ....جایگزین اقدامات عملی برای ایجاد همبستگی موثر و وزین برای پاسخگوئی به معضل عاجل سیاسی میشود.
فقر دانش سیاسی و سوء استفاده از موقعیت سازمانی از جمله نکاتی است که ناشی از تسلط دراز مدت فرهنگ سنتی و ارتجاعی بر کشورمان بوده است و بنوبه خود در برابر یک خواست عمومی بنام همبستگی سنگ اندازی می کند.
حقیقت این است که طغیان اعتراضی کارگران در داخل کشور توماری روزانه را به ارتباطات و رسانه های جمعی ارائه میدهد. این تلاطم مبارزاتی وسیع اما فاقد رسانه آزاد و بازتاب دهنده در داخل و همبستگی وسیع نیروهای متعهد در خارج از کشور است. هم از اینرو تلاش برای ایجاد ابزارهای اقدامات سراسری نیروهای مدافع کارگران در خارج از کشور دیر نیست. اما گذار از اندیشه فرقه گرایی بعنوان آفتی مخرب و عاملی بازدارنده در برابر ایجاد همبستگی سراسری و قدرتمند از ملزومات است. فراموش نکنیم که نیروهای خارج از کشور بخشی از جنبش کارگری ایران هستند و نه تنها پشت جبهه آنان.
08.10.2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر