۱۳۹۵ آذر ۱, دوشنبه

یونس پارسابناب: پیرامون اهمیت شناخت از ماهیت نظام جهانی سرمایه(بخش دوم و پایانی)



درآمد

در بخش اول این نوشتار به اهمیت شناخت از نظام جهانی حاکم سرمایه داری از سوی چالشگران ضد نظام که خواهان دگردیسی کیفی و اساسی در راه ایجاد جهانی دیگر و بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی هستند، پرداختیم. در بخش دوم(وپایانی) این نوشتار بعد از نیم نگاهی به نحوۀ انباشت سرمایه در تاریخ سرمایه داری چند وچون مؤلفه ها و مقولات دیگر نظام حاکم را مورد بررسی قرار میدهیم.

نقش نحوۀ انباشت در تاریخ پانصد سالۀ سرمایه داری

مطالعه نحوه انباشت سرمایه مهمترین مشغله و اصلی‌ترین موضوع محققان چالشگر ضد نظام بویژه در 130 سال گذشته(عصر سرمایه داری انحصاری : امپریالیسم) بوده است. زیرا انباشت سرمایه از طریق استثمار نیروهای کار و زحمت از یک‌سو و اعمال تبادل نابرابر در کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی از سوی دیگر عامل سازنده قدرت‌های هژمونیکی و امپریالیستی کشورهای مسلط مرکز در درون نظام جهانی سرمایه داری بوده و همچنان می باشد. به عبارت دیگر فرایند انباشت سرمایه موتور محرک تاریخ نظام جهانی سرمایه داری و تشدید جهانی گرایی سرمایه(گلوبالیزاسیون) در اکناف جهان می باشد. امانوئل والرشتاین ذات و ماهیت اصلی این نظام را انباشت مستمر و بدون وقفه سرمایه دانسته و برآن است که این انباشت بی‌وقفه عملی است از سوی کشورهای مسلط مرکز(امپریالیست ها) که آن را به عنوان وجه ویژه، نهادینه ساخته اند.
به نظر سمیر امین پیدایش شیوه نوین انباشت سرمایه در پانصد و سی سال گذشته موجب تولد و رشد نظام جهانی سرمایه گشته و ساختارهای اصلی این نظام را شکل داده است. مرکز ثقل نظام با تحقق انباشت سرمایه در اروپای بویژه اتلانتیک به مرحلۀ شکوفایی و انقلاب صنعتی در نیمۀ دوم قرن هیجدهم و با تشدید بیشتر انباشت سرمایه در معدودی از کشورهای اروپای غربی(انگلستان، هلند، فرانسه بلژیک و …) قدم به مرحله سرمایه داری انحصاری (و امپریالیسم) گذاشت. آغاز حیات نظام جهانی سرمایه (1500 -1490)با آغاز انباشت سرمایه همزمان بوده و جهان تا پیش از شروع فرایند انباشت سرمایه و تشکیل فورماسیون های جدید در مرحله پیشا سرمایه داری قرار داشته و بسیاری از انگاشت ها و پدیده‌های نوین جهانی با این مرحله جدید پا به عرصه وجود گذاشته و تکامل یافته اند. بررسی اجمالی منطق و پروسه انباشت سرمایه و همچنین مقولاتی چون «ساختار نظام جهانی» در چهار چوب «مرکز – پیرامونی»، «توسعۀ توسعه نیافتگی»، تاریخ قطبی شدن جهان در شکل و شمایل «جهان چند قطبی»(از 1884 تا 1945 در شش دهۀ اول عصر سرمایه داری انحصاری) سپس در شکل و شمایل جهان دوقطبی(در دوره «جنگ سرد»:از 1947 تا1991) و پس از آن در شکل و شمایل کنونی اش جهان تک قطبی و بالاخره تشدید جهانی شدن سرمایه(گلوبالیزاسیون) و پولاریزاسیون منبعث از آن در اکناف جهان، نشان می‌دهد که نظرگاه نظام جهانی سرمایه به لحاظ منطق دیالکتیکی و متدولوژی ماتریالیسم تاریخی دارای پایه‌های مستحکم و منسجم است. به نظر این نگارنده، چالشگران ضد نظام سرمایه داری( که خواهان دگردیسی کیفی این نظام و استقرار جهانی دیگر و بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی هستند) باید بیش از پیش خود را با نکات اصلی این نظرگاه آشنا و مسلح سازند. نکات عمومی زیر، بررسی مهمترین اصول این نظرگاه در بارۀ نظام جهانی حاکم سرمایه است.

نکات اساسی نظرگاه نظام جهانی سرمایه داری
1- واحد تحلیل برای درک ریشه‌ها و تکامل روابط اجتماعی، سیاسی اقتصادی چه در سطوح کشوری و منطقه ای و چه در سطوح قاره ای و بین‌المللی همانا واحد کل «نظام جهانی سرمایه» است که از عمرش نزدیک به پانصد سال میگذرد.
برای شناخت کافی از این نظام جهانی باید ساختار پدیدۀ «مرکز – پیرامونی» درون آن را به دقت مورد بررسی قرار دهیم.
*منظور از «مرکز» کشورهای مسلط متروپل امپریالیستی است که در «شمال گلوبال» قرار دارند. منظور از «پیرامون» کشورهای دربند (حاشیه ای) هستند که در سه قاره جهان (آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین) به اضافه اقیانوسیه در «جنوب گلوبال» قرار دارند.
*در تاریخ سرمایه داری، کشورهای مسلط مرکز در آغاز محدود به کشورهای شمال غربی در اروپای آتلانتیک(انگلستان، فرانسه و هلند) بودند. از نظر سیاسی این کشورها که تعدادشان در قرون شانزدهم و هفدهم افزایش یافت، موفق به استقرار دولت های قوی همراه با بوروکراسی های فراگیر و نیروهای نظامی جنگی، گشتند. این امر شرایط را آماده ساخت که بورژوازی تازه به دوران رسیده این کشورها کنترل تجارت بین‌المللی را قبضه کرده و با اعمال سیاست‌های استعماری به تاراج منابع طبیعی کشورهای آفریقا، آسیا و دیگر مناطق دربند پیرامونی(جنوب)، دامن بزنند.
  ·            کشورها و مناطق دربند پیرامونی که به خاطر سیاست‌های استعماری و امپریالیستی کشورهای مسلط مرکز فاقد دولت های متمرکز قوی و حاکمیت مستقل بودند با عنایت و حمایت همه جانبه استعمارگران و امپریالیست ها به صدور منابع طبیعی و خام خود به کشورهای مسلط مرکز تشدید بخشیده و با ایجاد تبادل نابرابر در تجارت بین‌المللی و اعمال سیاست‌های برده‌داری در قاره آفریقا و ابر استثمار نیروهای کار و زحمت در آسیا و آمریکای لاتین به توسعه و افزایش «انباشت سرمایه» در کشورهای مسلط مرکز و به توسعۀ توسعه نیافتگی در کشورهای پیرامونی دربند، دامن زدند. اگر در کشوری از جهان «انباشت سرمایه» هنوز هم در جهت کسب سود و افزایش ثروت به نفع سرمایه داران بزرگ کشورهای مرکز بوقوع می پیوندد، اقتصاد و سیاست در آن کشور در خدمت نظام جهانی قرار گرفته و به بخش پیرامونی آن تبدیل میگردد. در‌واقع انباشت سرمایه و تمرکز آن در کشورهای مسلط مرکز مستلزم غارت و استثمار منابع طبیعی و نیروهای کار و زحمت در جهان مبنا و عامل شکلگیری توسعۀ توسعه نیافتگی در کشورهای دربند پیرامونی است.
*چون سرمایه داری وجه غالب و عمدتاٌ حاکم نظام جهانی است و چون حرکت سرمایه در جهت انباشت در سطح جهان(گلوبالیزاسیون = جهانی گرایی) در ماهیت و منطق سرمایه داری است، در نتیجه درجه جهانی شدن سرمایه و تشدید آن بویژه در عصر امپریالیسم با درجه و تشدید پولاریزاسیون(شکاف اندازی) در سطح جهان رابطه دیالکتیکی مستقیم پیدا میکند. این بلای هولناک پولاریزاسیون منبعث از گلوبالیزاسیون سرمایه را می‌توان از سه بعُد و منظر مورد بررسی قرار داد که عبارتند از :
1- ورطه هولناک و شکاف عظیم بین فقر و ثروت در سطح جهان بین کشورها و مناطق پیرامونی(حاشیه ای) و نیمه پیرامونی(نیمه حاشیه ای) و کشورهای مسلط مرکز : « شکاف عمودی» بین شمال و جنوب(شکاف طبقاتی).
         2- ورطه هولناک و شکاف بین ملت‌ها و ملیت های ساکن کشورهای دربند پیرامونی بر اساس اعمال سیاست‌های «تلاقی تمدن ها» از سوی نظام جهانی سرمایه(بویژه رأس آن آمریکا) از طریق جنگ‌های مرئی و نامرئی در جهت تجزیه کشورهای دربند پیرامونی : « شکاف افقی» بین ملل و ملیت های ساکن جنوب بر اساس هویت ملی، دینی و مذهبی و …
         3- ورطه هولناک و شکاف عمودی(طبقاتی) در درون خود کشورهای مسلط مرکز بویژه در درون رأس نظام (آمریکا) که در فاز فعلی گلوبالیزاسیون (« بازار آزاد نئولیبرالی») روزانه بطور فلاکت باری افزایش می یابد.
جمعبندی و نتیجه‌گیری

تحت شرایط پر از آشوب و ورطه های هولناک که امروز تقریباٌ سراسر جهان و حتی کشورهای مسلط مرکز و خود رأس نظام جهانی سرمایه را در برگرفته آیا می‌توان از وقوع امکانات و فرصت های دگرگون ساز در سطح جهان بویژه در مناطق فلاکت بارتر آن مثل خاورمیانه بزرگ، سخن گفته و تفسیر ارائه داد؟ آیا در آینده نه چندان دور نیروهای اجتماعی چالشگر در ژئوپولتیکی ترین و سوق الجیشی ترین منطقه جهان(خاورمیانه بزرگ) خواهند توانست با همبستگی و حمایت دولت ها و خلق های متعلق به سازمان های بین‌المللی مثل « »آلبا» در آمریکای لاتین، گروه شانگهای» در آسیای شرقی و … شرایط را برای رهایی و گسست از یوغ و محور نظام جهانی سرمایه و استقرار دولت های صاحب حاکمیت ملی، آماده سازند؟
اگر خلق ها و دولت های خواهان کسب حاکمیت ملی از یوغ نظام در خاورمیانه بزرگ موفق گردند که به امر گسست از نهادهای امپریالیسم سه سره(بانک جهانی، صندوق بین‌المللی و سازمان تجارت جهانی) شدت بخشیده و در کسب آن کامیاب گردند در آن صورت وقوع دگردیسی در ساختارجهانی از یک جهان تک قطبی(و تک محوری) به جهان چند قطبی ( و یا حداقل دو قطبی) خیلی محتمل خواهد گشت.
برای اینکه این واقعه بزرگ تاریخی هر چه زودتر و سریع‌ تر اتفاق بیافتد باید انتظار داشت که بعضی از اعضای اصلی و مرکزی «اتحادیه اروپا»(یکی از سه پیکان امپریالیسم سه سره) به خاطر افزایش درنده خویی ها و سیاست‌های جنگی و دیگر ماجراجویی های رأس نظام، نشان دهند که آماده اند از سیاست‌های آتلانتیستی به سرکردگی آمریکا دوری جسته و به تعبیه و تنظیم یک اروپای متحد یورو- آسیایی مستقل از آمریکا دست بزنند. بررسی اوضاع رو به رشد در اروپا (بحران پناهندگان میلیونی مهاجر، حمله های تروریستی داعش به کشورهای متعدد اروپا از یک‌سو و خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و کودتای نافرجام در ترکیه از سوی دیگر) در عرض دو سال گذشته (از آغاز 2015 تا کنون : اکتبر 2016) نشان میدهد که احتمال تضعیف و حتی فروپاشی اتحادیه اروپا فرارسیده و شرایط برای ایجاد یک اتحاد از سوی کشورهای فرانسه، آلمان و بلژیک با روسیه و ترکیه علیه فاشیسم داعش در حال شکلگیری و رشد است.
به نظر این نگارنده اگر این اتحاد حتی به صورت یک ائتلاف موقتی بین این کشورها(علیرغم مخالفت های غیر مستقیم رأس نظام) با موفقیت به پیش رود نه تنها رأس نظام امپریالیسم سه سره در ادامه سیاست‌های آشوب برانگیز «رژیم چنج» برای اولین بار در خاورمیانه بزرگ (در سوریه) با ناکامی روبرو خواهد گشت بلکه جهانیان شاهد بروز روندی خواهند گشت که در جریان آن جهان ما از شکل و شمایل تک محوری(تک قطبی : مونو – پولاری) به شکل و شمایل چند قطبی(مالتی – پولاری) و یا حداقل به دو قطبی (بای پولار)، تغییر خواهد یافت. بررسی تاریخ کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی جهان که امروز 85 درصد کل جمعیت جهان را تشکیل میدهند به روشنی نشان میدهد که خلق ها و ملت – دولت های این کشورها در دنیای چند قطبی (از 1884 تا 1945) و حتی دو قطبی ( از 1947 تا 1991) توانستند فرصت های بیشتری را در حرکت به سوی استقلال، آزادی حتی با چشم اندازهای سوسیالیستی (عدالت اجتماعی)، کسب کنند. مسلماٌ حرکت در مسیر ایجاد جهان دیگر و بهتر که به نظر نگارنده نیز ضرورتاٌ دارای چشم اندازهای سوسیالیستی خواهد بود، پر پیچ وخم، گاهاٌ غامض و مبهم و حتی بعضی مواقع مشکل و در برخی کشورها طاقت فرا خواهد بود، اما اوضاع رو به رشد در سراسر جهان پر از تلاطم و آشوب نشان میدهد که هر روز بر ضرورت، عینیت و امکان حرکت در مسیر آن نوع جهان توسط بشریت زحمتکش بویژه در کشورهای جنوب( که امروزه بیش از هر زمانی در گذشته به حلقه های ضعیف و مناطق توفانی کلیت نظام جهانی تبدیل گشته اند)، افزوده میگردد.
منابع و مآخذ
1- امانوئل والرشتاین، «نظام جهانی سرمایه : پیشینۀ آن در قرن شانزدهم، انتشارات آکادمیک،1974
2- سمیر امین، «بهار خلق : آینده انقلاب عربی»، انتشارات پمبازوکا، 2012
3- ماهنامه «مانتلی ریویو» شماره های آوریل، ژوئن و ژوئیه 2016، چاپ نیویورک
4- مجله هفتگی «نیشن» چاپ نیویورک، شماره های ژوئیه و اوت 2016
5- یونس پارسابناب، «بحران امپریالیسم آمریکا : شکست و ناکامی در هژمونی طلبی» و عروج مرکزهای قدرت و بازارهای نوظهور در کتاب «جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه»، آمازون دات کام، 201

هیچ نظری موجود نیست: