تاریخ پر پیچوتاب جنبش سیاسی رزمندهی دههی پنجاه خورشیدی از روایتهای کوشندگان بسیاری آکنده است، جوانانی که افقهای زیستی و سیاسی یک دوران را از درون کنش انقلابی و رزمجویانهی خویش زیستند، و در تلاش آزادیبخش و دمکراسیخواهانهی خود، دورهای از تاریخ سیاسی اخیر ایران را آفریدند که به نام «دورهی چریکی» معروف شد. هر چند چنانچه در جای دیگری گفتهام جنبش چریکی رابطهای ارگانیک با جامعهی ایران نداشت (و ندارد) و از بسیجیدن گروههای اجتماعی و جنبشی مردمی واماند، اما دورهی چریکی پاسخ نسلی از جوانان ایران بود به فروبستگی سیاسی در جامعهای که بر اساس «توسعهی سرکوبگرانه» پیش میرفت.
باری، داستانهای جانهای آشنای بسیاری از کوشندگان آن دهه که دیگر در میان ما نیستند، چه بسا ناخواسته، بر روایتهای به حاشیه رانده شده در مورد تنی چند از این کوشندگان سایه افکندهاند. و این دریغ است. حافظهی جمعی همواره به یاد میآورد تا از یاد ببرد. و رسالت تاریخنگاران است که از یاد بردهها را به خاطرهی جمعی بازگردانند. و این به ویژه آنگاه مهم است که به یاد آوریم حتی دوستان بسیارِ پرویز صدری نیز در چهل سال گذشته از سخن گفتن در مورد او پرهیز کردهاند و بدین ترتیب داستان زندگی و کوشندگی پرویز مهجور مانده است. نویسندهی این سطور روایت زندگی پرویز صدری را تا زمان ناپدید شدنش در کتابی به نام پرویز صدری: نمایی از یک زندگی سیاسی دنبال کرده که علاقمندان میتوانند به رایگان بدان مراجعه کنند. این کتاب تنها جُستار پژوهشی است که در بیش از چهل سال که از ناپدید شدن صدری میگذرد در مورد او نوشته شده است. امید آن است که یادداشت و آن کتاب تلنگری به یادها بزنند و دوستان و همراهان پرویز صدری یادهای خود را به ساحت جمعی بیاورند و بر راز ناپدید شدن وی نوری تازه بیفشانند.
<>
در میان جانهای نازنینی که زندگی خود را به پای باورهای عدالتخواهانه و آزادیخواهانه گذاشتند، پرویز صدری غریبانهترین سرنوشت را زیست. او که به همراه برادرش حسین صدری از کوشندگان دانشجویی و چریکی دههی چهل بود در اوایل دههی پنجاه ناپدید شد و تا کنون هیچ سرنخی از سرگذشت او به دست نیامده است.
پرویز صدری در پانزدهم بهمن ۱۳۲۱ در تهران زاده شد و یکی از شش فرزند خانواده صدری بود. حسین صدری زادهی ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۵ بود. پدر و مادر خانواده صدری هر دو معلم بودند و فرزندان خود را در محیطی فرهنگی پروردند و از این رو فرزندان فارغالتحصیلان دانشگاهی بودند. فرزند بزرگ خانواده، مصطفی صدری (زادهی ۱۳۱۱) از افسران پان ایرانیستِ هوادار دکتر مصدق و گویا از هماوران «کمیته افسران آزاد» نیز بود که با آوردن نشریههای سیاسی به خانه بر گرایش سیاسی پرویز و حسین تاثیر گذاشت. به گفتهی حسین صدری، مصطفی صدری در سال ۱۳۴۰ از پسِ مسمویتی ناگهانی و مشکوک، پس از چند روزی درگذشت. حتی کالبد شکافی نیز سبب مرگ او را نیافت.
باری، از جوانی پرویز و حسین هر دو به ورزش پرداختند: پرویز در رشتهی شنا و حسین در رشتهی شیرجه در سطح کشوری رقابت میکردند. پرویز قهرمان دوم کشور در شنای پروانه و حسین صدری قهرمان کشور در «اسپرینگ بورد» بودند. حسین صدری در بازیهای آسیایی ۱۹۷۰ بانکوک نیز از سوی ایران در رشته شیرجه شرکت کرد. پس از دریافت دیپلم ریاضی در سال ۱۳۴۰، پرویز در رشتهی متالورژی «انستیتوی تکنولوژی تهران» (یا همان «هنرسرای عالی») پذیرفته شد. در این زمان، حسین نیز که رابطهی نزدیکی با پرویز داشت به دبیرستان رخشان میرفت که در نزدیکی انستیتو بود. ورود پرویز به انستیتو سبب آشنایی او با مصطفی شعاعیان (ورودی ۱۳۳۷) شد و دوستی و همکاری و همفکریِ مثالزدنیِ این دو بیشتر از یک دهه و تا پدیداری «جبهه دمکراتیک خلق» توسط شعاعیان و نادر شایگان شاماسبی و پیوستن شعاعیان به «چریکهای فدایی خلق» (پس از یورش ساواک به «جبهه دمکراتیک خلق») ادامه یافت. باری، در انستیتو یا همان هنرسرای عالی بود که پرویز با علی گلسرخی، بهزاد نبوی، سیاوش سمیعی، انوشیروان بجنورد، سیروس نیکنفس نیز آشنا شد. اینها هستهی فعالیتهای دانشجویی انستیتو بودند. بعدها علی گلسرخی با نسرین صدری، خواهر پرویز، که او هم دانشجوی رشتهی مهندسی نساجی بود، ازدواج کرد. پرویز انسانی بود سخاوتمند و شوخ. آشنایی او با نبوی سبب شد که این دو در دانشگاه از سر شوخ طبعی و جسارت زبانزد دانشجویان باشند.
در سالهای گشودگی نسبی از ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ پرویز و حسین در کوششهای دانشجویی شرکت جستند و به همراه شعاعیان در کنار فعالیتهای «جبهه ملی دوم» کوشا بودند. در همین ماههای واپسینِ فضای نیمهگشودهی سیاسی بود که مصطفی و پرویز در زمینهی «مبارزهی منفی» ملهم از گاندی و مصدق تلاشی را آغاز کردند برای تحریم موسسات اقتصادی حکومت شاه، کوششی اما بینتیجه که در گزارش «تزی برای تحرک» نوشتهی شعاعیان آمده است. با سرکوب ۱۳۴۲ ایدهی مبارزهی مسالمتآمیز به کنار نهاده شد. در ماههای پس از سرکوب خرداد ۱۳۴۲، پرویز و حسین به همراه بهزاد نبوی و دیگر کوشندگان دانشجویی در تظاهرات خیابانی شرکت کردند و در تظاهرات میدان ۲۴ اسفند حسین صدری با برخورد کمانهی گلولهای به چهرهاش زخم برداشت. پس از فارغالتحصیلی شعاعیان و رفتن او به کاشان، پرویز صدری ارتباط ماهیانهی مرتبی را با او برقرار کرد و این دو به کارهای پژوهشی پرداختند که در مدت خدمت سربازی پرویز نیز این ارتباط بر پا بود. در سال تحصیلی ۴۶ــ۱۳۴۵ حسین صدری با راهنمایی پرویز و مصطفی از برانگیزانندگان اعتصاب صنفی یازده روزهی دانشجویان در دانشسرای عالی بود که به اشغال دانشسرا توسط پلیس انجامید. حسین صدری پس از دورهی دو ساله در دانشسرا به دانشگاه تهران رفت و لیسانس علوم اجتماعی گرفت.
به زودی شعاعیان و صدری که از بازساماندهی «جبهه ملی» ناامید شده بودند، همانند دیگرانی در نسل خود، راههای دیگری را کاویدند. در سال ۱۳۴۶، پرویز صدری یک کارگاه ریختهگری (در زمینهی تخصصی خود) برپا کرد. منشاء پوستههای نارنجکی که بعدها ــ در سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ ــ از گروه شعاعیان-شایگان (جبهه دمکراتیک خلق) پدیدار شدند، از همین کارگاه است. شماری از این پوستههای نارنجک (که به لیوان در دار شبیه بودند) به دست ساواک افتادند و شماری نیز به مجاهدین خلق و فداییان خلق داده شدند. به روایتی، این کارگاه سه هزار پوستهی نارنجک تولید کرده بود. پس بدین ترتیب، شعاعیان و صدری را، به همراه گروه جزنی-ظریفی باید از پیشگامان عملی مبارزهی مسلحانه در ایران به شمار آورد. سپستر، احتمالاً از سال ۱۳۴۷، سه دوست دیرینهی «هنرسرای عالی» ــ مصطفی شعاعیان، پرویز صدری، و بهزاد نبوی ــ محفلی مخفی را آغاز کردند که نامی نداشت و تا سال ۱۳۴۹ نیز فعالیتی جز تامین امکانات و امور پشتیبانی نداشت. افراد این گروه علنی بودند و کار میکردند. اما رویداد سیاهکل، اینان را نیز همچو دیگر جوانان و دانشجویان ایران رادیکالیزه کرد و شوق کنش مسلحانه در گروه افزون شد. از همین سال بود که اینان نیز دورهی تدارکاتی را پایان یافته ارزیابی کردند و عملیات مسلحانه را آماج خود قرار دادند. این گروه پیکرهای «جبههای» داشت و در آن شعاعیان و صدریِ مارکسیست با نبویِ مسلمان هر یک مسوول ساماندهی گروه زیر خود بودند. همانگونه که دانسته است، بعدها با عضوگیری رضا عسگریه که از سوی نبوی به گروه معرفی شده بود و در ذوبآهن اصفهان خدمت میکرد و سپس طرح بلندپروازانهی خرابکاری در ذوب آهن اصفهان و دستگیری نبوی، در تیرماه ۱۳۵۱ گروه ضربه خورد و از هم پاشید. پس از دستگیری نبوی، شعاعیان و صدری نیز مخفی شدند.
از آنجا که گروه بر اساس تیغهکشی امنیتی برپا شده بود، تا پیش از ضربه، صدری و شعاعیان در پی عضوگیری جوانانی بودند که سابقهی سیاسی نداشته و از این رو برای ماموران امنیتی ناشناخته بودند. این تلاش شعاعیان را به «دانشسرای عالی سپاه دانش مامازن» و عضوگیری صدیقه صرافت، مرضیه احمدی اسکویی، و صبا بیژنزاده کشاند که اینها بعدها عضو «جبهه دمکراتیک خلق» و سپستر دو نفر آخری به «چریکهای فدایی خلق» پیوستند، که جزییات آن اکنون دیگر روشن شده است.
به گفتهی حسین صدری، پرویز که از تابستان ۱۳۵۲ نیمه مخفی بود و با احتیاط به مکانهای شناخته شدهای سر میزد، از پاییز یا زمستان ۱۳۵۲ به کلی و از دید دوست نیز پنهان شد. او که نیز در پی برپایی گروهی مخفی بود، پیشتر به فرزندان خانواده روحی آهنگران مراجعه کرده بود، اما رابطه با آنها ممکن نشده بود. سپس با مخفی شدن خانم جوانی از سمپاتهای خود، پرویز چاپخانهای مخفی به راه انداخت، اما نیروهای امنیتی، گویا از طریق خانوادهی این خانم، چاپخانه را شناسایی کردند و جای پای صدری رسیدند. از اینجا بود که پرویز صدری به کلی پنهان شد.
حسین صدری از سال ۱۳۵۰ با شعاعیان در ارتباط قرار گرفته بود. در اوایل مهرماه ۱۳۵۱ پرویز قرار مصطفی را به حسین داد و در این ملاقات شعاعیان از حسین دعوت کرد به گروه ایشان بپیوندد. این فراخوان ابهاماتی را به همراه داشت، اما شعاعیان درخواست حسین برای روشن کردن نکتههای مبهم را رد کرده بود. این بود که حسین در مهر ۱۳۵۱ به سربازی رفت و از تحولاتی که میرفت سرنوشت پرویز را دگرگون کند، جدا ماند. در همین زمان بود که صبح زود، علی گلسرخی، شوهر خواهر پرویز، غافلگیرانه توسط ماموران ساواک بازداشت شد و به اوین آورده شد. پس از پرسوجو از پرویز، بازجوی پرونده از او خواسته بود تا پرویز را به ساواک معرفی کند. گلسرخی این پیشنهاد را با قاطعیت رد کرد و پس از تهدید مامور بازجو پیش از ظهر آزاد شد و به دفتر کار خویش بازگشت. اما دست بر قضا، بعد از ظهر همان روز پرویز در یکی از دیدارهای غافلگیرانهاش به دفتر گلسرخی رفت و شرح بازداشت شوهر خواهرش را از زبان او شنید. آخرین بار در یک غروب بارانی بهمن ۱۳۵۱ پرویز به خانهی نسرین رفت. زندگی او پس از این تاریخ در هالهای ابهام مانده است.
پنهان شدن پرویز تبعاتی برای خانوادهاش داشت. نسرین صدری که استاد «دانشگاه پلیتکنیک» از کار خود اخراج شد. علی گلسرخی از سوی ساواک بازداشت شد و چهار ماه زندانی بود. پس از ضربه به «جبهه دمکراتیک خلق» و کشته شدن نادر شایگان شاماسبی، نادر عطایی، و حسن رومینا، و سپس پیوستن شعاعیان، احمدی اسکویی، بیژنزاده، فاطمه سعیدی (رفیق مادر) و سه فرزند او ابوالحسن، ارژنگ، و ناصر به فداییان، رابطهی مصطفی و پرویز نیز میبایست قطع شده بوده باشد. در نوشتههای شعاعیان هیچ ردّی از پرویز صدری نیست و از رفقای این دو نیز، چنانچه پیشتر گفته شد، سرنخی که هیچ، حتی سخنی نیز از سر کنجکاوی نسبت به سرنوشت رفیق سخاوتمند و مهربان آنها در بیش از چهل سال پیش گفته نشده است. از این پس، جز دیدارهای اتفاقی پرویز با سمپاتهای پیشینش، هیچ ردّی از پرویز در دست نیست. پس از بازگشت از سربازی، حسین صدری به جستجوی برادر پرداخته و به مکانها و ارتباطهایی که میشناخته مراجعه کرد، اما این جستجوها حاصلی نداشت. پرویز صدری آخرین بار احتمالاً در بهار سال ۱۳۵۴ دیده شده است. پس از آن که علیرغم جستجوهایش ردپایی از پرویز نیافت، حسین در سال ۱۹۷۷ به تگزاس رفت و در آنجا با خانم ماری توت، از ارامنهی مجارتبار ایران، که پیشتر از ایران با او آشنا بود، ازدواج کرد. حسین از دانشگاه «سنت مری» فوق لیسانس اقتصاد گرفت، اما از آنجا که محیط شرکتها را برنمیتابید، به کار آزاد روی آورد. حسین که دمی از ورزش دست برنداشت، در تمام این سالهای مهاجرت با گروهی از دوستان روی موضوعهای اجتماعی تحقیق میکرد. حسین صدری با نگارش سرگذشت مفصل پرویز و خود برای نویسندهی این جستار کتابی که شرح آن رفت را ممکن کرد. وی در ژانویه ۲۰۱۵ در تگزاس درگذشت.
پس از انقلاب، خانواده صدری با یک آگهی خواستار آن شدند که کسانی که از سرنوشت پرویز اطلاعی دارند با خانواده صدری تماس بگیرند. هیچ کس به این فراخوان پاسخ نداد. بازجوی ساواک بهمن نادریپور نیز در مورد صدری اظهار بیاطلاعی کرد و تا جایی که ما آگاهی داریم پروندههای ساواک در مورد پرویز همچنان «باز» ماندهاند. نسرین صدری خاطرهای از یک میهمانی پس از انقلاب دارد که در آن گویا شخصی به ایشان گفته بود که پرویز «تصفیهی گروهی گردید.» اگر پرویز در حمایت گروهی بود که توسط آنها مورد تصفیه قرار گرفت، چگونگی پیوستن او به این گروه بر ما روشن نیست. از آنجا که میدانیم پرویز با گروههای مسلحانهی آن روزها اختلاف ایدئولوژیک داشت، پیوستن او به این گروهها در تردید میماند، هرچند اقتضای شرایط میتوانست پیوستن او را ممکن کرده بوده باشد.
از این رو، تا زمانی که رفقای پرویز صدری و یا کوشندگان سیاسی آن سالها یادماندههای خود از صدری را بیان نکنند، سرنوشت پرویز صدری، این کوشندهی پیشگام و انسان مهربان، همچنان در ابهام خواهد ماند.
بهمن ۱۳۹۶
* این جستار کوتاه بدون همراهی و یاری خانم نسرین صدری و خانم ماری توت ممکن نمیبود. از ایشان بسیار سپاسگزارم.
** لینک کتاب پرویز صدری: نمایی از یک زندگی سیاسی
shahrgon.net
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر