۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

محمود طوقی: بازخوانى تاريخ معاصر - سازمان چريك‏ هاى فدايى خلق ایرا

محمود طوقی: بازخوانى تاريخ معاصر - سازمان چريك‏ هاى فدايى خلق ایران




فصل اول؛طلايه‏داران
بخش نخست


ديباچهاول  
چنان دانم كه خردمندان بپسندند كه هيچ نبشته نيست كه آن به يك ‏بار خواندن نيرزد. و پس از اين عصر، مردمان ديگر عصر به آن رجوع كنند و بدانند.
مرا مقرّر است كه امروز من اين تأليف مى‏ كنم. در اين حضرت بزرگ، بزرگان ‏اند كه اگر به راندن تاريخ مشغول گردند تير بر نشانه زنند. و به‌ مردمان نمايند كه ايشان سوارانند و من پياده، و من با ايشان در پياده‏ گى كُند و يا لنگى مُنَقْرِس، و چنان واجب كُندى كه ايشان بنوشتندى و من بياموزمى و چون سخن گويند من بشنومى ولكن چون دولت ايشان را مشغول كرده است تا از شغل ‏هاى بزرگ انديشه مى ‏دارند و كفايت مى‏ كنند و ميان بسته ‏اند، تا به هيچ حال خلل نيفتد. كه دشمن و حاسدى و طاعنى شاد شود و به كام رسد، به تاريخ راندن و چنين احوال و اخبار نگاه داشتن و آن‏را نبشتن چون توانند رسيد و دل‏ ها اندر آن چون توانند بست.
پس من به خليفتى ايشان اين‏ كار را پيش گرفته كه اگر توقف كردمى، منتظر آن‏كه ايشان بدين شغل بپردازند. بودى كه نپردا ختندى، و چون روزگارِ دراز برآمدى، اين اخبار از چشم و دل مردمان دور ماندى. و كسى ديگر خاستى اين‏ كار را كه بر اين مركب آن سوارى كه من دارم نداشتى و اثر بزرگ اين خانواده با نام مدروس شدى.
«تاريخ بيهقى»

ديباچه  دوم
سازمان چريك‏ هاى فدايى خلق با گروه پيشتاز جزنى يكى نيست. بعضى‏ ها به عمد اين دو را يكى گرفته‏ اند[1]. و بعضى ديگر يكى گرفتن اين دو را غصب رهبرى سازمان فدايى توسط بيژن جزنى دانسته ‏اند[2]. اما جدا ازتمامی حرف ها و حدیث ها با بيژنى شدن سازمان چريك ‏ها به سهو يا به عمدتلاش شد نشان داده شود كه اين‏دو جريان يكى و يا در استمرار هم بوده ‏اند. به‏ هرروى على ‏رغم آن‏ كه گروه پيشتاز جزنى سنگ بناى مبارزه مسلحانه را مى‏ گذارد و بازماندگان اين گروه يكى از پايه ‏هاى تشكيل‏ دهنده چريك‏ هاى فدايى خلق‏ اند، اما اين دو جريان يكى نيستند و بايد هر كدام به تفكيك بررسى شوند. پس نخست گروه پيشتاز جزنى بررسى مى‏ شود و بعد مى‏ پردازيم به‌چگونگى شكل‏ گيرى سازمان چريك‏ ها.

مدخل
براى بازخوانى تاريخ سازمان چريك ‏هاى فدايى خلق ايران بايد از چند دوره گذشت:
۱- دوره شكل‏ گيرى
۲- دوره شكوفايى
۳- دوره پایانی
دوره شكل‏ گيرى كه دوره آغازين است از بحث ‏هاى نخستين شروع مى‏ شود و به‌دستگيرى گروه پيشتاز خاتمه مى‏ يابد. مفسر تاريخى و ايدئولوژيك اين دوران بيژن جزنى است كه براى درك بهتر اين دوران چند كتاب او بايد بازخوانى شود.
۱- نبرد با ديكتاتورى
۲- چگونه مبارزه مسلحانه توده ‏اى مى‏ شود
۳- تدوين استراتژى جنبش انقلابى
۴- تاريخ سى ساله
دوره دوم، دوره شكوفايى است از احياء گروه جزنى شروع مى‏ شود تا شكل‏ گيرى محفل احمدزاده و در نهايت پيوند اين دو گروه و شكل‏ گيرى سازمان چريك ‏ها.
در اين دوران سه كتاب تاريخ ساز نوشته مى‏ شود:
۱- رد تئورى بقا از امير پرويز پويان
۲-هم استراتژى و هم تاكتيك مسعود احمدزاده
۳-آنچه يك انقلابى بايد بداند از صفايى فراهانى
اين دوران از سال۴۷ شروع مى‏ شود تا سال۵۷ ادامه می یابد .
دوره سوم، دوران پایانی است كه خود به دو دوره تقسيم مى ‏شود.
۱- دوران انشعاب ‏ها
۲- دوران مهاجرت
بخش اول اين دوران از سال ۵۷ شروع مى‏ شود تا سال ۶۲ كه از انشعاب‏ ها شروع مى‏ شود و با سركوب تمامى گروه‏ ها پايان مى‏ يابد. و دوران دوم از سال ۶۲ به ‏بعد است كه تمامى طيف‏ هاى فدايى به خارج مى ‏روند وجه مشخصه اين دوران فروپاشى اتحاد شوروى است و خداحافظى و جدا شدن بخشى از خانواده فدايى و پيوستن آن‏ها به‌جبهه ليبراليسم،تحت نام چپ دمكرات، چپ سوسيال دمكرات و چپ انسانى.

 

پوينده باد
آن دست
كه تفنگ روى كتاب نهاد
سعید سلطانپور
زمينه ‏هاى عينى و ذهنى مبارزه قهرآميز
اين حق مسلم هر ملتى است كه اگر در برابر حكومتى جابر و مستبد قرار گيرد براى احقاق حقوق خود دست به سلاح ببرد اين حق در نوشته ‏هاى متفكرين عصر رنسانس و اعلاميه حقوق بشر نيز آمده است. اما بايد ديد كه چه زمينه‏ هاى عينى و ذهنى فراهم شد تا پيشاهنگان سياسى در ايران دست به سلاح ببرند.
بازرگان؛ پيش‏گويى بزرگ
مهدى بازرگان رهبر نهضت آزادى در دهه ۴۰در برابر دادگاه نظامى گفت: «ما آخرين كسانى هستيم كه براى تحقق قانون اساسى به مبارزه پرداخته ‏ايم. ما از رئيس دادگاه انتظار داريم اين نكته را به بالاترى‏ ها بگويد».
بازرگان با فراستى تاريخى از عصر و نسلى خبر مى ‏داد كه هرچند از درون نسل گذشته بيرون مى‏ آمد اما نگاهش به مسائل به گونه ‏اى ديگر بود.
گروه پيشتاز بيژن جزنى از درون حزب توده و سازمان مجاهدين خلق ايران از درون نهضت آزادى سر بيرون آورد و برخشت افتاد.
نسل جديد و راهى ديگر
دهه ۴۰ تلاش شاه براى تثبيت بود. شاه از سوءقصد جان به سلامت برده بود. ترور منصور نخست ‏وزير خود را با دستگيرى فداييان اسلام جبران كرده بود.
امريكايى‏ ها را براى رفرم ارضى توسط خود متقاعد كرده بود. و حريف نيرومند خود دكتر امينى را از ميدان به ‏در كرده بود. قيام ۱۵ خرداد روحانيت را سركوب كرده بود و تمامى تلاش‏ هاى جريانات چپ، ملى و مذهبى را براى سازماندهى يك اپوزيسيون كارآمد ناكام گذاشته بود. و با سركوب وحشيانه راه را براى هرگونه عمل سياسى و غيرسياسى بسته بود.
از سال ۱۳۲۰ به بعد سه جريان بزرگ سياسى وارد ميدان سياست ايران شدند؛
۱- حزب توده به ‏عنوان نماينده چپ
۲- جبهه ملى به ‏عنوان نماينده ملى‏ گرايى ايرانى
۳-كاشانى و فداييان اسلام؛ به ‏عنوان نماينده جريان بنيادگراى اسلامى.
اما هيچ كدام موفق نشدند ايران را به ‏سوى عدالت اجتماعى، دمكراسى، استقلال سياسى و اقتصادى سوق بدهند. تمامى تلاش‏ ها با كودتاى ارتجاعى ـ استعمارى ۲۸ مرداد ناتمام ماند.
حزب توده
از حزب توده در اين سال‏ ها جز نام و سايه ‏اى باقى نمانده بود. ضربات خردكننده كودتا و بعد از كودتا، دو انشعاب بزرگ و نفوذ ساواك، حزب را از نظر سياسى، تشكيلاتى و اخلاقى بى ‏اعتبار كرده بود.
ناكارآيى حزب در كودتا، بى ‏لياقتى رهبران حزبى بعد از كودتا، سست عنصری‏ رهبران حزب در زندان، حزب توده را به ‏عنوان بزرگ‏ترين جريان سياسى كشور به بحرانى عميق كشاند. بعد از آن حزب با دو انشعاب بزرگ روبه ‏رو شد؛
۱- در سال ۱۳۴۲، انشعاب سازمان انقلابى كه تمايلات مائويستى و طرفدار چين داشت.
۲- در سال ۱۳۴۴، انشعاب گروه سه نفره قاسمى، فروتن و سغايى كه منجر به‌تشكيل حزب طوفان شد.
بدتر از اين دو انشعاب ساواك توانست دو نفوذ بزرگ در حزب توده بكند؛
۱-نفوذ برادران يزدى (پسران دكتر يزدى که از رهبران حزب بود) در خانه دبير اول حزب رادمنش و سرقت اسناد و مدارك حزبى و دادن آن به ساواك.
۲-نفوذ عباس شهرياى در تشكيلات تهران و سازماندهى سراسرى حزب توسط ساواك.
با اين اوصاف راه و روش حزب در نزد فعالين سياسى، راه و روشى بود كه به‌بن‏ بست رسيده بود و ناكارآمد بود. پس تلاش براى يافتن راهى نو در بين نيروهاى حزبى آغاز شد.
جبهه ملى
جبهه ملى اول در اوج اقتدارش و با حضور حى و حاضر دكتر مصدق و با دردست داشتن دولت و اكثريت مجلس، نتوانست كار را به سرانجام برساند. و با ترديدها و خيانت بخش‏ هايى سرنوشت مملكت را به دولت كودتا سپرد. بعد از كودتا هم نتوانست دست به مقاومتى جدى و سازمان يافته بر عليه كودتا بزند. با باز شدن نسبى فضاى سياسى از سال‏هاى ۴۱-۳۹ كه نتيجه اختلاف امريكا با شاه بر سر اصلاحات ارضى و ادارى بود، تا به آخر از نداشتن برنامه و رهبرى كارا رنج برد. و كار را با مسائلى فرعى پيش برد. تا اين روزنه نيز بسته شد و به يك باشگاه خانوادگى تبديل شد كه نقشى زنده و پويا در حيات سياسى كشور نداشت.
جريان بنيادگراى اسلامى
از سال‏ هاى ۲۰ به بعد جناح سنتى روحانيت تمايلى جدى به دخالت در مسائل سياسى نداشت. اما جناح كاشانى، صفوى در ميدان سياست فعال بودند.
فدائيان اسلام به رهبرى نواب صفوى، يك روحانى جوان و تندرو كه آبشخورش تفكرات حسن‏ البناء رهبر اخوان المسلمين مصربود به ‏وجود آمد اين گروه كار خود را بار ترور تاريخ ‏شناس بزرگ ايران احمد كسروى آغاز كرد. كسروى با به ‏راه انداختن «پاك دينى» كه در واقع نوعى مدرنيسم در مذهب بود. با مستنداتی تاريخى بحث مى ‏كرد كه شيعه ‏گرى يك جريان سياسى  است.
فدائيان اسلام در آستانه اوج گرفتن جريان نفت با ترور سپهبد رزم‏ آرا بلند آوازه شدند. بعدها نيز هژير و منصور را ترور كردند. اما اين ترورها راه به جايى نبرد.
آيت ‏الله كاشانى جناح ديگر اين جريان اسلام سياسى، مبارزه با انگليس را در عراق در پرونده خود داشت به ‏همين خاطر توسط انگليسى‏ ها تبعيد و بلندآوازه شد. با بازگشت به ايران به مجلس راه يافت و در جريان ملى شدن نفت با دكتر مصدق مدتى هم‏ آوا و همراه شد. اما در مقطع كودتا به باشگاه كودتاگران پيوست. و پشت دكتر مصدق را خالى كرد. اما بعد از كودتا به بازى گرفته نشد و از صحنه سياست رانده شد.
با پيش آمدن اصلاحات ارضى و آزادى شركت زنان در انتخابات در غيبت كاشانى، آيت ‏الله خمينى به ميدان آمد. آقاى خمينى در مخالفت با كاپيتولاسيون بلندآوازه شد. و با مخالفت كردن با اصلاحات ارضى و شركت زنان در انتخابات با حكومت درگير شد و اوج اين درگيرى در ۱۵ خرداد بود كه سركوب و تبعيد شد.
نسل جديد
اين ‏ها تمامى واقعيات دهه چهل نبود. در بحبوحه جدال مردم با ديكتاتورى، نسل جديدى شكل گرفته بود كه نگاهش به گذشته و آينده به گونه ‏اى ديگر بود. هرچند زادگاه و خاستگاه سياسى‏ اش همان بسترهاى سه گانه بود. اما ديگر حاضر نبود آن شيوه ‏هاى شكست خورده را كه ديگر كارآيى نداشت، به ‏كار گيرد.
چه بايد كرد
در چنين شرايطى سؤالى مهم فراروى تمامى فعالین جنبش انقلابى بود؛ چه بايد كرد؟
در برابر جنش انقلابى راه ‏هاى جديد و الگوهاى ديگرى مطرح شده بود، انقلاب چين، انقلاب كوبا، انقلاب الجزاير، و جنگ‏هاى آزادى‏ بخش ويتنام، كره و فلسطين.
اين نسل على ‏رغم پشت سر گذاشتن شكستى غمبار، از اعتماد به ‏نفس و شجاعتى شگرف برخوردار بود. و اين نشانه آن بود كه در برابر اخلاقيات گذشته، كُدهاى اخلاقى جديد شكل گرفته است. كدهايى كه بعدها به عرفان فدايى و مجاهد يا اخلاقيات چريكى معروف شد. روحيه مشخصه آن شجاعت، اعتماد به ‏نفس، از خودگذشتگى تا حد نثار جان و زندگى پارسايانه، ساده و بى‏ تكلف، با كمترين امكانات زيستى بود.
اخلاقياتى كه در نبود آن رهبران درجه اول نسل گذشته در برابر رژيم كودتا زانو زدند و غرور ملى مردم خود را شكستند.

مسائل مبرم جنبش در دهه ۴۰
جنبش انقلابى براى فائق آمدن به مشكلات‏ اش و يافتن راهى نو مى‏ بايست درزمينه ‏هاى زير به تحليلى مشخص مى ‏رسيد:
۱- تحليل جامعه ايران
۲- تحليل اصلاحات شاه و خصلت حكومت او
۳- نقش قدرت‏ هاى خارجى در ايران
۴- گذشته جنبش انقلابى در ايران
۵-روش‏ هاى مبارزه
۶-مرحله انقلاب
۷-اختلاف ميان چين و شوروى و نقش آن در مسائل ايران
گروه پيشتاز جزنى
شكل ‏گيرى محفل‏ ها
بعد از شكست و فروپاشى سازمان حزبى حزب توده، تا سال۱۳۳۷ بازماندگان حزب توده و فعالينى كه به تازگى رو به فعاليت سياسى مى‏ آوردند؛ دو راه در پيش گرفتند:
۱- ادامه سنت كلاسيك مبارزه به سبك و سياق حزب توده كه اين راه به تشكيلات سراسرى ساواك ساخته عباس شهرياى ختم شد. و اگر ك.گ.ب، سازمان اطلاعات شوروى خبردار نشده، رهبران بى‏ كفايت حزب توده و دبير اول ابله آن رادمنش تا قيام قيامت دل خوش داشت به آمار دروغ و پروپاگاند عباس شهريارى.
طُرفه آن‏كه رادمنش تا آخرين روز زندگيش باور نكرد كه عباس شهريارى عامل ساواك بوده است و زدن عباس شهريارى را توطئه ‏اى براى بركنارى خود از سوى جناح كيانورى- اسكندرى مى ‏دانست.
و اين درحالى بود كه حسن ضياء ظريفى و عده ‏اى ديگر از كادرهاى گروه جزنى توسط عباس شهريارى لو رفتند و ظريفى از درون زندان اطلاع داد كه شهريارى عامل ساواك است و بالاخره در سال‏ هاى بعد شهريارى در عمليات، «شهيد روزبه» توسط چريك ‏هاى فدايى خلق اعدام انقلابى شد.
۲- راه دوم، فعاليت در محفل‏ هايى بود كه در حال مطالعه اوضاع و احوال جامعه ايران بودند و در كنار آن در حركت‏ هاى اعتراضى جامعه شركت مى‏ كردند و به آن حركت‏ ها سمت و سوى سياسى مى ‏دادند. از اعتصاب رانندگان شركت واحد گرفته تا مرگ تختى و زلزله بوئين زهرا.
 در ميان اين محافل سه محفل از همه رشديافته ‏تر بودند كه به هم نزديك شدند و گروه پيشتاز جزنى را به ‏وجود آوردند: و اين سه محفل عبارت بودند از:
۱-محفل جزنى ـ كلانترى
۲- محفل ظريفى
۳- محفل سوركى
دوره نخست
شكل ‏گيرى و تدوين اصول
در شكل‏ گيرى گروه پيشتاز نخستين، سه نفر به‏ عنوان رهبران سه محفل نقش كليدى داشتند:
۱- بيژن جزنى
۲- حسن ضياءظريفى
۳- عباس سوركى
دوران جديد؛ وحدت محافل
رفتن شاه به امريكا و متقاعد كردن دمكرات‏ ها به اصلاحات ارضى و ادارى توسط شخص شاه و سقوط دكتر على امينى، فضايى نيمه باز سياسى را بست. جبهه ملى دوم و سوم سركوب شد. و به‏ دنبال آن حركت اعتراضى روحانيت برعليه اصلاحات ارضى و شركت زنان در انتخابات سركوب شد. دوران جديدى در فضاى سياسى ايران آغاز شد.
بيژن از سركوب حركت روحانيت در ۱۵ خرداد به ‏عنوان نقطه عطفى در رابطه رژيم با مردم ياد مى‏ كند.
جلسات محفل جزنى (بيژن، منوچهر كلانترى و حشمت‏ اله شهرزاد[3]) از سال ۴۲به ‏بعد روى نحوه فعاليت، هدف و روش متمركز مى‏ شود. پس از بحث ‏هايى چند گسترش گروه و عضوگيرى از افراد جديد در دستور كار قرار مى‏ گيرد.
منوچهر كلانترى، كيومرث ايزدى را كه در سال ۳۳ در زندان قصر با او هم‏بند بوده است عضوگيرى مى‏ كند.
تقسيم وظايف
در گروه تقسيم وظايف انجام مى‏ گيرد:
۱-جزنى، مسئول جذب افراد و تبليغات
۲- شهرزاد، مسئول تشكيلات و تعليمات
۳- كلانترى و ايزدى، مسئول شناسايى مناطق مى ‏شوند.
بيژن در سال ۴۴، به ‏خاطر توزيع نشريه پيام دانشجو، ارگان دانشجويان جبهه ملى، دستگير و نُه ماه زندانى مى‏ شود.
در اين زمان كيومرث ايزدى از گروه جدا مى ‏شود. ايزدى كار گروه را تقليدى ناشيانه از گروه ‏هاى چريكى در بعضى از كشورها انقلابى مى‏ دانست.
بيژن در بهمن ۴۴ از زندان آزاد مى‏ شود و كلانترى با محفل حسن ضياءظريفى ارتباط مى‏ گيرد. بيژن و حسن همديگر را در جريان فعاليت‏ هاى جبه ملى دوم از نزديك مى‏ شناختند.
ظريفى در ملاقاتش با بيژن از ارتباطش با محفل عباس سوركى سخن گفت و خواستار پيوستن آن‏ها به گروه شد. اما بيژن مخالفت كرد. بيژن سوركى را زياد شلوغ مى‏ دانست كه البته حق با او بود و گروه از همين محفل ضربه خورد اما بالاخره موافقت كرد. چندى بعد محفل سوركى به گروه وصل شد. و سوركى و ضرار زاهديان با بيژن ملاقات كردند. در اين ديدار بحث دو محفل بر سر روش قهرآميز مبارزه بود.
گام‏ هاى عملى
با يكى شدن محفل‏ ها، گروه به دو كميته تقسيم شد:
۱- كميته سياسى
۲- كميته شناسايى مناطق و آماده ‏سازى
جزنى، سوركى، ظريفى و كلانترى عضو كميته سياسى بودند. زاهدى، شهرزاد و كلانترى عضو كميته شناسايى.
بعد از مدتى جزنى چهار نفر را به گروه جذب كرد:
۱-قاسم رشيدى فارغ‏ التحصيل پلى‏ تكنيك، ۲- حميد احسن، دانشجو، ۳-ابراهيم تيبا، ۴- فرخ نگهدار، دانشجو
تا اواخر سال۴۵ كار به كندى پيش مى ‏رفت. تيبا از گروه جدا شد و دو كميته هم با هم ادغام شدند.
در فروردين ۴۶منوچهر كلانترى به اروپا رفت، براى بررسى امكانات ايرانيان خارج از كشور و كسب اطلاع از انشعاب قاسمى، فروتن و سغايى از حزب توده، اين انشعاب يك انشعاب مائوئيستى بود.
ضرار زاهديان هم كه چون احساس مى ‏كرد تحت تعقيب پليس است از شركت درجلسات خوددارى كرد.
سازماندهى مجدد
با رفتن كلانترى به اروپا، سوركى جاى او را گرفت. جزنى نيز مسئوليت هسته شهرزاد را به عهده گرفت. شهرزاد از كم‏ كارى هسته شكايت داشت.
مشعوف كلانترى در اين زمان به بيژن وصل شد. مشعوف از فعالين هنرستان صنعتى تهران بود. و در هنرستان با على ‏اكبر صفايى‏ فراهانى ارتباط داشت.
به علت تحريك هنرجويان به اعتصاب، مشعوف به ساواك فراخوانده شد. و در اول بهمن ۴۰ بعد از حمله پليس به تجمع دانشجويان جبهه ملى او نيز تحت تعقيب قرار گرفت.
در سال ۴۳ بعد از اتمام سربازيش توسط برادرش منوچهر كلانترى به كيومرث ايزدى وصل شد. مشعوف فراهانى را به ايزدى وصل كرد. صفايى فراهانى در اين زمان در سارى معلم بود. در اوايل سال ۴۶ شهرزاد محمدمجيد كيان‏زاد را به مشعوف وصل كرد. و منوچهر كلانتر، حميد اشرف را به كيان‏زاد وصل كرد. غفور حسن ‏پور نيز توسط كيان‏زاد عضوگيرى شد.
غفور در سال ۴۱وارد دانشكده پلى‏ تكنيك شد مدتى هوادار جبهه ملى شد. گه‏ گاه به دفتر سازمان نگهبان آزادى مظفر بقايى رفت و آمد مى ‏كرد. هنوز مشى مشخصى نداشت. پس از توقيف نشريه پيام دانشجو، ارگان دانشجويى جبهه ملى در چاپ مخفى آن فعاليت كرد. درسال ۴۶-۴۵ توسط كيان‏زاد جذب و به ظريفى وصل شد. غفور با رهنمود ظريفى محفل لاهيجان را سازماندهى كرد كه اين افراد عضو آن بودند:
ـ ابوالقاسم طاهرپرور
ـ رحمت پيرونذيرى
ـ گداعلى بوستانى
ـ رضا عابدينى‏ پور
ـ اسكند رحيمى
گسترش تشكيلات
با گسترش تشكيلات دو خانه تيمى به توجيه بيژن، توسط مشعوف تهيه شد. و بعد مسأله تأمين پول براى خريد سلاح و ديگر كارها مطرح شد. دو طرح ارائه شد.
۱-مصادره اتومبيل پول بانك صادرات كه توسط منوچهر كلانترى داده شد. و با رفتن او به اروپا از دستور كار خارج شد.
۲- مصادره پول بانك ملى گرگان در موقع برداشت توتون كه توسط ضرار زاهديان داده شد اما اين طرح مشروط بود به رفتن گروه به جنگل كه گروه هنوز آماده اين ‏كار نبود.
در اين زمان حشمت ‏اله شهرزاد به بهانه كندى كارها كنار كشيد. پس مسئوليت هسته او به ظريفى سپرده شد (فرخ نگهدار، مجيد و حسن و قاسم رشيدى).
ظريفى با اكبر جليلوند هم ارتباط داشت. اما جليلوند تمايلات پان‏ كرديسم داشت و بعد از مدتى از گروه جدا شد. اما دو قبضه اسلحه به گروه داد.
صفارى آشتيانى در همين زمان عضوگيرى شد. كه او خود نيز محفلى را اداره مى‏ كرد (جليل افشار و عزيز سرمدى). رابط آن‏ها در ابتدا منوچهر كلانترى بود كه با رفتن او به اروپا مسئوليت آن‏ها به سوركى سپرده شد.

ورود به فاز عملياتى
طرح مصادره بانك تعاونى و توزيع شعبه كشتارگاه توسط صفارى آشتيانى تهيه و دردستور كار قرار گرفت.
عمليات شناسايى توسط مشعوف كلانترى و صفايى فراهانى انجام شد، گروه به دو اكيپ تقسيم شد:
۱-اكيپ عملياتى
۲- اكيپ محافظ
سوركى، سرمدى، افشارو صفارى در اكيپ عملياتى بودند و جزنى و مشعوف كلانترى و صفايى فراهانى و برومند در اكيپ محافظت‏ كننده.
موجودى سلاح گروه در اين زمان چهار قبضه بود دو قبضه در كوه ‏هاى دارآباد جاسازى شده بود. كه توسط مشعوف بيرون كشيده شد. اما زنگ ‏زده بود و نياز به تعمير داشت. و دو قبضه ديگر در نزد ناصر آقايان بود. كه قرار شد او و سوركى از آقايان تحويل بگيرند.
امكانات گروه
مخارج سازمان از حق عضويت اعضا و كمك ‏هاى مادى كه دواطلبانه بود تأمين مى‏ شد. اما تهيه سلاح، برنامه شناسايى مناطق و گسترش تشكيلات نياز به منابع مالى وسيعى داشت كه با حق عضويت و كمك ‏هاى جانبى تأمين نمى‏ شد. پس طرح مصادره انقلابى بانك ‏ها در دستور كار گروه قرار گرفت.
در زمينه درمانى نيز گروه يك واحد درمانى درست كرد كه براى اقدامات ضرورى در نظر گرفته شده بود مسئوليت اين واحد با دكتر شهرزاد بود. كه گروه را جهت جراحى و درمان زخمى ‏هاى احتمالى پوشش مى‏ داد.
موجودى سلاح سازمان هم شش قبضه بود كه دو تاى آن توسط كلانترى تهيه شده بود و توسط كيومرث ايزدى جاسازى شده بود. دو قبضه آن در نزد ضياءظريفى بود و دو قبضه آن توسط ناصر آقايان جاسازى شده بود.
گروه و اختلافات چين و شوروى
عملكرد شوروى و نوع رابطه آمرانه او با حزب توده يكى از انتقادات گروه نسبت به‌حزب توده و شوروى بود. با علنى شدن اختلافات چين و شوروى، سوركى، كلانترى، زاهدى، شهرزاد طرف چينى‏ ها را گرفتند. اما جزنى و ظريفى در اين ماجرا طرف چين را نگرفتند. ضمن آن‏كه نسبت به شوروى انتقادات روشنى داشتند. بر اين باور بودند كه شوروى در جهان نقش ارتجاعى و ضدانقلابى ندارد. اما در رابطه با ايران در تحليل نهايى جانب منافع كشورش را مى‏ گيرد و چپ در ايران بايد اين موضوع مهم را در نظر بگيرد. امرى كه هيچ زمانى حزب توده نفهميد.
جزنى و ظريفى بر اين باور بودند كه بحث روى چين و شوروى باعث اختلاف و انشعاب در گروه مى‏ شود. ضمن آن‏كه مسأله مبرم گروه نيست. و جنبش انقلابى ايران بايد به مسائل عملى خود پاسخ دهد. و وقتى اين مسأله براى گروه عمده شد روى آن بحث خواهد كرد. پس تصميم سازمان بر اين شد كه اين بحث‏ ها مسكوت بماند و دنبال نشود.
استراتژى و تاكتيك گروه
استراتژى گروه بر مبارزه مسلحانه نهاده شده بود. اما اين به معناى استفاده نكردن از راه‏ هاى مسالمت ‏آميز مبارزه نبود. به همين خاطر گروه تصميم گرفت جزنى همكارى خود را با «سازمان دانشجويان» ادامه دهد.
اصول كار گروه بر مخفى‏ كارى صددرصد بود. و اين‏ كار را براى بقاى سازمان ضرورى مى ‏دانستند پس در سازمان تمامى افراد با نام مستعار شناخته مى‏ شدند. از مراجعه به خانه ‏هاى يكديگر اجتناب مى‏ كردند و سعى مى‏ كردند شناسايى افراد درحداقل ممكن صورت بگيرد.
سازمان يك حكومت مستقل و ملى را در نظر داشت، حكومتى از تمامى عناصر و گروه‏ ها. و هدف و شعار مبارزه را در آن مقطع مسائل جنبش ملى مى ‏دانست. و قائل به‌طرح شعارهاى ايدئولوژيك نبود. و مبارزه را تا مرحله رسيدن به حاكميت در كادر مبارزه در راه آزادى و مبارزه در راه قطع كامل نفوذ سياسى و اقتصادى و نظامى استعمارى دانست.
گروه و حزب توده
گروه خود را يك سازمان ماركسيستى مى‏ دانست اما با راه و روش حزب توده مخالف بود بحث تئوريك زيادى در اين مورد انجام نشده بود چرا كه سازمان هدف‏ هاى عملى‏ تر و عاجل ‏ترى را در مقابل خود مى ‏ديد اما اين به‏ معناى نداشتن نقد ايدئولوژيك حزب توده نبود. در زمان ‏هاى بعد بيژن به شكل مفصل و مستدل نقد مواضع حزب توده را مكتوب كرد. و ظريفى نيز در جزوه ۲۸ مرداد و حزب توده، نقد جانانه ‏اى برمواضع حزب توده و عملكرد حزب در مقطع كودتا نوشت.


[1]. چپ به روايت اسناد ساواك
[2]. یاس و داس  :فرج سركوهى
[3]. شهرزاد دكتر داروساز بود و در سال‏هاى ۳۱، ۳۲ و ۳۹ دستگير و زندانى شده بود.

هیچ نظری موجود نیست: