۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

«پژوهشی فقهی در باره صدای زن و احکام آن »


بررسی حکم گوش دادن به صدای محرک زن نامحرم یا اینکه زن صدای محرک خود را به گوش مرد نامحرم برساند، می پردازیم و دلایل حرمت یا جواز آن را مورد توجه قرار می دهیم
صدای محرک و مهیّج زن
آنچه شایسته دقت و تأمل است، حکم «اِسماع» (شنواندن) و «استماع» (گوش دادن) صدایی است که سبب تحریک مرد نامحرم و لذت بردن و یا ترس از مبتلا شدن به گناه و پیامدهای دیگر آن باشد.
آیا زن می تواند به گونه ای سخن بگوید و صدایش را بلند کند که مرد نامحرم لذت ببرد یا تحریک شود و دچار گناه شود؟ آیا مرد نامحرم می تواند در صورتی که از صدای زنی تحریک می شود و لذت می برد و او را به گناهان دیگر سوق می دهد، به صدای او گوش دهد؟
به نظر می رسد که «گوش دادن به صدای محرک و لذت بخش زن نامحرم» را باید از مسأله «سخن گفتن مهیّج و لذت بخش زن» جدا کرد و حکم سماع و اسماع را از یکدیگر تفکیک نمود و مورد بحث قرار داد، چنان که نویسنده «جواهر الکلام» حکم مسأله اوّل را قطعی شمرده، ولی در مسأله دوم حکم به احتیاط داده است. در ابتدای بحث می گوید:
«قطعا جایز نیست نابینا ـ چه رسد به بینا ـ به صدای زن نامحرم به قصد لذت بردن یا در صورت خوف از دچار شدن به حرام یا فتنه، گوش سپارد.»
سپس در خاتمه بحث می گوید:
«شایسته است زن متدین از رساندن صدای خود به گوش شنونده که وی را تحریک می کند، و نیز کرشمه نازک کردن(1) صدای خود بپرهیزد.»(2)
اما بسیاری از فقها این دو بحث را تفکیک نکرده اند و گویا حکم یکی را ملازم دیگری دانسته اند، مثلاً محقق نراقی «حرمت استماع صدای زن» را ملازم با «حرمت اسماع زن صدایش به گوش نامحرم» دانسته است، چون اسماع اعانه بر اثم و گناه است.(3)
در کتب فقهی و فتوایی معاصر، این دو بحث تفکیک شده است. مرحوم سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، نویسنده «العروة الوثقی» می نویسد:
«شنیدن (گوش دادن به) صدای زن نامحرم، اگر توأم با لذت بردن و خوف دچار شدن به گناه نباشد، مانعی ندارد و فرق نمی کند شنونده بینا باشد، یا نابینا، گرچه احتیاط مستحب است تا ضرورت پیش نیامده، به صدای زن نامحرم گوش ندهد، و بر زن حرام است صدایی را که به خاطر زیبایی و نازک کردن، شنونده را تحریک می کند، به گوش او برساند. خداوند تعالی می فرماید: در سخن گفتن خضوع [کرشمه] نکنید تا هر که بیماردل است، در شما طمع کند.»(4)
اینک نوبت بررسی دلایل این دو مسأله است. الف) گوش دادن به صدای محرک زن وظیفه مرد نامحرم در این فرض از نظر همگان روشن است. فقها گوش دادن به چنین صدایی را حرام شمرده اند، هر چند شنیدن و غیر اختیاری چنین صدایی و لذت بردن و تحریک شدن حرام شمرده نشده است؛ در عین حال بررسی زوایای بحث مفید است.
صاحب کتاب جواهر الکلام، حرمت گوش دادن به صدای مهیّج و محرک زن نامحرم را قطعی دانسته که هیچ گونه تردیدی در آن وجود ندارد؛ شیخ انصاری نیز ادعای اجماع و اتفاق نظر علما را کرده است.(5)
برخی از محققان با پژوهش وسیعی که داشته اند، نشان داده اند مسأله با فرضهای مختلف آن، تا قبل از محقق حلی، در میان فقها، مطرح نبوده و از زمان علامه حلی، مسأله «گوش دادن به صدای عادی یا محرک و مهیّج زن نامحرم» مورد بحث قرار گرفته است؛ به علاوه کلمات فقها در این زمینه یکسان نیست. برخی صدای زن را در صورت «خوف فتنه» (ترس گناه) حرام دانسته اند؛ برخی در صورت «تلذّذ» (لذت بردن)؛ برخی در فرض «خوف اعجاب» (ترس از اینکه از صدا خوشش آید)؛ برخی به صورت تردید با «تلذّذ یا خوف فتنه» (لذت و ترس گناه) یا «با تلذذ یا ریبه» (لذت یا قصد گناه) بعضی فقها نیز لذت بردن از صدا را مطابق طبیعت بشر دانسته و آن را بلامانع دانسته اند، ولی اگر صدا تحریک کننده شهوت باشد و شنونده را به فساد بکشد، حرام است. بنابراین با توجه به توضیحات یادشده، اتفاق نظر و اجماعی در مسأله نیست.(6)
به نظر می رسد از مجموعه سخنان فقهای پس از عصر علامه و محقق یک نکته استفاده می شود ـ هر چند با تعابیر گوناگونی مطلب را مطرح کرده اند ـ و آن اینکه «گوش دادن به صدای زن نامحرم که معمولی و عادی نباشد و پیامدهایی چون خوف فتنه یا لذت بردن یا خوش داشتن به دنبال داشته باشد»، ممنوع است. همین که فقها بین صدای عادی زن با صدایی که پیامدی به دنبال دارد، تفاوت نهاده اند، نشان می دهد نوعی اتفاق نظر در بین فقها بر «ممنوعیت اجمالی استماع صدای غیر عادی زن» وجود دارد. دلایل حرمت گوش سپاری به صدای محرک
دلایل «حرمت استماع صدای محرک زن نامحرم» ـ علاوه بر اجماع که مورد اشاره قرار گرفت ـ عبارتند از: 1ـ سلام کردن به زنان جوان ممنوع است. امام صادق(ع) فرمود:
«رسول خدا بر زنان سلام می کرد و آنان نیز پاسخ می دادند و امیرالمؤمنین نیز بر زنان سلام می کرد و سلام کردن به زنان جوان را نمی پسندید و می فرمود: می ترسم از صدای او خوشم آید که در این صورت گناهی که نصیبم می شود، بیش از پاداشی باشد که از سلام کردن نصیبم می گردد.»(7)
شیخ صدوق پس از نقل روایت فوق، دو احتمال در صدد توجیه برآمده است؛
توجیه اوّل: حضرت در صدد تعلیم دیگران است، چرا که خوش داشتن صدای زن جوان، با مقام و عصمت حضرت ناسازگار است.
توجیه دوم: مقصود حضرت این است که می ترسم کسی گمان کند از شنیدن صدای زن جوان خوشم می آید و با چنین گمانی کافر شود.(8) در پاسخ شیخ صدوق گفته اند که عصمت با خوش داشتن صدای زن نامحرم، منافاتی ندارد، چرا که بشر بودن امامان اقتضا دارد از مشاهده مناظر زیبا یا شنیدن صداهای خوش لذت ببرند؛ از این رو روایت را بی نیاز از توجیه دانسته اند. به علاوه حضرت می فرماید:
«اگر به زنان جوان سلام کنم، ممکن است خوشم آمده، لذت ببرم و چون این لذت ممنوع است، من آن را ترک می کنم.»
توجیهات مرحوم صدوق مبتنی بر آن است که «من الاثم» (خوف گناه) جزء روایت باشد، ولی چون در بعضی نقلها این واژه وجود ندارد، محقق نراقی بر استدلال به روایت خرده گرفته که معلوم نیست گوش
دادن به صدای زن جوان پس از سلام کردن، گناه باشد تا حرمت ثابت شود، بلکه ممکن است مکروه باشد، چون حضرت دوست نداشت به زنان جوان سلام کند و می فرمود: می ترسم از صدای او خوشم بیاید و چیزی بیش از اجر و پاداشی که انتظار دارم، متوجه من شود. حتی اگر «من الاثم» در روایت باشد، دلالت نمی کند صرف گوش دادن به صدای مهیج زن حرام باشد، بلکه اگر محرک شهوت باشد و انسان را به فساد بکشاند، حرام است.(9) 2ـ خضوع (ناز و کرشمه) در گفتار ممنوع است دلیل دیگری که بدان بر حرمت گوش دادن به صدای تحریک کننده استدلال شده، این آیه است: «یا نساء النبی لستنّ کاحدٍ من النساء ان اتقیتنّ فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفا؛(10)
ای زنان پیامبر! شما مانند زنان دیگر نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس خضوع در گفتار نکنید، تا بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن نیکو بگویید.» این آیه وظیفه زن را مشخص می کند و وظیفه مرد بالملازمه از آن استفاده می شود، اگر بتوان چنین استفاده ای را بُرد. آیا زن مجاز است صدای مهیّج خود را به گوش مرد نامحرم برساند، در حالی که او لذت می برد یا در معرض گناه قرار می گیرد؟ در صورتی که زن بداند صدای او چنین پیامدهایی دارد، با موردی که چنین اطلاعی ندارد و پیامد به طور اتفاقی رخ دهد، تفاوت هست؟ در باره این آیه پیگیری چند بحث لازم است تا دلالت آن بر مطلب روشن شود: اوّل: آیا احکام آیه اختصاص به همسران پیامبر دارد یا عام است و شامل همه زنان می شود؟ دوم: مراد از خضوع در گفتار چیست؟ سوم: مقصود از طمع ورزی بیماردلان چیست؟
اختصاص آیه به زنان پیامبر(ص) و عدم آن استدلال به آیه مبتنی بر آن است که آیه عام بوده و اختصاص به همسران پیامبر نداشته باشد. گرچه خطاب به همسران پیغمبر است. برخی از فقها احکام موجود در آیه را به قرینه آغاز آن (یا نساء النبی)، مخصوص همسران پیامبر دانسته اند(11)، به طوری که نمی توان وظیفه زنان دیگر را از آن به دست آورد. شواهد این دیدگاه، احکامی چون لزوم ماندن در خانه، که در آیه بعد آمده (و قرن فی بیوتکنّ) است، می باشد که شامل زنان دیگر نمی شود. کسانی که احکام موجود در آیه را مخصوص همسران پیامبر نمی دانند، منشأ تفسیر فوق را اشتباه در یافتن جزای شرط دانسته و گفته اند: «ان اتقیتنّ» شرط برای جملات بعدی است. «ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول …» یعنی اگر شما تقواپیشه باشید، خضوع در گفتار نکنید …، آنگاه حرمت خضوع در گفتار و احکام بعدی اختصاص به همسران پیامبر خواهد داشت. در حالی که «ان اتقیتن» شرط برای جمله قبلی است. «یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ان اتقیتن» یعنی شما مانند زنان دیگر نیستید و از فضل و مرتبت زیادی برخوردارید، اگر تقوا داشته باشید. بنابراین احکام موجود در آیه که پس از این جمله آمده، اختصاص به همسران پیامبر نخواهد داشت. احکام موجود در آیه پس از اتمام شرط و جزا، تکالیفی است که در مورد همسران پیامبر مورد تأکید قرار گرفته است. قدر و منزلت و پاداش بیشتر برای آنان، به خاطر اهمیت دادن به تکالیف موجود در آیه است، چنانکه ترک این وظایف مجازات سختی را برای آنان به دنبال دارد. آیات قبلی شاهد این برداشت است. برخی از فقهای معاصر معتقدند آیه گرچه همسران پیامبر را مورد خطاب قرار داده و احکام آیه، وظیفه ایشان را مشخص می کند، اما آیه در صدد بیان اختصاص احکام به همسران پیامبر یا تعمیم آنها و بیان وظیفه همه زنان نیست، بلکه وظیفه آنان باید از دلایل دیگر روشن شود. اگر زنان باید نماز بخوانند، زکات دهند و با ناز و کرشمه سخن نگویند، باید از دلایل دیگر استفاده شود.(12) این سخن در مقایسه با دو تفسیر قبلی، با ظاهر آیه تناسب بیشتری دارد، مگر اینکه با ضمیمه کردن قاعده «اشتراک تکلیف بین همسران پیامبر و زنان دیگر» و «حرمت خضوع در گفتار» بتوان سایر احکام مذکور در آیه را در حق همگان اثبات کرد، جز احکامی که دلیل قاطعی بر اختصاص داشته باشد، مانند ماندن در خانه (قرن فی بیوتکن). اگر اختصاص «حرمت خضوع در گفتار» مشکوک باشد، اصل بر عدم اختصاص است. به هر صورت، اختصاص «حرمت خضوع در گفتار» به همسران پیامبر و جواز آن برای زنان دیگر ـ با توجه به فقدان دلیل دیگر ـ دشوار است، به طوری که بعضی از فقها علی رغم خدشه در دلایل، آن را به «ارتکاز متشرعه» (ذهنیت متدینان) مستند ساخته اند.(13) ناگفته نماند در صورتی که زن بداند صدای او نامحرمان را تحریک می کند و به گناه آلوده می سازد، از باب «اعانه بر اثم» (زمینه سازی گناه) «خضوع در گفتار» بر او حرام بوده و دلیل دیگری بر حرمت خواهد بود. معنای «خضوع در قول» بسیاری از مفسران با استناد به نوشته های لغت شناسان «خضوع در قول» را «ترقیق صوت» یعنی نازک کردن صدا معنا کرده اند. روشن است این تفسیر ناظر به آهنگ صداست، نه محتوا. امین الاسلام طبرسی در توضیح این بخش از آیه می گوید: «خضوع در قول نکنید، یعنی صدای خود را نازک نکنید و با مردان، آرام و نرم سخن نگویید و بیگانگان را مخاطب نسازید، به گونه ای که به طمع آنان منتهی شود و مانند زنی شوید که در مردان رغبت ایجاد می کند. قول معروف بگویید، یعنی مستقیم و زیبا، ولی عاری از اینکه در معرض تهمت قرار گیرید و فتنه ای ایجاد گردد. موافق با دین و اسلام سخن بگویید.»(14) علامه طباطبایی پس از تفسیر خضوع در قول، مانند آنچه طبرسی معنا کرده، «قول معروف» را سخنی می داند که بر بیش از معنایش دلالت نکند و لحن آن دارای ایما و اشاره به فساد و فحشا نباشد، نظیر سخن گفتن بعضی از زنان هوسران.(15) برخی از محققان «خضوع در قول» را برخلاف معنای لغوی آن، ناظر به محتوای سخن و ابراز سخنانی چون «قربانت گردم»، «فدایت شوم» دانسته اند، نه «نازک یا آرام کردن صدا».(16) بنا بر این معنا، آیه نوع خاصی از سخن گفتن را نهی کرده و ارتباطی به کیفیت صدا ندارد که نازک یا آرام یا بلند باشد. پس آیه اگر عام هم باشد، ارتباطی به بحث فعلی ما یعنی «صدای مهیّج و محرک زن» ندارد و مربوط به نوع خاصی از سخن گفتن است. «قول معروف» نیز سخن درست و پیراسته از هر نوع ناز و کرشمه و دلبری است. این تفسیر با تقابل «خضوع در قول» و «قول معروف» سازگار است؛ بدین معنا که اگر قول معروف در مورد محتوای سخن باشد، «خضوع در قول» نیز مربوط به همین معناست، ولی چنین معنایی از خضوع در قول، با معنای لغوی ناسازگار است. راغب، نویسنده واژه نامه «المفردات» خضوع را «خشوع» معنا کرده و خشوع غالبا در مورد فروتنی اعضا و جوارح انسان است.(17) چنانچه معنای خضوع، خشوع باشد، خضوع در قول، نازک کردن صدا خواهد بود که مربوط به آهنگ و لحن صداست. به نظر می رسد با توجه به معنای لغوی، ترجمه «خضوع در قول» به آهنگ و «نازک و آرام نمودن صدا» صحیح و مطابق معنای لغوی است. «قول معروف» نیز متناسب با همین معنا تفسیر می شود و سخن گفتنی است که بدون ایما و اشاره و لحن خاصی است که مخاطب را به هیجان آورد و به خود جلب کند. چنانکه ترجمه آن بر «محتوای سخن» به قرینه «قول معروف» که به معنای سخن نیکوست، بلامانع به نظر می رسد. در تفسیر اوّل معنای «خضوع در قول» قرینه شده تا «قول معروف» بر آهنگ و لحن صدا حمل شود. در تفسیر دومِ «قول معروف» که به محتوای سخن گفتن مربوط می شود، قرینه ترجمه «خضوع در قول» به محتوای سخن می شود. از آنجا که لفظ، تفسیر دوم را نیز می پذیرد، می توان برای لفظ دو مصداق فرض کرد. در استعمالات عرب هر دو معنا به کار گرفته شده است.(18) پس «خضوع در قول» ممنوع است. چه در آهنگ صدا و چه در محتوای سخن باشد، و وظیفه شخص، سخن گفتن سالم و نیکو، هم از جهت لحن (آهنگ صدا) و هم از جهت محتواست. دلیل روشنی برای نفی هیچ یک از دو معنا به نظر نمی رسد. بنا بر این احتمال، «حرمت خضوع در قول» یعنی نازک کردن صدا به طوری که مهیّج مخاطب بوده و شهوت او را شعله ور نماید، ممنوع است، چنان که به کار بردن الفاظی چون فدایت شوم، قربانت گردم که مخاطب نامحرم را تحریک می نماید و در او طمع ایجاد می کند، ممنوع و حرام است. آیه همسران پیامبر را از گفتن چنین سخنی بازمی دارد و چون در این تکلیف زنان دیگر با آنان مشترکند، زنان مجاز به «خضوع در قول» در حضور نامحرمان نیستند، زیرا بعید به نظر می رسد فقط همسران پیامبر از این گونه سخن گفتن برحذر باشند، ولی زنان دیگر مجاز باشند. هر چند زنان پیامبر دارای مقام و موقعیت اجتماعی خاصی هستند، اما زشتی سخن گفتن به گونه ای که شنونده طمع کند، اختصاصی به آنان ندارد. با بیان فوق می توان «حرمت خضوع در قول» که مخاطب را تحریک کند و به طمع اندازد، از آیه استفاده کرد. طمع ورزی بیماردلان به چه معناست؟ برخی طمع ورزی بیماردلان را که در آیه آمده نفاق، فسق و فجور یا کسی که در قلبش آتش شهوت شعله ور است، معنا کرده اند(19). بعضی از مفسران آن را «ریبه» و فوران شهوت تفسیر کرده اند.(20) بعضی از محققان «طمع» را فراتر از «لذت بردن» و «تهییج شهوانی» دانسته و آن را «نقشه چینی برای ایجاد ارتباط با زن نامحرم و روابط نامشروع» دانسته اند. لذا در مواردی که برقراری چنین ارتباطی توسط زن یا مرد، به علل بیرونی منتفی است، گوش دادن به صدای زن و لذت بردن از صدای او مشمول آیه نیست. آیه «خضوع در قول»ی را که سبب شود بیماردلان طمع کنند و به فکر ایجاد ارتباط نامشروع با زن نامحرم بیفتند، حرام شمرده است.(21) بنابراین اصلاً مربوط به سخن گفتن زن با صدای نازک و مانند آن نیست که احیانا موجب لذت بردن نامحرم می شود. نتیجه آنکه، اوّلاً: آیه به تنهایی حکم «حرمت خضوع در قول» برای همه زنان را ثابت نمی کند، مگر آنکه بتوان با ضمیمه کردن قاعده «اشتراک در تکلیف» تکلیف همگان را استفاده کرد یا با عام و فراگیر بودن تعلیلِ آیه (طمع ورزی بیماردلان) حکم گسترده ای را استفاده نمود، بدون آنکه نیازی به قاعده فوق باشد. ثانیا: آیه دلالت بر حرمت خضوع در قول می کند، چه در لحن و آهنگ صدا باشد یا در محتوای سخن گفتن، و زن مجاز به گفتن چنین سخنی با مرد نامحرم نیست. ثالثا: حرمتِ خضوع در قولی استفاده می شود که شنونده بیماردل را به طمع بیاندازد و او امیدوار به بهره جویی از زن گردد. سخن گفتن تحریک آمیز حتی اگر در وضعی انجام گیرد که احتمال کامجویی شنونده منتفی باشد، ولی اگر او را امیدوار سازد، حرام است. لزومی ندارد طمع ورزی و امیدواری شنونده تحقق یابد؛ همین که با شنیدن صدای محرک، طمع ورزد و امیدوار به کامجویی گردد، کافی است چنین صدایی حرام باشد. حتی بعید نیست شامل آنجا که شنونده، طمع ورزد و با خیال پردازی تحریک شود و زمینه لغزش و انحراف او فراهم گردد، نیز باشد، چرا که «طمع» عنوان فراگیری است که شامل چنین فرضی هم می شود. از این رو، نمی توان گستره و شمول آیه را محدود ساخت و فقط شامل آنجا دانست که شنونده بتواند با فراهم کردن مقدماتی به ایجاد ارتباط با زن نامحرم موفق شود یا لااقل برنامه ریزی کند تا به او دست یابد. بنابراین تنها دلیل معتبر در این بحث آیه است که خضوع در سخن گفتن را بر زن حرام کرده، طبعا گوش دادن به چنین سخن گفتنی که بیماردلان را به طمع می اندازد، حرام است. البته حرمت برای مخاطب در جایی است که به قصد لذت بردن باشد، ولی اگر اتفاقی و بدون قصد، لذت ببرد، معلوم نیست حرام باشد. بخش نهایی بحث را در شماره بعد خواهیم آورد. ان شاءاللّه . 1 ـ شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج23، ص66. 2 ـ «الاعمی فضلاً عن المبصر لا یجوز له سماع صوت المرأة الاجنبیة مع التلذذ و الریبة و خوف الفتنة قطعا»؛ جواهرالکلام، ج29، ص97 ـ 98. 3 ـ مولی احمد نراقی، مستند الشیعه، ج16، ص68. 4 ـ سیدمحمدکاظم یزدی، العروة الوثقی، کتاب النکاح، مسأله 39. 5 ـ شیخ مرتضی انصاری، کتاب النکاح، ص53. 6 ـ یادداشتهای درس نکاح، آیت اللّه سیدموسی شبیری زنجانی، جلسه 106. 7 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص234، ح3. 8 ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص469، ح4634. 9 ـ مولی احمد نراقی، مستند الشیعه، ج16، ص69. 10 ـ سوره احزاب، آیه 33. 11 ـ سیدمحسن حکیم، مستمسک العروة، ج14، ص49. 12 ـ یادداشتهای درس آیت اللّه شبیری زنجانی، جلسه 107. 13 ـ مستمسک العروة، ج14، ص49. 14 ـ مجمع البیان، ج4، ص356. 15 ـ المیزان، ج16، ص309. 16 ـ یادداشتهای درس نکاح، آیت اللّه شبیری زنجانی، جلسه 107. 17 ـ راغب اصفهانی، المفردات، ص150، 148. 18 ـ لسان العرب، ج4، ص127: فی حدیث عمر: ان رجل فی زمانه مرّ برجل و امرأة قد خضعا بینهما حدیثا فضربه حتی شجّه فرفع الی عمر رضی اللّه عنه. فاهدره ای لیّنا بینهما الحدیث و تکلّما بما یطمع کلّا منهما فی الآخر. در این نقل (خضع) در محتوای گفتگو به کار رفته است. 19 ـ مجمع البیان، ج4، ص356. 20 ـ المیزان، ج16، ص309. 21 ـ درسهای آیت اللّه شبیری زنجانی، جلسه 107.

هیچ نظری موجود نیست: