خاورمیانه، ابداعی انگلیسی /گییمت کروزه ، برگردان: آزاده حسینی
گییمت کروزه (۱) برگردان: آزاده حسینی
برایان ویتاکر(۲) روزنامهنگار و مقالهنویس گاردین (۳) در مطلبی در سال ۲۰۰۴ نوشت: «من آنجا بودم، اما اعتراف میکنم که دقیقا نمیدانم خاورمیانه کجاست»! این اظهارات از سوی یک متخصص امور منطقه، نشانگر مشکلی است که در مشخص کردن محدوده خاورمیانه وجود دارد.
گاه و برای شماری از افراد «خاورمیانه» مغرب (مراکش) و ترکیه را نیز در برمیگیرد؛ در اصطلاح بعضی دیگر از نویسندگان «خاورمیانه» تا آسیای مرکزی گسترده میشود. این محدوده جغرافیایی همچنین شرق عربی، شرق نزدیک و یا حتی جهان عرب نامیده میشود. تعریف و مرزهای مشخصی برای خاورمیانه هنوز دست نیافتنی است.
گاهی خاورمیانه را با کلیشههای قدیمی و تکراری شرقی بهتر میتوان وصف کرد تا آنکه برای آن مرزی شناساند!
گاه مجموعهای از تصاویر متفاوت و چند وجهی، بهتر میتوانند «خاور میانه» را معرفی کنند.
عبارت «خاورمیانه» به همان اندازه که تداعی بخش تاریخ اساطیری هزار و یک شب شرق است، یادآور تداوم درگیریهای همیشگی نیز هست؛ همچنان که در حال حاضر نیز منطقهای بحرانی است و نیز از آن با عبارت «مخزن نفت زمین» یاد میشود.
در تصور عمومی، خاورمیانه همان فضایی است که پس از ۱۹۱۸ ابرقدرتهای غربی به ویژه فرانسه، بریتانیای کبیر، ایتالیا، آمریکا و شرکتهای نفتی، با هدف گسترش قلمرو اقتدار خود و دسترسی به ذخایر عظیم نفتی، بر ویرانههای امپراتوری عثمانی مرزهایی تعیین کردهاند.
اصطلاح «خاورمیانه» در غرب و بهتر بگوییم اروپا ابداع شده است. این ناحیه که به گفته کارن کولکاسیِ جغرافیدان «زمین مبارزه» نامیده شده، عملا از پایان قرن نوزدهم و در اثر کشمکش قدرت دولتهای غربی در آن برپا شده است.
این منطقه شاهد رقابتهای امپراتوریها، جنگهای سرد، مداخلههای مشترک آمریکا و اروپا در سا لهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ به بهانه آزادیخواهی و مبارزه با تروریسم و اسلامگرایی افراطی بوده است.
در آغاز قرن بیست و یکم خاورمیانه را میتوان به خاطر اهمیت نفت برای صنایع، به حیات خلوت دولتهای اروپایی تشبیه کرد که به رغم روابط پیچیده با دولتهای منطقه، توجه ویژهای به کل منطقه دارند.
از دیدگاه عمیقا اروپایی، خاورمیانه را میتوان یک اختراع غربی شمرد: منطقهای در نیمه راه جاده اروپا و آسیا با مرزهای نامشخص؛ اما به واقع از لحاظ جغرافیایی آسیایی، خاورمیانهای قلمروی احاطه شده میان قدرتهای چند قطبی است.
این اظهارات مؤید آن نظریهاند که خاورمیانه میان روابط بین قدرتهای جهانی گرفتار است. غربیان تلاش میکنند و ترجیح میدهند که کمی عمیقتر و مفهومیتر در مورد اختراع خاورمیانه صحبت کنند. یادآوری میشود پیدایش اصطلاح خاور میانه به هند برمیگردد، نه اروپا. (۴) اما در سالهای ۱۹۰۲ و ۱۹۰۳ پس از آنکه والنتین شیرول (۵) خبرنگار انگلیسی مشهور روزنامه تایمز و دریاسالار آمریکایی آلفرد تایر ماهان (۶) نویسنده کتاب اثرگذار و مشهور تأثیر و نفوذ قدرت دریایی در تاریخ از این اصطلاح استفاده کردند، به عبارتی رایج و پرکاربرد تبدیل شد.
برای شناخت تاریخچه خاورمیانه نباید فقط به آمریکا، بریتانیای کبیر و اروپا توجه کرد، بلکه باید به شرق و به سمت هندوستان هم نگاهی داشت؛ همانجا که از اواخر قرن هجده قلب بریتانیا بود. خاورمیانه برای شیرول و ماهان به معنای فضای استراتژیک حائل میان غرب و شرق بود. به بیان دیگر خاورمیانه به مجموع سرزمینهای واقع شده در غرب هندوستانِ بریتانیا و محافظ امپراتوری گسترده راجا از حملههای احتمالی روس، فرانسه و عثمانی اطلاق میشد. با مرزهای گسترده آب و شن و کوه و در مرکز آن یک محور مهم یعنی خلیج فارس، خاورمیانه به عنوان یک فضای ارتباطی هم تلقی میشد که هند را به مدیترانه، دریای سرخ، اقیانوس هند و دریای خزر مرتبط میکرد.
در هند، در قرن نوزدهم، در فرآیند سازماندهی امپراتوری هند، فضای دیگری اختراع میشود که عبارت است از خلیج فارس و خاورمیانه. اما واقعیت این است که شیرول و ماهان مبدع این فضا و آغازگر این فرایند نبودند، بلکه در تلاشهای خود برای توسعه ریاست جمهوری هند در خارج از شبه قاره هند، به ویژه در آسیای غربی، به فرایندی که از انتهای قرن هجدهم آغاز شده بود، عنوان «خاورمیانه» را اطلاق کردند.
در واقع پیش از آنکه در نوشتههای شیرول و ماهان به ایجاد خاورمیانه اشاره شود، خاورمیانه در ذهن مردان بمبئی و کلکته ـ همان دولتمردانی که بر بخش گستردهای از فتوحات امپریالیستی بریتانیا بعد از جنگ پلاسی در ۱۷۵۷حکمرانی میکردند ـ متولد شده بود. با توجه به نکات پیشگفته و درنگ دوباره در مورد پیجیدگی جغرافیایی خاورمیانه، قدرتهای حاکم تمایل دارند مفهوم خاورمیانه را تغییر دهند و نامی نو و متفاوت با آنچه که تاکنون در رسانههای گروهی و آثار هنری، برای این منطقه به کار میرود، انتخاب کنند.
بدون مناقشه در پژوهشهای ریشهای ادوارد سعید (۷) روشنفکر مشهور فلسطینی و انتقاد پساساختگرایی او در مورد تشکیل شرق به دست غرب، در این مطالعه نشان خواهیم داد که خاورمیانه پیش از اینکه یک ساخت و ساز فکری و ایدئولوژیک بر اساس روابط قدرت باشد، فضایی طراحی شده از سوی بمبئی، مَدرَس (۸) و کلکته است برای طراحی جهانی که در آن تولد دوباره رفاه یا باغ عدن یا بینالنهرینِ حاصلخیز نبوکد نصر (۹) ممکن باشد.
بر خلاف عقیده جیمز رنتون (۱۰) شرق و شرق میانه پس از آنکه در قرن نوزدهم بیشتر در کانون توجه نویسندگان و مسافران بود به طور ناگهانی و اتفاقی پس از جنگ جهانی اول مورد توجه دیپلماتها ودولتها قرار نگرفت. این منطقه پیش از ۱۹۱۴ و پیش از اینکه به نام خاورمیانه شناخته شود، در قلب سیاست هند امپریالیستی بود و در همان زمان در چهارچوب تحولات شرق اهمیت فراوان داشت.
در ادامه، نخست به اهمیت خاورمیانه در قرن نوزدهم در هند بریتانیا و چگونگی استفاده گسترده از اصطلاح خاورمیانه میپردازیم. پس از آن به توصیف فضای خاورمیانه و جغرافیای چند بُعدی و در حال تغییر خواهیم پرداخت.
گاه و برای شماری از افراد «خاورمیانه» مغرب (مراکش) و ترکیه را نیز در برمیگیرد؛ در اصطلاح بعضی دیگر از نویسندگان «خاورمیانه» تا آسیای مرکزی گسترده میشود. این محدوده جغرافیایی همچنین شرق عربی، شرق نزدیک و یا حتی جهان عرب نامیده میشود. تعریف و مرزهای مشخصی برای خاورمیانه هنوز دست نیافتنی است.
گاهی خاورمیانه را با کلیشههای قدیمی و تکراری شرقی بهتر میتوان وصف کرد تا آنکه برای آن مرزی شناساند!
گاه مجموعهای از تصاویر متفاوت و چند وجهی، بهتر میتوانند «خاور میانه» را معرفی کنند.
عبارت «خاورمیانه» به همان اندازه که تداعی بخش تاریخ اساطیری هزار و یک شب شرق است، یادآور تداوم درگیریهای همیشگی نیز هست؛ همچنان که در حال حاضر نیز منطقهای بحرانی است و نیز از آن با عبارت «مخزن نفت زمین» یاد میشود.
در تصور عمومی، خاورمیانه همان فضایی است که پس از ۱۹۱۸ ابرقدرتهای غربی به ویژه فرانسه، بریتانیای کبیر، ایتالیا، آمریکا و شرکتهای نفتی، با هدف گسترش قلمرو اقتدار خود و دسترسی به ذخایر عظیم نفتی، بر ویرانههای امپراتوری عثمانی مرزهایی تعیین کردهاند.
اصطلاح «خاورمیانه» در غرب و بهتر بگوییم اروپا ابداع شده است. این ناحیه که به گفته کارن کولکاسیِ جغرافیدان «زمین مبارزه» نامیده شده، عملا از پایان قرن نوزدهم و در اثر کشمکش قدرت دولتهای غربی در آن برپا شده است.
این منطقه شاهد رقابتهای امپراتوریها، جنگهای سرد، مداخلههای مشترک آمریکا و اروپا در سا لهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ به بهانه آزادیخواهی و مبارزه با تروریسم و اسلامگرایی افراطی بوده است.
در آغاز قرن بیست و یکم خاورمیانه را میتوان به خاطر اهمیت نفت برای صنایع، به حیات خلوت دولتهای اروپایی تشبیه کرد که به رغم روابط پیچیده با دولتهای منطقه، توجه ویژهای به کل منطقه دارند.
از دیدگاه عمیقا اروپایی، خاورمیانه را میتوان یک اختراع غربی شمرد: منطقهای در نیمه راه جاده اروپا و آسیا با مرزهای نامشخص؛ اما به واقع از لحاظ جغرافیایی آسیایی، خاورمیانهای قلمروی احاطه شده میان قدرتهای چند قطبی است.
این اظهارات مؤید آن نظریهاند که خاورمیانه میان روابط بین قدرتهای جهانی گرفتار است. غربیان تلاش میکنند و ترجیح میدهند که کمی عمیقتر و مفهومیتر در مورد اختراع خاورمیانه صحبت کنند. یادآوری میشود پیدایش اصطلاح خاور میانه به هند برمیگردد، نه اروپا. (۴) اما در سالهای ۱۹۰۲ و ۱۹۰۳ پس از آنکه والنتین شیرول (۵) خبرنگار انگلیسی مشهور روزنامه تایمز و دریاسالار آمریکایی آلفرد تایر ماهان (۶) نویسنده کتاب اثرگذار و مشهور تأثیر و نفوذ قدرت دریایی در تاریخ از این اصطلاح استفاده کردند، به عبارتی رایج و پرکاربرد تبدیل شد.
برای شناخت تاریخچه خاورمیانه نباید فقط به آمریکا، بریتانیای کبیر و اروپا توجه کرد، بلکه باید به شرق و به سمت هندوستان هم نگاهی داشت؛ همانجا که از اواخر قرن هجده قلب بریتانیا بود. خاورمیانه برای شیرول و ماهان به معنای فضای استراتژیک حائل میان غرب و شرق بود. به بیان دیگر خاورمیانه به مجموع سرزمینهای واقع شده در غرب هندوستانِ بریتانیا و محافظ امپراتوری گسترده راجا از حملههای احتمالی روس، فرانسه و عثمانی اطلاق میشد. با مرزهای گسترده آب و شن و کوه و در مرکز آن یک محور مهم یعنی خلیج فارس، خاورمیانه به عنوان یک فضای ارتباطی هم تلقی میشد که هند را به مدیترانه، دریای سرخ، اقیانوس هند و دریای خزر مرتبط میکرد.
در هند، در قرن نوزدهم، در فرآیند سازماندهی امپراتوری هند، فضای دیگری اختراع میشود که عبارت است از خلیج فارس و خاورمیانه. اما واقعیت این است که شیرول و ماهان مبدع این فضا و آغازگر این فرایند نبودند، بلکه در تلاشهای خود برای توسعه ریاست جمهوری هند در خارج از شبه قاره هند، به ویژه در آسیای غربی، به فرایندی که از انتهای قرن هجدهم آغاز شده بود، عنوان «خاورمیانه» را اطلاق کردند.
در واقع پیش از آنکه در نوشتههای شیرول و ماهان به ایجاد خاورمیانه اشاره شود، خاورمیانه در ذهن مردان بمبئی و کلکته ـ همان دولتمردانی که بر بخش گستردهای از فتوحات امپریالیستی بریتانیا بعد از جنگ پلاسی در ۱۷۵۷حکمرانی میکردند ـ متولد شده بود. با توجه به نکات پیشگفته و درنگ دوباره در مورد پیجیدگی جغرافیایی خاورمیانه، قدرتهای حاکم تمایل دارند مفهوم خاورمیانه را تغییر دهند و نامی نو و متفاوت با آنچه که تاکنون در رسانههای گروهی و آثار هنری، برای این منطقه به کار میرود، انتخاب کنند.
بدون مناقشه در پژوهشهای ریشهای ادوارد سعید (۷) روشنفکر مشهور فلسطینی و انتقاد پساساختگرایی او در مورد تشکیل شرق به دست غرب، در این مطالعه نشان خواهیم داد که خاورمیانه پیش از اینکه یک ساخت و ساز فکری و ایدئولوژیک بر اساس روابط قدرت باشد، فضایی طراحی شده از سوی بمبئی، مَدرَس (۸) و کلکته است برای طراحی جهانی که در آن تولد دوباره رفاه یا باغ عدن یا بینالنهرینِ حاصلخیز نبوکد نصر (۹) ممکن باشد.
بر خلاف عقیده جیمز رنتون (۱۰) شرق و شرق میانه پس از آنکه در قرن نوزدهم بیشتر در کانون توجه نویسندگان و مسافران بود به طور ناگهانی و اتفاقی پس از جنگ جهانی اول مورد توجه دیپلماتها ودولتها قرار نگرفت. این منطقه پیش از ۱۹۱۴ و پیش از اینکه به نام خاورمیانه شناخته شود، در قلب سیاست هند امپریالیستی بود و در همان زمان در چهارچوب تحولات شرق اهمیت فراوان داشت.
در ادامه، نخست به اهمیت خاورمیانه در قرن نوزدهم در هند بریتانیا و چگونگی استفاده گسترده از اصطلاح خاورمیانه میپردازیم. پس از آن به توصیف فضای خاورمیانه و جغرافیای چند بُعدی و در حال تغییر خواهیم پرداخت.
از اوایل قرن بیستم است که ما برای نخستین بار عبارت خاورمیانه را یا شیرول و ماهان میشنویم. به نظر میرسد که در تمام قرن نوزدهم خاورمیانه هنوز به این نام خوانده نشده بود و سیاستمداران انگلیسی و یا مسافران با عبارات دیگری از منطقه یاد میکردهاند. استانهای عربی امپراتوری عثمانی که اقتدار امپراتوری در آنها تا سالهای ۱۸۷۰ رو به کاهش بود، مثل شبه جزیره عربستان، عراق، سوریه عثمانی یا خلیج فارس به عنوان شرق یا خاور نزدیک یا ترکیه آسیایی نامیده میشدند. بخشی از سرزمینهای آسیایی را که قسطنطنیه در قرون شانزده و هفده تصرف کرده بود، یعنی خاور نزدیک یا ترکیه آسیایی، در واقع ناحیهای نزدیکتر از خاور دور و دورتر از ترکیه سلطانها بود. پس در قرن نوزدهم، شرق ترکیه آسیایی یا حتی خاور نزدیک در چارچوب مسئله شرق دارای اهمیت راهبردیِ ویژه برای بریتانیای کبیر بود.
در واقع برای لندن، امپراتوری عثمانی که گاهی آن را به اشتباه «مرد مریض اروپا» لقب میدادند، میبایست از وسوسههای روسها، فرانسویها و یا آلمانیها در امان میماند و حتی بخشی از قدرتش را در ترکیه آسایی حفظ میکرد.
اگر بخشهایی از سرزمینهای ترکیه آسیایی مثل خلیج فارس در امپراتوری غیر رسمی بریتانیای کبیر ادغام شده بود، سرزمینهایی هم مانند ایران و افغانستان نقش ضربه گیر را برای امپراتوری هند ایفا میکردند.
در واقع برای لندن، امپراتوری عثمانی که گاهی آن را به اشتباه «مرد مریض اروپا» لقب میدادند، میبایست از وسوسههای روسها، فرانسویها و یا آلمانیها در امان میماند و حتی بخشی از قدرتش را در ترکیه آسایی حفظ میکرد.
اگر بخشهایی از سرزمینهای ترکیه آسیایی مثل خلیج فارس در امپراتوری غیر رسمی بریتانیای کبیر ادغام شده بود، سرزمینهایی هم مانند ایران و افغانستان نقش ضربه گیر را برای امپراتوری هند ایفا میکردند.
انگلیسی ها و ابداع خاورمیانه
مطالعات شرقشناسانهای که به منظور تدوین سیاست کارآمدی برای این منطقه انجام شده بود، آن منطقه را رو به زوال توصیف میکرد و دلیل چنین وضعیتی را بی توجهی دولت قسطنطنیه ذکر میکرد، زوال غیر قابل جبرانی که تنها راه مقابله با آن، حمایت انگلیس بود. بنابراین بریتانیای کبیر تنها ناجی سعادت از بین رفته نبوکدنصر در بین النهرین و آشوریها به حساب میآمد. در نظر شماری از سیاستمداران وزارت خارجی هند حفظ تمامیت و اقتدار امپراتوری عثمانی امری لازم شمرده میشد، اما شرقشناسی به نام «لرد کورزو» راه دیگری برای نجات منطقه پیشنهاد میکرد که عبارت بود از تسلط انگلیسیها بر آن.
بازگشت به ابداع یک مفهوم
تاریخدانان بسیاری ابداع اصطلاح خاورمیانه را در ۱۹۰۲ به آلفرد تایر ماهان، ناخدای ارتش نیروی دریایی آمریکایی نسبت میدهند. به نظر میرسد باید این مطلب را پذیرفت، در عین حال نباید از یاد برد که دو سال پیش از آن، یعنی در ۱۹۰۰ در سلسله مقالاتی که ماهان زیر عنوان «مشکل آسیا» نوشت، ناحیه پهناور مرکزی را کمربند مقسم یا ناحیه میانی قابل بحث نامید که از تنگه سوئز تا دره یانگ تسه کشیده میشد، یعنی دقیقا جایی که فرانسه، انگلیس و آمریکا باید علیه توسعه طلبی روس متحد میشدند. دوسال بعد در یکی از مقالههایش با عنوان «خاورمیانه و روابط بین المللی» که در «نشنال ریویو»(۱۱) چاپ شد و به خلیج فارس میپرداخت، ماهان ادعا کرد نخستین فردی بوده که عبارت خاورمیانه را برای مشخص کردن یک ناحیه با مرزهای نامشخص به کار برده است که محور مرکزی آن خلیج فارس، ایران و بین النهرین بوده است.
این مقاله آبهای خلیج فارس را مرکز خاورمیانه معرفی میکرد. مقاله «مشکل آسیا» روسیه، فرانسه، بریتانیا و همچنین آلمان را قدرتهای اصلی حاضر در منطقه برای چیرگی بر مسیر سوئز تا سنگاپور و مالاکا میداند. ماهان همچنین خلیج فارس را آخرین ایستگاه راه آهنی معرفی میکند که قرار است مدیترانه را به اقیانوس هند و غرب را به هند مرتبط کند.
در واقع افزون بر ناخدای آمریکایی، همزمان دو نویسنده دیگر نیز از عبارت خاورمیانه برای توصیف بخشی از آسیای غربی و سرزمینهای محافظ امپراتوری هند در مرزهای غربی آن استفاده کردهاند. همچنین در ۱۹۰۰ ژنرال توماس ادوارد گوردون (۱۲) مقالهای به افغانستان، ایران، روسیه و هندِ بریتانیا اختصاص داد و در آن، خاورمیانه را قلمروی با مرزهای نامشخص معرفی کرده بود. از نظر او خاورمیانه منطقه جغرافیایی پیچیدهای است که تأمین هند عمیقا وابسته به آن بود. به عقیده گوردون که در زمان انتشار این مقاله در شبه قاره هند مستقر بود، از پیش در دفاتر سیاسی و دیپلماتیک بریتانیا در هند از اصطلاح خاورمیانه استفاده میشده است.
پس از آنکه والنتین شیرول در سلسله مقالاتی (شامل ۲۱ نوشته که ۱۹۰۲ و ۱۹۰۳ در «تایمز آف لندن» (۱۳) به منزله گزارشی از سفرهایش به ایران و هند بود) به این محدوده اشاره کرد، خاورمیانه به این معنای این قلمرو جغرافیایی مطرح شد. شیرول در مقالههایش از ماهان، دریا سالاری که اصطلاح خاورمیانه را برای این روزنامه نگار انگلیسی به ارمغان آورده بود، با احترام یاد میکرد.
شیرول با اشاره به بریتانیا به عنوان یک قدرت اصالتا آسیایی و در عین حال با توجه به اهمیت امپراتوری هند، همچون یک «امپراتوری در امپراتوری»، خاورمیانه را قلمروی متشکل از سرزمینها و دریاهای هند، دریای سرخ، شبه جزیره عربستان، خلیج فارس، امپراتوری عثمانی، سوریه، بین النهرین، ایران و آسیای مرکزی معرفی میکرد. شیرول حفظ چیرگی و منافع استراتژیک بریتانیا در خاورمیانه را سنگ بنای امپراتوری بریتانیا و نتیجتا ضروری میدانست. بدون خاورمیانه در مرزهای غربی امپراتوری هند، آن امپراتوری در معرض تهدیدهای عثمانی و روس و نیز آلمان و فرانسه قرار میگرفت.
این مقاله آبهای خلیج فارس را مرکز خاورمیانه معرفی میکرد. مقاله «مشکل آسیا» روسیه، فرانسه، بریتانیا و همچنین آلمان را قدرتهای اصلی حاضر در منطقه برای چیرگی بر مسیر سوئز تا سنگاپور و مالاکا میداند. ماهان همچنین خلیج فارس را آخرین ایستگاه راه آهنی معرفی میکند که قرار است مدیترانه را به اقیانوس هند و غرب را به هند مرتبط کند.
در واقع افزون بر ناخدای آمریکایی، همزمان دو نویسنده دیگر نیز از عبارت خاورمیانه برای توصیف بخشی از آسیای غربی و سرزمینهای محافظ امپراتوری هند در مرزهای غربی آن استفاده کردهاند. همچنین در ۱۹۰۰ ژنرال توماس ادوارد گوردون (۱۲) مقالهای به افغانستان، ایران، روسیه و هندِ بریتانیا اختصاص داد و در آن، خاورمیانه را قلمروی با مرزهای نامشخص معرفی کرده بود. از نظر او خاورمیانه منطقه جغرافیایی پیچیدهای است که تأمین هند عمیقا وابسته به آن بود. به عقیده گوردون که در زمان انتشار این مقاله در شبه قاره هند مستقر بود، از پیش در دفاتر سیاسی و دیپلماتیک بریتانیا در هند از اصطلاح خاورمیانه استفاده میشده است.
پس از آنکه والنتین شیرول در سلسله مقالاتی (شامل ۲۱ نوشته که ۱۹۰۲ و ۱۹۰۳ در «تایمز آف لندن» (۱۳) به منزله گزارشی از سفرهایش به ایران و هند بود) به این محدوده اشاره کرد، خاورمیانه به این معنای این قلمرو جغرافیایی مطرح شد. شیرول در مقالههایش از ماهان، دریا سالاری که اصطلاح خاورمیانه را برای این روزنامه نگار انگلیسی به ارمغان آورده بود، با احترام یاد میکرد.
شیرول با اشاره به بریتانیا به عنوان یک قدرت اصالتا آسیایی و در عین حال با توجه به اهمیت امپراتوری هند، همچون یک «امپراتوری در امپراتوری»، خاورمیانه را قلمروی متشکل از سرزمینها و دریاهای هند، دریای سرخ، شبه جزیره عربستان، خلیج فارس، امپراتوری عثمانی، سوریه، بین النهرین، ایران و آسیای مرکزی معرفی میکرد. شیرول حفظ چیرگی و منافع استراتژیک بریتانیا در خاورمیانه را سنگ بنای امپراتوری بریتانیا و نتیجتا ضروری میدانست. بدون خاورمیانه در مرزهای غربی امپراتوری هند، آن امپراتوری در معرض تهدیدهای عثمانی و روس و نیز آلمان و فرانسه قرار میگرفت.
بریتانیا و ابداع شرق میانه
پیدایش هند و ابداع خاورمیانه
هنگامی که امپریالیسم انگلیس و هند در غرب آسیا به ابداع خاورمیانه میپرداختند
به واقع ماهان و شیرول در آغاز قرن بیستم ابداعی مشترک را به نظریه تبدیل کردند، اصطلاحی که در غرب آسیا و به دو دلیل ابداع شد: نخست توسعهطلبی دولتهای محلی بمبئی و کلکته و پس از آن دولت بریتانیایی ـ هندی در رأس امپراتوری گسترده راج که از همان ابتدای قرن نوزدهم خلیج فارس را مانند مرزی از آب و شن، همانند دیوار حفاظتی کاملا سازمان یافته در نظر میگرفت و دوم پایه ریزی طرح ارتباطی خاورمیانه. به طور خلاصه به این ابداع دو جانبه میپردازیم.
ریاست بمبئی خلیج فارس را که در آن زمان به وسیله دزدان دریایی ناامن شده بود (این دزدان دریایی بازوی نظامی وهابیون شبه جزیره عربستان فرض میشوند) نه تنها بخشی از دریاهای سرزمین خود، بلکه همچنین به مثابه مرزی برای محافظت از اموال شبه قاره به حساب میآورد.
روند توسعه خلیج فارس را میتوان به عنوان مرزی در چهارچوب سلطهجویی بمبئی ـ که در آن زمان در رقابت با دو ریاست جمهوری دیگر هند، یعنی مدرس و کلکته برای توسعه حوزههای قضایی شان بود ـ فرض کرد. سلطهجویی بمبئی در غرب آسیا، روند ظهور هند به عنوان یک نهاد سیاسی مستقل در لندن و هیأت مدیره شرکت «شرق هند» را نشان میدهد. پس از جنگ پلاسی در سال ۱۷۵۸ و در حالی که لندن در حال دست دادن مستعمرات آمریکایی خود بود، قطب بخش بزرگی از فتوحات بریتانیا و مرکز امپراتوری دوم انگلستان شد. باید افزود که از یک نگاه کلیتر و چهارچوب رقابتهای فرانسه و بریتانیا، اقتدار بمبئی در غرب آسیا متحول میشد. در سالهای ۱۸۰۹و ۱۸۱۹ حکومت بمبئی با حمایت دولت کلکته، دو پایگاه در برابر رأس الخیمه و دیگر بنادر خلیج فارس که متهم بودند به کمینگاه بودن دزدان دریایی شدهاند، راه اندازی شد. این دو مقر زمینه ساز نفوذ سیاسی دولت بمبئی در خلیج فارس بود.
با امضای معاهداتی میان هند، بریتانیا، شیوخ جنوب خلیج فارس و سلطان عمان در سالهای ۱۸۱۰، ۱۸۱۹و ۱۸۵۰ برای مبارزه با دزدان دریایی، قاچاق و یا قاچاق اسلحه، همچنین با استقرار کنترل گشت دریایی نیروی دریایی، با همکاری یک شرکت بزرگ نقشه برداری، خلیج فارس آرام آرام به صورت مرز آب و خاکی هند، که در سال ۱۸۲۵ به راج بریتانیا تبدیل شد، شناخته میشود.
از۱۸۱۰ بدینسو شاهد افزایش نمایندگان تجاری شرکت شرق هند، همچنین استفاده از افراد محلی در پستهای دیپلماتیک و سیاسی و به کارگیری آنان برای اداره ساختار جدید خلیج فارس هستیم.
ریاست بمبئی خلیج فارس را که در آن زمان به وسیله دزدان دریایی ناامن شده بود (این دزدان دریایی بازوی نظامی وهابیون شبه جزیره عربستان فرض میشوند) نه تنها بخشی از دریاهای سرزمین خود، بلکه همچنین به مثابه مرزی برای محافظت از اموال شبه قاره به حساب میآورد.
روند توسعه خلیج فارس را میتوان به عنوان مرزی در چهارچوب سلطهجویی بمبئی ـ که در آن زمان در رقابت با دو ریاست جمهوری دیگر هند، یعنی مدرس و کلکته برای توسعه حوزههای قضایی شان بود ـ فرض کرد. سلطهجویی بمبئی در غرب آسیا، روند ظهور هند به عنوان یک نهاد سیاسی مستقل در لندن و هیأت مدیره شرکت «شرق هند» را نشان میدهد. پس از جنگ پلاسی در سال ۱۷۵۸ و در حالی که لندن در حال دست دادن مستعمرات آمریکایی خود بود، قطب بخش بزرگی از فتوحات بریتانیا و مرکز امپراتوری دوم انگلستان شد. باید افزود که از یک نگاه کلیتر و چهارچوب رقابتهای فرانسه و بریتانیا، اقتدار بمبئی در غرب آسیا متحول میشد. در سالهای ۱۸۰۹و ۱۸۱۹ حکومت بمبئی با حمایت دولت کلکته، دو پایگاه در برابر رأس الخیمه و دیگر بنادر خلیج فارس که متهم بودند به کمینگاه بودن دزدان دریایی شدهاند، راه اندازی شد. این دو مقر زمینه ساز نفوذ سیاسی دولت بمبئی در خلیج فارس بود.
با امضای معاهداتی میان هند، بریتانیا، شیوخ جنوب خلیج فارس و سلطان عمان در سالهای ۱۸۱۰، ۱۸۱۹و ۱۸۵۰ برای مبارزه با دزدان دریایی، قاچاق و یا قاچاق اسلحه، همچنین با استقرار کنترل گشت دریایی نیروی دریایی، با همکاری یک شرکت بزرگ نقشه برداری، خلیج فارس آرام آرام به صورت مرز آب و خاکی هند، که در سال ۱۸۲۵ به راج بریتانیا تبدیل شد، شناخته میشود.
از۱۸۱۰ بدینسو شاهد افزایش نمایندگان تجاری شرکت شرق هند، همچنین استفاده از افراد محلی در پستهای دیپلماتیک و سیاسی و به کارگیری آنان برای اداره ساختار جدید خلیج فارس هستیم.
اختراع کشتی بخار و لزوم بازنگری در جغرافیای سیاسی
با آغاز استفاده فزاینده تجاری از کشتیهایی که با نیروی بخار کار میکردند (۱۴) بسیاری معادلات و روابط آن روزگار دچار دگرگونی شد. از جمله آنکه در قرن نوزدهم این مرز، یعنی خلیج فارس مرکزیت بیشتری کسب میکند و به مثابه فضای جدیدی که نقش آن اتصال هند به مدیترانه، دریای سرخ و شبه جزیره عربستان است، در کانون توجه قرار میگیرد. این فضا که به تدریج و در طول قرن نوزدهم در هند پدید آمده، فضایی چند سازه (۱۵) است که از مناطقی با قوانین سیاسی گوناگون و ساختارهای اداری متفاوت و بر اساس پروژههای مختلف ساخته شده و در نهایت در۱۹۰۲خاورمیانه نام میگیرد.
پیشرفتهای مختلف ناشی از کشف نیروی بخار و اختراع کشتیهای بخار از همان ابتدای دهه ۱۸۳۰ با آرزوی تحولات جهش گونه و ایجاد پل ارتباطی از شرق به غرب پیگیری میشدند.
این تحولات عملی شدن یک آرزوی دیرسال بود: ایجاد جادهای دیگر به سوئز و دریای سرخ. اینک قایقهای بزرگ با نیروی پیشبرنده بخار، مسافران و کالاها را بر دجله و فرات پیش میبردند، سپس در امتداد خلیج فارس به سوی هند حرکت میکردند. این راه ارتباطی از بندرهای مدیترانهای عثمانی اسکندر و جفا به سوی بین النهرین و برای رسیدن به شط العرب و خلیج فارس «جاده مستقیم» نامیده میشد؛ جادهای که رقیب مسیر زمینی سوئز و دریای سرخ بود.
پیشرفتهای مختلف ناشی از کشف نیروی بخار و اختراع کشتیهای بخار از همان ابتدای دهه ۱۸۳۰ با آرزوی تحولات جهش گونه و ایجاد پل ارتباطی از شرق به غرب پیگیری میشدند.
این تحولات عملی شدن یک آرزوی دیرسال بود: ایجاد جادهای دیگر به سوئز و دریای سرخ. اینک قایقهای بزرگ با نیروی پیشبرنده بخار، مسافران و کالاها را بر دجله و فرات پیش میبردند، سپس در امتداد خلیج فارس به سوی هند حرکت میکردند. این راه ارتباطی از بندرهای مدیترانهای عثمانی اسکندر و جفا به سوی بین النهرین و برای رسیدن به شط العرب و خلیج فارس «جاده مستقیم» نامیده میشد؛ جادهای که رقیب مسیر زمینی سوئز و دریای سرخ بود.
انگلیسیها و ابداع خاورمیانه
«جاده مستقیم» در لندن، هند و منطقه مدافعان فراوانی داشت. مثلا شیوخ و افراد با نفوذ محلی در خلیج فارس و بغداد بر مزایای آن پافشاری میکردند.
گفتنی است فرانسیس راودون (۱۶) از امرای ارتش بریتانیا در هند، برای اثبات قابلیت ناوبری فرات و نتیجتا مفید بودن پروژه ساخت جاده بین النهرین، دو گروه تحقیقاتی به منطقه فرستاد. سال ۱۸۳۰ او در سفری نخست از جافا تا بغداد و سپس از بیراهه از بیت المقدس و بعلبک، پس از سفر دریایی طولانی در فرات، مسیرهای متفاوت آبی را برای کشتیهای بخار آزمود.
فرانسیس شنه یکی دیگر از فرماندهان ارتش بریتانیا پس از نخستین سفرش در سفرنامه خود از مزایا و فواید کشتیهای بخار سخن گفت و تصریح کرد بریتانیا میتواند از این امکان برای ترویج صلح و ارزشهای مطلوبش افزون بر درون کشور، در خلیج فارس استفاده کند. سال ۱۸۳۴ به درخواست شاه ویلیام چهارم، شنه باردیگر به منطقه سفر کرد. وی که به «جاده مستقیم» علاقهمند شده بود در این سفر سه ساله بار دیگر فرات را میپیماید. در همان ایام است بر رد پای پادشاهان باستانی آشوری، فضا و زمانی میان بین النهرین خیالی و واقعی ایجاد میشود. اما در ۱۸۳۷ شنه در جمعبندی دو سفرش، جاده زمینی سوئز را بر جاده مستقیم بین النهرین ترجیح میدهد.
در واقع ظرفیتهای خلیج فارس و بین النهرین در پیوند دادن مناطق باعث شد این دو منطقه در کانون توجه بسیاری از پروژههای مربوط به کشتیهای بخار بمانند. حدود سالهای ۱۸۵۰ ارتباط بریتانیا و هند از طریق یک خط کشتیرانی از دریای شمال به قسطنطنیه پیش بینی شده بود. این خط از بصره تا خلیج فارس و سپس تا هند ادامه مییافت.
ویلیام پاتریک اندرو (۱۷) رئیس شرکت راه آهن پنجاب و دهلی از سالهای ۱۸۵۵ خود را وکیل این مسیر راه آهن که «دره راه آهن فرات» نامیده میشد، اعلام کرد. نوشتههای بسیاری که از وی درباره این پروژه برجای مانده گواه تفکرات مبتکرانه اوست. سیستم پیشنهادی وی بسیار پیچیدهتر از آن بود که شنه بتواند در زمان سفرش به بین النهرین آن را توصیف کند. ابتکار اساسی ویلیام اتصال منطقی شبکههای محلی حمل و نقل زمینی و دریایی و طراحی سیستمی فراگیر و کارآ برای افزایش سرعت در تجارت و اجتناب از صدمه دیدن محمولههای تجاری بود. پر پیداست در این پروژه کشتیهای بخار اولویت داشتند.
آرزوی ویلیام ایجاد دو شبکه بزرگ خطوط راه آهن، یکی در بین النهرین و دیگری در جنوب دره هند بود. در طراحی این سیستم جامع، خلیج فارس از جنبههای گوناگون و به صورتی متفاوت از بررسیهای پیشین، دوباره ارزیابی شده بود. این بار خلیج فارس در کانون این طرح جامع قرار داشت. نقش تضمین ارتباط بین دو شبکه راه آهن دو ناحیه حاصلخیز و موفق از دیدگاه های کشاورزی و تجاری، یعنی بین النهرین و دره سند به خلیج فارس واگذار شده بود.
در طراحی خط آهن دره فرات، هدف اصلی پیوند دادن مدیترانه به اقیانوس هند و دستیابی به مسیری جایگزین برای سوئز ـ هند، یا محافظت از امپراتوری هند بریتانیا در برابر خطر روسیه بود.
راه آهن دره فرات دقیقا این گونه طراحی شده بود: از اسکندرون به سوی حلب، فرات، هانا، کربلا، نجف، سامرا، سپس کویت، بندری در شمال خلیح فارس که نقش مرکزی ومهم برای این جاده ایفا خواهد کرد. ایده آن بود که کشتیهای بخار از کویت به مقصد کراچی، در خلیج فارس روان شوند. ویلیام میخواست ظهور یک جهان مرفه تحت حمایت بریتانیا را به تصویر بکشد.
طرحهای فرانسیس شنه و ویلیام آندرو هرگز اجرا نشدند، اما به هر روی این دو بسیار پیشتر از ماهان و شیرول دنیای مرفهی را تصور کرده بودند که در آن سلطه بریتانیایی ـ هندی برای احیای وعدههای کتاب مقدس و اسطورههای تاریخی درباره زندگی ایده آل مجسم شده بود؛ درست مانند دوران سلطنت نبوکدنصر، الکساندر و تراژان و پیروزی آنان در بابیلون، آتن و رم که قرار بود لندن وارث آنها باشد.
با مدد خطوط راه آهن و کشتیهای بخار، رفاه میتوانست دیگر بار در بینالنهرین سایهگستر شود و آن سرزمین را به بهشت زمین و ارض موعود بشری تبدیل کند. تصور این بود در پرتو آن رفاه، فقر و جنگ ناپدید میشوند و سرانجام مردمان شبه قاره هند و اروپاییان با استفاده از راه آهن بین قارهای با رنج کمتر و در زمان کوتاهتر به مبادلات تجاری و فرهنگی میپردازند و برادری و شادکامی همه جا جلوهگر خواهد بود.
این خاورمیانه موعود آندرو و شنه به هیچوجه و به دلایل بسیار، فضایی ثابت و پایدار نبود. در حقیقت این منطقه با ریلهای راهآهن و مسیر کشتیهای بخار ساخته شده، به نوعی مانند یک منطقه حایل در نظر گرفته شده بود.
در نگاه ابداع کنندگان خاورمیانه، این بخش از جهان قلمروی پیشگام است که تعامل و همکاری تمدن، فرهنگ، تجارت، کشاورزی و صنعت را مقدور میکند و منادی تمدن در جهان است. بنابراین در تفکر شخصیتهای اصلی مبتکران خاورمیانه نوعی مدرنیته واقعی وجود داشت. این نکته مهمی است که نباید از آن غقلت کرد. آنان خاورمیانه را محوری اصلی میدیدند، نه مرزی حاشیهای. این شرق، پیش از آنکه با عبارت شرق میانه شناخته شود، جهانی بین شرق و غرب است و نقش مرکز را میان آن دو ایفا میکند.
در اوایل قرن نوزدهم به نظر میرسید خلیج فارس و سرزمینهای پیرامونی آن درحاشیه باشند. از این پس و در این خاورمیانه جدید نقش خلیج فارس برجسته و حیاتی میشود.
خلیج فارس افزون بر آنکه مسیر پیوند اروپا و شبه جزیره عربستان به آسیا تلقی میشود، به امپراتوری بریتانیا همبستگی و انسجام میدهد و در صورت لزوم آن امپراتوری را از فشارهای داخلی و خارجی حفظ میکند.
گفتنی است فرانسیس راودون (۱۶) از امرای ارتش بریتانیا در هند، برای اثبات قابلیت ناوبری فرات و نتیجتا مفید بودن پروژه ساخت جاده بین النهرین، دو گروه تحقیقاتی به منطقه فرستاد. سال ۱۸۳۰ او در سفری نخست از جافا تا بغداد و سپس از بیراهه از بیت المقدس و بعلبک، پس از سفر دریایی طولانی در فرات، مسیرهای متفاوت آبی را برای کشتیهای بخار آزمود.
فرانسیس شنه یکی دیگر از فرماندهان ارتش بریتانیا پس از نخستین سفرش در سفرنامه خود از مزایا و فواید کشتیهای بخار سخن گفت و تصریح کرد بریتانیا میتواند از این امکان برای ترویج صلح و ارزشهای مطلوبش افزون بر درون کشور، در خلیج فارس استفاده کند. سال ۱۸۳۴ به درخواست شاه ویلیام چهارم، شنه باردیگر به منطقه سفر کرد. وی که به «جاده مستقیم» علاقهمند شده بود در این سفر سه ساله بار دیگر فرات را میپیماید. در همان ایام است بر رد پای پادشاهان باستانی آشوری، فضا و زمانی میان بین النهرین خیالی و واقعی ایجاد میشود. اما در ۱۸۳۷ شنه در جمعبندی دو سفرش، جاده زمینی سوئز را بر جاده مستقیم بین النهرین ترجیح میدهد.
در واقع ظرفیتهای خلیج فارس و بین النهرین در پیوند دادن مناطق باعث شد این دو منطقه در کانون توجه بسیاری از پروژههای مربوط به کشتیهای بخار بمانند. حدود سالهای ۱۸۵۰ ارتباط بریتانیا و هند از طریق یک خط کشتیرانی از دریای شمال به قسطنطنیه پیش بینی شده بود. این خط از بصره تا خلیج فارس و سپس تا هند ادامه مییافت.
ویلیام پاتریک اندرو (۱۷) رئیس شرکت راه آهن پنجاب و دهلی از سالهای ۱۸۵۵ خود را وکیل این مسیر راه آهن که «دره راه آهن فرات» نامیده میشد، اعلام کرد. نوشتههای بسیاری که از وی درباره این پروژه برجای مانده گواه تفکرات مبتکرانه اوست. سیستم پیشنهادی وی بسیار پیچیدهتر از آن بود که شنه بتواند در زمان سفرش به بین النهرین آن را توصیف کند. ابتکار اساسی ویلیام اتصال منطقی شبکههای محلی حمل و نقل زمینی و دریایی و طراحی سیستمی فراگیر و کارآ برای افزایش سرعت در تجارت و اجتناب از صدمه دیدن محمولههای تجاری بود. پر پیداست در این پروژه کشتیهای بخار اولویت داشتند.
آرزوی ویلیام ایجاد دو شبکه بزرگ خطوط راه آهن، یکی در بین النهرین و دیگری در جنوب دره هند بود. در طراحی این سیستم جامع، خلیج فارس از جنبههای گوناگون و به صورتی متفاوت از بررسیهای پیشین، دوباره ارزیابی شده بود. این بار خلیج فارس در کانون این طرح جامع قرار داشت. نقش تضمین ارتباط بین دو شبکه راه آهن دو ناحیه حاصلخیز و موفق از دیدگاه های کشاورزی و تجاری، یعنی بین النهرین و دره سند به خلیج فارس واگذار شده بود.
در طراحی خط آهن دره فرات، هدف اصلی پیوند دادن مدیترانه به اقیانوس هند و دستیابی به مسیری جایگزین برای سوئز ـ هند، یا محافظت از امپراتوری هند بریتانیا در برابر خطر روسیه بود.
راه آهن دره فرات دقیقا این گونه طراحی شده بود: از اسکندرون به سوی حلب، فرات، هانا، کربلا، نجف، سامرا، سپس کویت، بندری در شمال خلیح فارس که نقش مرکزی ومهم برای این جاده ایفا خواهد کرد. ایده آن بود که کشتیهای بخار از کویت به مقصد کراچی، در خلیج فارس روان شوند. ویلیام میخواست ظهور یک جهان مرفه تحت حمایت بریتانیا را به تصویر بکشد.
طرحهای فرانسیس شنه و ویلیام آندرو هرگز اجرا نشدند، اما به هر روی این دو بسیار پیشتر از ماهان و شیرول دنیای مرفهی را تصور کرده بودند که در آن سلطه بریتانیایی ـ هندی برای احیای وعدههای کتاب مقدس و اسطورههای تاریخی درباره زندگی ایده آل مجسم شده بود؛ درست مانند دوران سلطنت نبوکدنصر، الکساندر و تراژان و پیروزی آنان در بابیلون، آتن و رم که قرار بود لندن وارث آنها باشد.
با مدد خطوط راه آهن و کشتیهای بخار، رفاه میتوانست دیگر بار در بینالنهرین سایهگستر شود و آن سرزمین را به بهشت زمین و ارض موعود بشری تبدیل کند. تصور این بود در پرتو آن رفاه، فقر و جنگ ناپدید میشوند و سرانجام مردمان شبه قاره هند و اروپاییان با استفاده از راه آهن بین قارهای با رنج کمتر و در زمان کوتاهتر به مبادلات تجاری و فرهنگی میپردازند و برادری و شادکامی همه جا جلوهگر خواهد بود.
این خاورمیانه موعود آندرو و شنه به هیچوجه و به دلایل بسیار، فضایی ثابت و پایدار نبود. در حقیقت این منطقه با ریلهای راهآهن و مسیر کشتیهای بخار ساخته شده، به نوعی مانند یک منطقه حایل در نظر گرفته شده بود.
در نگاه ابداع کنندگان خاورمیانه، این بخش از جهان قلمروی پیشگام است که تعامل و همکاری تمدن، فرهنگ، تجارت، کشاورزی و صنعت را مقدور میکند و منادی تمدن در جهان است. بنابراین در تفکر شخصیتهای اصلی مبتکران خاورمیانه نوعی مدرنیته واقعی وجود داشت. این نکته مهمی است که نباید از آن غقلت کرد. آنان خاورمیانه را محوری اصلی میدیدند، نه مرزی حاشیهای. این شرق، پیش از آنکه با عبارت شرق میانه شناخته شود، جهانی بین شرق و غرب است و نقش مرکز را میان آن دو ایفا میکند.
در اوایل قرن نوزدهم به نظر میرسید خلیج فارس و سرزمینهای پیرامونی آن درحاشیه باشند. از این پس و در این خاورمیانه جدید نقش خلیج فارس برجسته و حیاتی میشود.
خلیج فارس افزون بر آنکه مسیر پیوند اروپا و شبه جزیره عربستان به آسیا تلقی میشود، به امپراتوری بریتانیا همبستگی و انسجام میدهد و در صورت لزوم آن امپراتوری را از فشارهای داخلی و خارجی حفظ میکند.
در اطراف بذر یک مفهوم:
آزمون در جغرافیای چند بعدی
شرق میانه، شرق نزدیک، شرق دور:
«به معنی شرق» و جغرافیای امپریالیستی
«به معنی شرق» و جغرافیای امپریالیستی
پس از جنگ جهانی اول و کنفرانس صلح و زمانی که بریتانیا سه استان سابق امپراتوری عثمانی یعنی اردن، فلسطین و عراق را درامپراتوری خود ادغام میکرد، استفاده از اصطلاح «خاور میانه» رایج شد. به نظر میرسد همانگونه که از دانیال فولیارد نقل شده در آن زمان، یعنی ۱۹۱۹هنوز جغرافیای منطقه نامشخص بود.
اعضای هیأتی که از بریتانیا برای کنفرانس صلح در ۱۹۱۹- ۱۹۲۰ به پاریس میرفتند کتابچههای دستنویس و صدها نقشه را از لندن همراه خود میبردند. برخی از آن نقشهها برای طراحی دوباره شرق میانه، مثلا آناتولی را نیز شامل میشد.
دانیال فولیارد از نقشههای متعددی صحبت میکند که روی میزهای مذاکره در ورسای یا سن ژرمن گسترده و جمع میشدند، اما ویژگی مشترک آنها این بود که به رغم کوششها و دقت نظرهای نقشه برداران، محدود خاورمیانه نامشخص بود.
در ۱۹۲۱ چرچیل (۱۸) وزارتخانه خاورمیانه را ایجاد کرد و عبارت «خاورمیانه» به اصطلاحی رسمی و کاربردی برای دیپلماتها و سیاستمداران بریتانیایی تبدیل شد.
با این تحول در ساختار دولت، اداره و نظارت بر شرق میانه به وزارت مستعمرات واگذار شد، به وزارت هند. این بخش تنها فلسطین، اردن، عراق و مصر را اداره میکرد و عملا منعکس کننده تعریف بدیع چرچیل از شرق میانه در مقایسه با دیگر مستعمرات بود که آنها تحت سرپرستی اداره امور هند و وزارت امور خارجه باقی مانده بودند.
سال ۱۹۳۰ به رغم نهادینه شدن وزارت خاورمیانه، سه گروه جغرافیایی با همکاری بسیاری از دیپلماتها و سیاستمداران بریتانیا وجود داشت: شرق میانه با محوریت امپراتوری هند، شرق نزدیک با تمرکز بر ترکیه، شرق دور با مرکزیت چین.
افزون بر این به نظر نمیرسید حوزههای قضایی مختلف امپراتوری بریتانیا در تعریف جغرافیایی خاورمیانه همداستان باشند. حتی خود چرچیل مردد بود. در برخی سخنانش در دهه ۱۹۳۰ و حتی در آستانه جنگ جهانی دوم، در حالی که نخست وزیر بریتانیا بود گاه بر خلاف عقیده شیرول و ماهان ترکیه را نیز بخشی از خاورمیانه میخواند. وی پیش از ۱۹۳۰ از عربستان با عبارت شرق نزدیک یاد میکرد و این احتمال را طرح میکرد که مرکز ثقل خاورمیانه ناگهان از مصر به بالکان و از قاهره به قسطنطنیه تغییر کند. در اواخر دهه ۱۹۳۰ و در حالی که اصطلاح خاورمیانه رایج و نهادینه شده بود وی عبارت خاورمیانه را منحصرا برای سرزمینهای اطراف هند به کار برد و گفت من همیشه احساس میکردم که استفاده از عبارت خاورمیانه برای مصر، شام، سوریه و ترکیه درست نبوده است؛ این مناطق در واقع شرق نزدیک هستند. ایران و عراق خاورمیانه هستند، هند، برمه و مالزی شرق هستند، سرانجام چین و ژاپن شرق دور هستند.
این اظهارات شگفت انگیز بود. مثلا به صورت سنتی شام همواره شامل سوریه بوده است، اما چرچیل این دو واژه را در کنار هم (همچون دو قلمرو مجزا) ذکر کرده بود. در ۱۹۴۲ چرچیل برای مواجهه بهتر با مشکلات بریتانیا در مرز شمال آفریقا پیشنهاد داد در سازمان فرماندهی شرق میانه تجدد نظر شود و با تقسیم آن قلمرو به دو منطقه، دو فرماندهی مستقل ایجاد شود. این پیشنهاد نیز گواه دیگری است که در ذهن نخست وزیر تعریف و قلمرو مشخصی برای شرق میانه وجود نداشت.
چرچیل پیشنهاد کرد فرماندهی شرق نزدیک ایجاد شود و با استقرار در قاهره عهدهدار امور مصر، فلسطین وسوریه باشد. ستاد دیگری، یعنی فرماندهی خاورمیانه که در بغداد یا بصره مستقر شود، امور بین النهرین و شبه جزیره عربستان را ساماندهی کند. که به طور عمده پایه اش در بغداد و یا بصره باشد.
اصلاحات پیشنهادی چرچیل مجلس را متقاعد نکرد. به نظر میرسد نه تنها درباره مناطق جغرافیایی خاورمیانه، بلکه در خصوص تقسیمات جغرافیایی سرزمینهای پادشاهی بریتانیا نیز نظرات سیاستمداران بسیار مختلف و ناهماهنگ بود.
در ۱۰ مه ۱۹۴۳ یک دیپلمات ارشد به نام پرسی فونتین، در کنفرانس «چشم اندازهایی از شرق نزدیک» از تشابه غیر ضروری بین شرق نزدیک و خاورمیانه صحبت کرد. گفتنی است بحثهای پارلمان بریتانیا درباره منسوخ شدن اصطلاح شرق نزدیک در دهه ۱۹۵۰ نیز ادامه داشت. سرانجام «کلمنت آتلی» (۱۹) راه حل مناسبی برای این اختلافات یافت. وی در پاسخ یکی از اعضای پارلمان که از او پرسید از این به بعد شرق نزدیک کجا خواهد بود و آیا مصر جزو خاورمیانه است؟ گفت همه اینها بستگی دارد که شما در کجای جهان واقع شدهاید!
سرانجام در ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد تصمیم گرفت اصطلاح خاورمیانه را به منطقهای مرکب از سه قاره جهان اطلاق کند؛ قلمروی که شامل افغانستان، ایران، عراق، سوریه، لبنان، ترکیه، عربستان سعودی، یمن، مصر، اتیوپی و یونان و ایالاتی که به هند ـ که در ۱۹۴۷ استقلال یافتـ وابستگی ندارند.
در آمریکا استفاده گسترده از اصطلاح خاورمیانه زمانی رواج گرفت که اصطلاح شرق نزدیک هنوز به آن چیره بود. در ۱۹۰۹ وزارت امور خارجه آمریکا اداره امور شرق نزدیک را ایجاد کرد. در ۱۹۲۱ جغرافیدانی به نام «ایسایا بومن» در کتاب معروفش، جغرافیای سیاسی عبارت «شرق نزدیک» را برای فلسطین، عراق، اردن، ترکیه، مصر و سوریه استفاده کرد.
همه دیپلماتهای آمریکایی شرکت کننده در کنفرانس صلح پس از ۱۹۱۹ از اصطلاح «آسیای غربی» که در هند و انگلیس در قرن نوزدهم به کار میرفت، برای استانهای سابق عثمانی استفاده کردند. سال ۱۹۱۹ شمارهای از مجله «نشنال ریویو» به ظهور دوباره ملت عرب اختصاص داده شد. در آن مجله، از دو اصطلاح شرق نزدیک و خاورمیانه بدون آنکه متمایز شوند، مانند دو عبارت مترادف استفاده شد.
در دوره جنگ سرد، استفاده از «خاورمیانه» به جای «خاور نزدیک» در امریکا رواج گسترده یافت. در این دوران بود که در ایالات متحده با ارجاع به تاریخ کهن و پژوهشهای باستان شناسان از این منطقه بسیار سخن میرفت. گرچه در ۱۹۵۷ وزیرامور خارجه، جان فاستر دالس (۲۰) میگوید شرق نزدیک و شرق میانه یکسان بوده اند.
با جنگ سرد و چند بحران در منطقه، مانند گروگانگیری ایران در ۱۹۷۹، جنگ داخلی در لبنان و بمباران پایگاه آمریکا و بحران نفت در دهه ۱۹۷۰ اصطلاح خاورمیانه برای رودریک دیوسون، رنگ منفی به خود میگیرد.
اعضای هیأتی که از بریتانیا برای کنفرانس صلح در ۱۹۱۹- ۱۹۲۰ به پاریس میرفتند کتابچههای دستنویس و صدها نقشه را از لندن همراه خود میبردند. برخی از آن نقشهها برای طراحی دوباره شرق میانه، مثلا آناتولی را نیز شامل میشد.
دانیال فولیارد از نقشههای متعددی صحبت میکند که روی میزهای مذاکره در ورسای یا سن ژرمن گسترده و جمع میشدند، اما ویژگی مشترک آنها این بود که به رغم کوششها و دقت نظرهای نقشه برداران، محدود خاورمیانه نامشخص بود.
در ۱۹۲۱ چرچیل (۱۸) وزارتخانه خاورمیانه را ایجاد کرد و عبارت «خاورمیانه» به اصطلاحی رسمی و کاربردی برای دیپلماتها و سیاستمداران بریتانیایی تبدیل شد.
با این تحول در ساختار دولت، اداره و نظارت بر شرق میانه به وزارت مستعمرات واگذار شد، به وزارت هند. این بخش تنها فلسطین، اردن، عراق و مصر را اداره میکرد و عملا منعکس کننده تعریف بدیع چرچیل از شرق میانه در مقایسه با دیگر مستعمرات بود که آنها تحت سرپرستی اداره امور هند و وزارت امور خارجه باقی مانده بودند.
سال ۱۹۳۰ به رغم نهادینه شدن وزارت خاورمیانه، سه گروه جغرافیایی با همکاری بسیاری از دیپلماتها و سیاستمداران بریتانیا وجود داشت: شرق میانه با محوریت امپراتوری هند، شرق نزدیک با تمرکز بر ترکیه، شرق دور با مرکزیت چین.
افزون بر این به نظر نمیرسید حوزههای قضایی مختلف امپراتوری بریتانیا در تعریف جغرافیایی خاورمیانه همداستان باشند. حتی خود چرچیل مردد بود. در برخی سخنانش در دهه ۱۹۳۰ و حتی در آستانه جنگ جهانی دوم، در حالی که نخست وزیر بریتانیا بود گاه بر خلاف عقیده شیرول و ماهان ترکیه را نیز بخشی از خاورمیانه میخواند. وی پیش از ۱۹۳۰ از عربستان با عبارت شرق نزدیک یاد میکرد و این احتمال را طرح میکرد که مرکز ثقل خاورمیانه ناگهان از مصر به بالکان و از قاهره به قسطنطنیه تغییر کند. در اواخر دهه ۱۹۳۰ و در حالی که اصطلاح خاورمیانه رایج و نهادینه شده بود وی عبارت خاورمیانه را منحصرا برای سرزمینهای اطراف هند به کار برد و گفت من همیشه احساس میکردم که استفاده از عبارت خاورمیانه برای مصر، شام، سوریه و ترکیه درست نبوده است؛ این مناطق در واقع شرق نزدیک هستند. ایران و عراق خاورمیانه هستند، هند، برمه و مالزی شرق هستند، سرانجام چین و ژاپن شرق دور هستند.
این اظهارات شگفت انگیز بود. مثلا به صورت سنتی شام همواره شامل سوریه بوده است، اما چرچیل این دو واژه را در کنار هم (همچون دو قلمرو مجزا) ذکر کرده بود. در ۱۹۴۲ چرچیل برای مواجهه بهتر با مشکلات بریتانیا در مرز شمال آفریقا پیشنهاد داد در سازمان فرماندهی شرق میانه تجدد نظر شود و با تقسیم آن قلمرو به دو منطقه، دو فرماندهی مستقل ایجاد شود. این پیشنهاد نیز گواه دیگری است که در ذهن نخست وزیر تعریف و قلمرو مشخصی برای شرق میانه وجود نداشت.
چرچیل پیشنهاد کرد فرماندهی شرق نزدیک ایجاد شود و با استقرار در قاهره عهدهدار امور مصر، فلسطین وسوریه باشد. ستاد دیگری، یعنی فرماندهی خاورمیانه که در بغداد یا بصره مستقر شود، امور بین النهرین و شبه جزیره عربستان را ساماندهی کند. که به طور عمده پایه اش در بغداد و یا بصره باشد.
اصلاحات پیشنهادی چرچیل مجلس را متقاعد نکرد. به نظر میرسد نه تنها درباره مناطق جغرافیایی خاورمیانه، بلکه در خصوص تقسیمات جغرافیایی سرزمینهای پادشاهی بریتانیا نیز نظرات سیاستمداران بسیار مختلف و ناهماهنگ بود.
در ۱۰ مه ۱۹۴۳ یک دیپلمات ارشد به نام پرسی فونتین، در کنفرانس «چشم اندازهایی از شرق نزدیک» از تشابه غیر ضروری بین شرق نزدیک و خاورمیانه صحبت کرد. گفتنی است بحثهای پارلمان بریتانیا درباره منسوخ شدن اصطلاح شرق نزدیک در دهه ۱۹۵۰ نیز ادامه داشت. سرانجام «کلمنت آتلی» (۱۹) راه حل مناسبی برای این اختلافات یافت. وی در پاسخ یکی از اعضای پارلمان که از او پرسید از این به بعد شرق نزدیک کجا خواهد بود و آیا مصر جزو خاورمیانه است؟ گفت همه اینها بستگی دارد که شما در کجای جهان واقع شدهاید!
سرانجام در ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد تصمیم گرفت اصطلاح خاورمیانه را به منطقهای مرکب از سه قاره جهان اطلاق کند؛ قلمروی که شامل افغانستان، ایران، عراق، سوریه، لبنان، ترکیه، عربستان سعودی، یمن، مصر، اتیوپی و یونان و ایالاتی که به هند ـ که در ۱۹۴۷ استقلال یافتـ وابستگی ندارند.
در آمریکا استفاده گسترده از اصطلاح خاورمیانه زمانی رواج گرفت که اصطلاح شرق نزدیک هنوز به آن چیره بود. در ۱۹۰۹ وزارت امور خارجه آمریکا اداره امور شرق نزدیک را ایجاد کرد. در ۱۹۲۱ جغرافیدانی به نام «ایسایا بومن» در کتاب معروفش، جغرافیای سیاسی عبارت «شرق نزدیک» را برای فلسطین، عراق، اردن، ترکیه، مصر و سوریه استفاده کرد.
همه دیپلماتهای آمریکایی شرکت کننده در کنفرانس صلح پس از ۱۹۱۹ از اصطلاح «آسیای غربی» که در هند و انگلیس در قرن نوزدهم به کار میرفت، برای استانهای سابق عثمانی استفاده کردند. سال ۱۹۱۹ شمارهای از مجله «نشنال ریویو» به ظهور دوباره ملت عرب اختصاص داده شد. در آن مجله، از دو اصطلاح شرق نزدیک و خاورمیانه بدون آنکه متمایز شوند، مانند دو عبارت مترادف استفاده شد.
در دوره جنگ سرد، استفاده از «خاورمیانه» به جای «خاور نزدیک» در امریکا رواج گسترده یافت. در این دوران بود که در ایالات متحده با ارجاع به تاریخ کهن و پژوهشهای باستان شناسان از این منطقه بسیار سخن میرفت. گرچه در ۱۹۵۷ وزیرامور خارجه، جان فاستر دالس (۲۰) میگوید شرق نزدیک و شرق میانه یکسان بوده اند.
با جنگ سرد و چند بحران در منطقه، مانند گروگانگیری ایران در ۱۹۷۹، جنگ داخلی در لبنان و بمباران پایگاه آمریکا و بحران نفت در دهه ۱۹۷۰ اصطلاح خاورمیانه برای رودریک دیوسون، رنگ منفی به خود میگیرد.
خاورمیانه سرزمین مبهم
تعیین قلمرو جغرافیایی شرق میانه و تشخیص مرزهای آن، همانند تعریف اصطلاح خاورمیانه بسیار دشوار است. گویی مورخان، جغرافیدانان، نقشهنگاران، سیاستمداران و دیپلماتها هرگز در مورد آن به توافق نخواهند رسید. برای برخی، شرق میانه جانشین شرق نزدیک است، که با تجزیه امپراتوری عثمانی، شامل ترکیه هم میشود.
همان گونه که دانیال فولیارد نشان داد از نظر مسافران و عکاسان بریتانیایی ابتدای قرن بیستم، شرق از جنوب ایتالیا در نزدیکی مدیترانه در آندالوس و قبرس شروع میشده است. خاورمیانه گاه به خاطر زبان و فرهنگ مشترک با شمال افریقا، با جهان عرب یکسان گرفته میشود.
برخی مانند «مارشال هودجسون» خاورمیانه قلمروی است از نیل تا جیحون؛ به بیان دیگر مجموعهای از سرزمینهای مسلمان نشین منطقه شرق نزدیک که به طور گسترده در آفریقا متمرکز هستند و اسلام دین مشترک و محور اساسی اتحاد آنان است.
بر اساس این تحلیل، دین مشترک موجب شده است قلمروی گسترده، از مراکش تا بنگلادش و ترکمنستان نام یکسانی پیدا کند؛ البته میتوانیم همان را نیز به غرب و شرق تقسیم کنیم. اولی شامل منطقه مغرب (مثلا مراکش، تونس و الجزایر) میشود و دومی با الهام از گفته «مارشال هودجسون» که جهان ایرانی در مقابل عربستان سعودی، بین النهرین، سوریه، مصر و شمال آفریقا ـ هویت و زبان عربی دارند ـ قرار میدهد.
اخیرا در دوران ریاست جمهوری جورج بوش، از خاورمیانهای بزرگتر و گستردهتر صحبت به میان آمد که به نظر میرسد منظور گویندگان قلمروی متفاوت باشد با مرزهای پیچیده و غیر منطبق بر جهان عرب و سرزمینهای مسلمانان.
با توجه به نقشههای پیشنهاد شده در وزارت امورخارجه آمریکا، خاورمیانه نو، شمال افریقا را در بر نمیگیرد و شامل این سرزمینهاست: اریتره، جیبوتی، اتیوپی، سودان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان و مناطق غربی چین که اقامتگاه اقلیت مسلمان است.
همانگونه که «کارن کولازی» میگوید در بیشتر نقشهها و اطلسهای اروپا محور، خاورمیانه و مغرب در کنار هم معرفی می شوند. بنابراین، خاورمیانه ازمراکش و لیبی تا صحرای غربی افریقا گسترش مییابد و قبرس، ترکیه، سودان، سوریه، لبنان، اردن، اسرائیل وسرزمینهای فلسطینی، شبه جزیره عربستان و گاه افغانستان را نیز شامل می شود.
خاورمیانهای که در قرن نوزده در ذهن مردان بمبئی و کلکته متولد شد، مجموعه سرزمینهایی بود که از در مرزهای غربی هند محافظت میکرد، قلمروی سرشار از ظرفیتهای گوناگون که بریتانیا میتوانست آنها را بالفعل کند.
اگر امروزه، چند دهه پس از نخستین کاربرد اصطلاح «خاورمیانه» معنای آن همچنان مبهم است و ناگزیر برای تعیین قلمرو آن تلاش میکنیم، تاریخچه این اصطلاح گواه آن است که نقشه برداری، تحقیقات جغرافیایی و قبض و بسط قلمرو آن، ابرازِ إعمال قدرت حاکمیتهای زمان هستند.
خاورمیانه یک مفهوم عمیقا اروپامحور است، شرقی نزدیک غرب. به نظر میرسد از اواخر قرن نوزدهم قدرتهای اروپایی به خاورمیانه همچون حیاط خلوتی برای رقابتهای سیاسی و اقتصادی میان خود مینگرند.
بیگمان ابداع این اصطلاح پیش از هر چیز برخاسته از آرزوی دیرپای اروپاییان برای چیرگی بر جهان و پی افکندن طرحی نو برای نظام بینالملل بود؛ رؤیایی که اکتشافات، اختراعات و پیشرفتهای اروپاییان در قرن نوزدهم تحقق آن را نزدیک جلوه میداد.
همان گونه که دانیال فولیارد نشان داد از نظر مسافران و عکاسان بریتانیایی ابتدای قرن بیستم، شرق از جنوب ایتالیا در نزدیکی مدیترانه در آندالوس و قبرس شروع میشده است. خاورمیانه گاه به خاطر زبان و فرهنگ مشترک با شمال افریقا، با جهان عرب یکسان گرفته میشود.
برخی مانند «مارشال هودجسون» خاورمیانه قلمروی است از نیل تا جیحون؛ به بیان دیگر مجموعهای از سرزمینهای مسلمان نشین منطقه شرق نزدیک که به طور گسترده در آفریقا متمرکز هستند و اسلام دین مشترک و محور اساسی اتحاد آنان است.
بر اساس این تحلیل، دین مشترک موجب شده است قلمروی گسترده، از مراکش تا بنگلادش و ترکمنستان نام یکسانی پیدا کند؛ البته میتوانیم همان را نیز به غرب و شرق تقسیم کنیم. اولی شامل منطقه مغرب (مثلا مراکش، تونس و الجزایر) میشود و دومی با الهام از گفته «مارشال هودجسون» که جهان ایرانی در مقابل عربستان سعودی، بین النهرین، سوریه، مصر و شمال آفریقا ـ هویت و زبان عربی دارند ـ قرار میدهد.
اخیرا در دوران ریاست جمهوری جورج بوش، از خاورمیانهای بزرگتر و گستردهتر صحبت به میان آمد که به نظر میرسد منظور گویندگان قلمروی متفاوت باشد با مرزهای پیچیده و غیر منطبق بر جهان عرب و سرزمینهای مسلمانان.
با توجه به نقشههای پیشنهاد شده در وزارت امورخارجه آمریکا، خاورمیانه نو، شمال افریقا را در بر نمیگیرد و شامل این سرزمینهاست: اریتره، جیبوتی، اتیوپی، سودان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان و مناطق غربی چین که اقامتگاه اقلیت مسلمان است.
همانگونه که «کارن کولازی» میگوید در بیشتر نقشهها و اطلسهای اروپا محور، خاورمیانه و مغرب در کنار هم معرفی می شوند. بنابراین، خاورمیانه ازمراکش و لیبی تا صحرای غربی افریقا گسترش مییابد و قبرس، ترکیه، سودان، سوریه، لبنان، اردن، اسرائیل وسرزمینهای فلسطینی، شبه جزیره عربستان و گاه افغانستان را نیز شامل می شود.
خاورمیانهای که در قرن نوزده در ذهن مردان بمبئی و کلکته متولد شد، مجموعه سرزمینهایی بود که از در مرزهای غربی هند محافظت میکرد، قلمروی سرشار از ظرفیتهای گوناگون که بریتانیا میتوانست آنها را بالفعل کند.
اگر امروزه، چند دهه پس از نخستین کاربرد اصطلاح «خاورمیانه» معنای آن همچنان مبهم است و ناگزیر برای تعیین قلمرو آن تلاش میکنیم، تاریخچه این اصطلاح گواه آن است که نقشه برداری، تحقیقات جغرافیایی و قبض و بسط قلمرو آن، ابرازِ إعمال قدرت حاکمیتهای زمان هستند.
خاورمیانه یک مفهوم عمیقا اروپامحور است، شرقی نزدیک غرب. به نظر میرسد از اواخر قرن نوزدهم قدرتهای اروپایی به خاورمیانه همچون حیاط خلوتی برای رقابتهای سیاسی و اقتصادی میان خود مینگرند.
بیگمان ابداع این اصطلاح پیش از هر چیز برخاسته از آرزوی دیرپای اروپاییان برای چیرگی بر جهان و پی افکندن طرحی نو برای نظام بینالملل بود؛ رؤیایی که اکتشافات، اختراعات و پیشرفتهای اروپاییان در قرن نوزدهم تحقق آن را نزدیک جلوه میداد.
1. Guillemette Crouzet
2 . Brian Whitaker
3 . Guardian
4 . منظور آن است که مقامات دفتر نمایندگی بریتانیا در هند در دهه ۱۹۵۰ اصطلاح خاورمیانه را ابداع کردند.
5. Lgnatius Valentine Chirol
6 . Alfred Thayer Mahan
7. دوارد ودیع سعید (۱ نوامبر ۱۹۳۵ اورشلیم، فلسطین تحت سرپرستی بریتانیا – ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۳، نیویورک) نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی – آمریکایی است. وی در دانشگاههای هاروارد و پرینستون درس خوانده بود و
پروفسور زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا بود. سعید به عنوان یکی از بنیانگذاران نظریه پسااستعماری و مبتکر نظریهٔ شرقشناسی (=اورینتالیسم) شناخته میشود.
8 . اکنون نام این شهر به چِنای (Chennai) تبدیل شده است.
9. نبوکدنَصَر نام چند تن از پادشاهان بابل است ولی بیشتر به نبوکدنَصَرِ دوم اشاره دارد؛ کسی که اولین حمله به هیکل سلیمانِ یهودیان در اورشلیم و نابودی آن و اسارت قوم یهود به او نسبت داده میشود. همچنین گفته میشود دانیال نبی همدوره وی بوده است.
10. James Malcolm Leslie Renton (1898- 1972 از ژنرالهای ارشد ارتش بریتانیا.)
11 . National Review
12 . Thomas Edward Gordon
13 . Times of London
14 . Steamboat
15 .Composite
16 . Lord Francis Rawdon
17 . William Patrick Andrew
18 . سِر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل (Sir Winston Leonard Spencer-Churchill) (۳۰ نوامبر ۱۸۷۴- ۲۴ ژانویه ۱۹۶۵) سیاستمدار و نویسندهٔ بریتانیایی است که بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵، یعنی در طول جنگ جهانی دوم، و بار دیگر بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخستوزیر بریتانیا بود. او افسر ارتش بریتانیا نیز بود. چرچیل در سال ۱۹۵۳ جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرد.
19 . کلمنت ریچارد اتلی (Clement Attlee) متولد ۱۸۸۳ سیاستمدار بریتانیایی از حزب کارگر و نخست وزیر این کشور از ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۱ و رهبر حزب کارگر از ۱۹۳۵ تا ۱۹۵۵. اولین شخصی است که عنوان قائم مقام نخست وزیری را در زمان دولت جنگی ائتلافی
وینستون چرچیل در خلال جنگ جهانی دوم را داشت.
. John Foster Dulles(۲ فوریه ۱۸۸۸ واشینگتن دی سی – ۲۴ مه ۱۹۵۹ واشینگتن دی سی) وزیرخارجه آمریکا در زمان ریاست جمهوری دوایت د.آیزنهاور از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۹.
2 . Brian Whitaker
3 . Guardian
4 . منظور آن است که مقامات دفتر نمایندگی بریتانیا در هند در دهه ۱۹۵۰ اصطلاح خاورمیانه را ابداع کردند.
5. Lgnatius Valentine Chirol
6 . Alfred Thayer Mahan
7. دوارد ودیع سعید (۱ نوامبر ۱۹۳۵ اورشلیم، فلسطین تحت سرپرستی بریتانیا – ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۳، نیویورک) نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی – آمریکایی است. وی در دانشگاههای هاروارد و پرینستون درس خوانده بود و
پروفسور زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا بود. سعید به عنوان یکی از بنیانگذاران نظریه پسااستعماری و مبتکر نظریهٔ شرقشناسی (=اورینتالیسم) شناخته میشود.
8 . اکنون نام این شهر به چِنای (Chennai) تبدیل شده است.
9. نبوکدنَصَر نام چند تن از پادشاهان بابل است ولی بیشتر به نبوکدنَصَرِ دوم اشاره دارد؛ کسی که اولین حمله به هیکل سلیمانِ یهودیان در اورشلیم و نابودی آن و اسارت قوم یهود به او نسبت داده میشود. همچنین گفته میشود دانیال نبی همدوره وی بوده است.
10. James Malcolm Leslie Renton (1898- 1972 از ژنرالهای ارشد ارتش بریتانیا.)
11 . National Review
12 . Thomas Edward Gordon
13 . Times of London
14 . Steamboat
15 .Composite
16 . Lord Francis Rawdon
17 . William Patrick Andrew
18 . سِر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل (Sir Winston Leonard Spencer-Churchill) (۳۰ نوامبر ۱۸۷۴- ۲۴ ژانویه ۱۹۶۵) سیاستمدار و نویسندهٔ بریتانیایی است که بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵، یعنی در طول جنگ جهانی دوم، و بار دیگر بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخستوزیر بریتانیا بود. او افسر ارتش بریتانیا نیز بود. چرچیل در سال ۱۹۵۳ جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرد.
19 . کلمنت ریچارد اتلی (Clement Attlee) متولد ۱۸۸۳ سیاستمدار بریتانیایی از حزب کارگر و نخست وزیر این کشور از ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۱ و رهبر حزب کارگر از ۱۹۳۵ تا ۱۹۵۵. اولین شخصی است که عنوان قائم مقام نخست وزیری را در زمان دولت جنگی ائتلافی
وینستون چرچیل در خلال جنگ جهانی دوم را داشت.
. John Foster Dulles(۲ فوریه ۱۸۸۸ واشینگتن دی سی – ۲۴ مه ۱۹۵۹ واشینگتن دی سی) وزیرخارجه آمریکا در زمان ریاست جمهوری دوایت د.آیزنهاور از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۹.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر