۱۳۹۹ مهر ۹, چهارشنبه

برادران قاچاقچی درکشتار و مردم مستاصل

MrHalloo - Dedication To Navid Afkari | هالو - تقدیم به نوید افکاری

عشرت شبگیر کن می نوش کاندر شهر عشق شبروان را آشنائی‌هاست با میر عسس حافظ آقای مهدی اصلانی با سلام و آرزوی سلامتی


نامه


Wed 30 09 2020

علی اصغر حاج سید جوادی

Aliasghar-HS.jpg
چند ماه پیش در میان نامه‌ها، یادداشت‌ها و دستنوشته‌های همسرم (زنده یاد علی اصغر حاج سید جوادی) به این نامه بر خوردم و به یاد ایامی افتادم که پیرمرد از نامردمی‌های روزگار بر آشفته بود و از آن‌چه که مهدی اصلانی به ناروا به او نسبت داده بود، شب و روز رنج می‌برد. مهدی اصلانی در آن کتاب، (کلاغ و گل سرخ) «احمد شاملو» را با همسرم مقایسه کرده بود: شاعر محبوبش را به عنوان روشنفکری که آیندة انقلاب بهمن را پیشگوئی نموده، تا به عرش بالا برده بود و «حاج سید جوادی» را تا به اسفل‌السافلین پائین آورده بود. باری، اگر چه این دو روشنفکر زمانه مدت‌هاست که در میان ما و در باد دنیا نیستند و هردو، هر چه بودند و نبودند، به تاریخ پیوسته‌اند، ولی زندگی ادامه دارد، و مردم هنوز با حکومت اسلامی و میراث «خمینی» که انقلابِ مردم را به نفع اسلام مصادره کرد، درگیرند و در نتیجه موضوع و محتوایِ این نامه هنوز کهنه نشده‌‌است. غرض، از آن‌جا که مورخان جیره خوار و قلم بمزد نظام ولایت فقیه تاریخ معاصر ‌ما را وقیحانه و بی‌شرمانه تحریف و تخریب کرده‌اند و روایت مخدوشی به نسل جوان ارائه داده‌اند، از آن‌جا که بازماندگان حکومت خودکامة شاه و هواداران نظام گذشته و «افتخارات گذشته!!»، با افشای جنایت‌ها و اشاره به کارنامة سیاه، نکبت بار و پرادبار حکومت اسلامی، در پی تطهیر دیکتاتوری شاهنشاهی‌اند، از آن جا که در فضای مسموم و مشکوک و در این روزهای تیره و تار و سردرگمی‌ها، «حقیقت» در مه و محاق فرو رفته است، به گمان من، چاپ و انتشار این نامه و نظایر آن خالی از ‌فایده نخواهد بود.

۳۰ سپتامبر ۲۰۲۰ پاریس
کیان کاتوزیان

*

عشرت شبگیر کن می نوش کاندر شهر عشق
شبروان را آشنائی‌هاست با میر عسس
حافظ

آقای مهدی اصلانی
با سلام و آرزوی سلامتی

در ضمن مطالعة کتاب پر ارزش شما «کلاغ و گل سرخ» که به لطف یکی از دوستان فرزانه تصیب من شد، به مقایسه‌ای برخوردم بین نوشته‌ای از شاملو و به ظّن شما، نوشته‌ای از راقم این سطور در وصف خمینی و حضور و تأثیر او در فضای انقلاب.

شما در معرفی ماهوی نوشتة شاملو نوشته‌اید: «... کوتاه زمانی پس از بازگشت به وطن دراولین کتاب جمعه با کلام جادوئی‌اش خطری را هشدار داد که در هیاهوی جامعه شنیده نشد» اما اگر به اندکی تأمل به گذشته بر می‌گشتید به این نتیجه می‌رسیدید که قبل از بازگشت شاملو به وطن؛ خطر مدّت‌ها بود که از مرز این «هشدارها» گذشته بود. شاملو زمانی به وطن باز گشت که استبداد مطلقة محمدرضا شاه سال‌ها بود که مردم را در تنگنای خفقان پلیسی خود از مرز این گونه «هشدارها» گذرانده بود؛ اما این هشدار را برای اولین بار قوام السلطنه، رجل استخواندار؛ محافظه کار و وابسته به اشرافیّت پوسیده مانده از دوران قاجار در سال ۱۳۲۸- ۱۳۲۹، هنگامی که شاه به قانون اساسی مشروطیّت، در جهت تحکیم قدرت متزلزل خود، از طریق مجلس مؤسسان فرمایشی، تجاوز کرد، با این جملات به گوش او رساند:

«... فدوی مکلّف است به عرض برساند و خاطر مبارک را متوجه کند که تغییر اصل ۴۹ قانون اساسی که عملاً انشاء قانونگذاری را موقوف و به دست قوّة مجرّیه می‌سپارد، کار ساده‌ای نیست، و یک چنین خطای ملی و گناه سیاسی را منتخبین سنا و مجلس شورای ملی مرتکب نخواهند شد؛ زیرا این فکر در حکم بازگشت حکومت مطلقه درایران است که در زمان محمد علی میرزا نیز جرأت پیشنهاد و تفوّة آن را نداشته، و این تعطیل مشروطیّت، هنگام بسط و توسعة آزادی دنیا نتایجی در بر خواهد داشت که از مشاهده دور نمای آن لرزه بر اندام دوستداران مقام سلطنت می‌افتد...»

دومین «هشدار» را مهندس بازرگان در دادگاه تجدید نظر نظامی، هنگام محاکمة خود به سال ۱۳۴۹ خطاب به داد رسان نظامی با این سخنان به گوش شاه رساند: «... آقایان، ما آخرین کسانی هستیم که با زبان قانون حرف از حقوق مردم ایران می‌زنیم، بعد از ما دیگران با زیان دیگری با شما حرف خواهند زد...»

سومین «هشدار»، اخطار گلسرخی بود در محکمه نظامی به سال ۱۳۵۲ خطاب به رئیس دادگاه، با لحن صدای انسانی که شجاعانه از سرنوشت خویش با خبر بود، او گفت: « ...وقتی ما به زندان افتادیم جرم ما حمل قلم هایمان بود، اما آن‌هائی که خارج می‌شوند، جرمشان حمل اسلحه خواهد بود...»

و چهارمین «هشدار» را راقم این سطور در اولین نامة سرگشاده خود در سال ۱۳۵۵ به گوش ناشنوای شاه رساند با این جملات: «... من با تمام هوش و حواس خود صدای شکستن و شکافتن سقف هائی که بر سر قدرت سیاسی کشور گسترده شده است، می شنوم ..... و سرانجام ملت ایران با این‌همه عوارض و آفاتی که از زخم‌های استبداد و فساد بر جان و تن او باقی مانده‌است، چگونه می‌تواند در برابر سیل حوادث آینده مقاومت نموده و از موجودیت و حیات سیاسی و استقلال اقتصادی و آزادی و حقوق ملی خود دفاع کند؟....»

شاملو هنگامی با بیان جادوئی‌اش خطر را هشدار داد که «خطر» به واقعیّت تبدیل شده بود: خمینی دیگر شبح هولناک تاریکی و ظلمات قرون وسطائی نبود، بلکه واقعیّت آن بود که فرمان رهبری‌اش به حکم پیوند چندین صد سال «دین و دولت» به امضای ملوکانه موشح شده بود. مردم منتظر نجات دهنده‌ای بودند که ظهور کرده بود؛ اما شما این‌جا هم به این مسأله توجه نکرده‌اید که هنگامی که شاملو از از خارج به وطن بازگشت، و دست به انتشار «کتاب جمعه» زد، فضا هنوز به ضرب زور و چماق حزب‌الهی نشده بود و زبان‌ها و قلم‌ها آزاد بودند و سانسور و خفقان ولایت مستضعفان به‌جای سانسور و خفقان نظام شاهنشاهی مستکبران ننشسته بود؛ و انتشار کتاب جمعه و بسیاری دیگر از نشریات جدید و تغییر زبان و کلام و خود سانسوری نشریات قدیم نظیر کیهان و اطلاعات و پیغام امروز و آیندگان و هفته نامه‌ها خود شاهدی بر آزادی در همان دوران کوتاه، به قول شما، «هیاهوی جامعه است» که بیان جادو ئی‌اش در انحصار خمینی بود که توده‌های طلسم شده برای دیدن چهره‌اش سر به سوی ماه می‌کشیدند. اگر غیر از این بود و اگر همة فضاهای تنفسی جامعه بسته شده بود، نه این که شاملو مجالی برای انتشار کتاب جمعه و نگارش بیان جادئی‌اش نداشت، چه بسا که از باز گشت به وطن نیز منصرف می شد وچراغ اش نه در خانه‌اش بلکه نظیر ما آوارگان، در خانة عاریتی دیگران می‌سوخت. بنا بر این شاملو در زمینة هشدار خیلی دیر از خارج به وطن بر گشته بود.

اما در مورد نوشته‌ای که در وصف خمینی به من نسبت داده‌اید و نوشته اید« ...آنجا که روشنفکری غیر وابسته و شرافتمند هم چون علی اصغر حاج سید جوادی پشت سر امام رو به قبله می رود، از خام سوختگی عوام چه انتظار...» این نوشته از من نیست زیرا نشانی از سبک و سیاق و قلم اندیشة من ندارد. در پانویس صفحه، شما خوانندة کتاب را به مجموعة جنبش و کتاب دفترهای انقلاب و مقالات روزنامة اطلاعات حواله داده‌اید. با این گونه ارجاع (در کدام شماره و در چه صفحه و در کدامیک از این منابعی که اشاره شده است؟) سَرِخواننده به نوعی اعتقاد و ایقان کوبیده می‌شود؛ اعتماد بین خواننده و نویسنده، اما به ضرر و در غیاب «سوژه». زیرا با این گونه ارجاع در کتاب که عمری دراز و خوانندگانی پراکنده در زمان و مکان خواهد داشت، از آدمی مثل بنده که «سوژه» است، تصویری در ذهن خواننده ترسیم می‌شود که حقیقی نیست، خواننده‌ای که طبعاً هرگز به «سوژه» دسترسی نخواهد داشت تا از چند و چون مسأله جویا شود و یا انگیزه و وسواسی نخواهد داشت تا در پی یافتن منابع اشاره شده در پانویس به تکاپو بیفتد. اما خواه ناخواه به نویسده‌ای می‌رسد که به قیاسی مع‌الفارق دست زده‌است و با نقل چند سطری از قلم «سوژه» و ذکر مطالبی که هرگز در بستر فرهنگ و اندیشه او نمی گنجد، برای خواننده پیشداوری ایجاد می‌کند. قیاسی مغ‌الفارق بین کلامی‌ که جادوئی نیست؛ زیر مدلولی‌است که از دلالت عملی در هیاهوی جامعه خالی از تأثیر است؛ و نوشته‌ای که گرچه در مجموعه جنبش و دیگر منابع آمده‌باشد، از راقم این سطور نیست؛ قیاسی مع‌الفارق بین کسی که از خارج به وطن باز می‌گردد و یعد از آن نیز به خارج از وطن سفر می‌کند و کسی که سابقة او در ادارةَ گذرنامة نظام شاهنشاهی ممنوع الخروج است و از صدور گذرنامه برای او با وجود دعوتنامه‌ای از سوی فدرراسیون حقوق بشر آمریکا در سال ۱۳۵۶ خودداری می شود.

قیاسی مع الفارق است بین کسی که خوشبختانه قبل از انقلاب و پس از انقلاب نه ممنوع الخروج بود و نه ممنوع الورود، با کسی که طبق قرار صادره از شعبة یک دادگاه انقلاب اسلامی، طبق مادة ۹۸ قانون حدود و قصاص، مصوب مهرماه ۱۳۶۱ مجلس شورای اسلامی، از مصادیق محارب، و مفسد فی‌الارض‌‌‌است و به اتهام فعالیّت علیه جمهوری اسلامی، به مصادرة اموال و ممنوعیّت از معامله محکوم می‌شود و ناچار به اختفا و آوارگی می‌شود. اما این‌جا مطلقاً قیاس بین دو انسان نیست که تفاوت بر سر دو زبان و دو بینش و تفکر نسبت به شرایط اجتماعی و ظرفیّت فرهنگی یک جامعه است؛ تفاوت بین زبانی که به قول معروف «سر سبز می‌دهد بر باد» و زبان ایماء و اشاره و کنایه و سمبل‌ها و نشان ها که شاعرانه است؛ زبانی که عریان و صریح و رو در روست، زبان حلاج است که سرِ در می‌رود و زبان حافظ است که: «گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند/ جرمش ان بود که اسرار هویدا می کرد». زبانی که حدیث پریشانی یک جامعه را از قول «گَوَن به باد» این چنین می‌گوید: «چو از ازاین کویر وحشت بسلامتی گذشتی/ به بنفشه ها، به یاران برسان سلام ما را» و زبانی بی‌پرده که «صدای پای فاشیزم*» را به گوش مردم می‌رساند. یا فرخی ها، عشقی ها، سعید سلطانپورها را از سمبلیسم شاعرانه بی خطر، به رآلیسم خونین و پر مخافت می‌کشاند.

آندره مالرو خصوصیّت یک روشنفکر را این گونه بیان می کند:

«قدرت یک اندیشمند نه در تأیید و تصدیق اوست و نه در انکار و اعتراض او، نیروی یک روشنفکر در تفسیر و تحلیل اوست، یک روشنفکر چگونگی و ریشه و علت مسائل را تشریح می‌کند و سپس در صورت ضرورت در مقام اعتراض بر می‌خیزد»

اما من هرگز بر خلاف قول شما و در قیاس مع‌الفارق خود، پشت سر امام رو به قبله نرفتم، آن روز که خمینی از فرار منبر قم در برابر شاه زبان به انتقاد گشود، جاذبة کلام او در فضای مرعوب آن روزگار جز تحسین و اعجاب، مجالی برای تشخیص اراده و باطن او از میان سخن حق باقی نمی‌گذاشت، زیر از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ پانزده سال بین آن «کلام حقی» که او را به زندان و تبعید افکند با آن ارادة باطلی که با رسیدن به رهبری مطلق او، ظاهر شد، فاصله بود. اما هنگامی که اولین گام‌ها را به خاطر مخدوش کردن حق و خاطرة دکتر مصدق از دهان متعفن حسن آیت در تلویزون، در ستیز با احساسات مردم و قلب واقعیّت برداشته شد و آیت الله کاشانی را بانی و پیشگام مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت معرفی کرد، روز ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ یعنی ۲۲ روز بعد از انقلاب بهمن بود (۲۲ بهمن ۱۳۵۷) که راقم این سطور، در فردای آن روز، در نشریه «جنبش» زیر عنوان «به تاریخ دروغ نگوئید»، درمقابله با دروغ و عوامفریبی در راهی قدم گذاشتم که از دوران شاه تا زمانی که کلیة سوراخ‌های سانسور بر روی قلم من بسته نشده بود، رفته بودم که کیفیّت و کمیّت آن در خط سیر نشریه جنبش تا آ‌ن‌جا که علنی بود، و تا زمانی که با صدور فرمان «بشکنید این قلم ها را»، بار دیگر به مرحلة «زیراکسی» رفت، سیاه روی سفید، به خط و امضای راقم این سطور مشخص و ثبت و ضیط شده است. در ‌این جا از تفاوت بین قدرت و اندیشه و دو نگاه به واقعیّت‌های مسلط یر جامعه می‌توان گذشت، اما آیا از تفاوت بین دو زبان در انعکاس واقعیّت‌ها نیز می‌توان گذشت؟

غرض از طول مقال این‌است که فکر می‌کنم از تسلسل و تداوم پیاپی تجربه‌های دردناک و زخم‌های درمان ناپذیر آن باید آموخته باشیم که انسان‌ها را به جای نگاه به مجموعة کارنامه زندگی شان و سیر و سلوک تفکر و اندیشه شان با نقل چند سطر از آن‌ها یا به عرش اعلی و یا اسفل السافلین نباید برد. آن‌هم در کتابی‌که باقی می‌ماند و سال‌ها در قفسة کتابخانه‌ها در دسترس خوانندگان قرار می‌گیرد و مایة داوری و ارزش گزاری آنها می‌شود و دیگر مجالی برای خواننده نخواهد بود که از سرنوشت آن دو «کاساندر*» میتولوژی انقلاب با خبر شود که خط سیر اندیشه آن دو نفر که به زعم شما یکی بهشت و یکی جهنم خمینی را بشارت می‌داد، به کجا رسید؟

اما من نه معلم اخلاقم و نه قاضی در دادگاه تفتیش عقایدم؛ نه طلبی دارم که به خاطر راه رفته طالب وصول آن از کیسة فتوت کسی باشم و نه دینی دارم که به وجدان جمعی مدیون باشم. قیامت و معاد من وجدان من‌است، زبانم الکن‌است، در این زمینه از خواجة بزرگ شیراز مدد می‌گیرم:

سنگسان شو در قدم، نی همچو آب
جمله رنگ آمیزی و تر دامنی

علی اصغر حاج سید جوادی
آوریل ۲۰۱۰ پاریس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «صدای پایِ فاشیسم»، مقاله ای از علی اصغر حاج سید جوادی که در جنبش چاپ شد.

* کاساندر cassandre، در اساطیر یونان، دختر پریام است که گویا قدرت پیشگوئی داشته است 

۱۳۹۹ مهر ۶, یکشنبه

!دعوای مجری بی بی سی با مهمان آمریکایی بر سر پول ایرانی

حکم زندان سه عضو کانون نویسندگان ایران اجرا شد. امروز پنجم مهر ماه رضا خندان (مهابادی) و بکتاش آبتین، دو عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، و کیوان باژن عضو پیشین هیئت دبیران جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل شدند. رضا خندان (مهابادی) و بکتاش آبتین هر یک به شش سال و کیوان باژن به سه‌ سال و شش ماه زندان محکوم شده‌اند.


حکم زندان سه عضو کانون نویسندگان ایران اجرا شد.

امروز پنجم مهر ماه رضا خندان (مهابادی) و بکتاش آبتین، دو عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، و کیوان باژن عضو پیشین هیئت دبیران جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل شدند. رضا خندان (مهابادی) و بکتاش آبتین هر یک به شش سال و کیوان باژن به سه‌ سال و شش ماه زندان محکوم شده‌اند. این سه نویسنده پیش‌تر در تاریخ یکم تیر ماه سال جاری به شعبه‌ی یک اجرای احکام احضار شده بودند؛ اما به علت شیوع بیماری کرونا، اجرای حکم آنها تا تاریخ پنجم مهر به تعویق افتاد. امروز صبح این سه نویسنده در دایره اجرای احکام حضور یافتند و در نهایت حوالی ساعت سه بعد از ظهر به زندان اوین منتقل شدند. رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن اردیبهشت 1398 در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی مقیسه محاکمه و هر یک به شش سال زندان محکوم شدند. چندی بعد دادگاه تجدید نظر حکم بدوی رضا خندان (مهابادی ) و بکتاش آبتین را تأیید کرد و حکم کیوان باژن به سه سال شش ماه تبدیل شد .این سه نویسنده مجموعا به پانزده سال و شش ماه زندان محکوم شده‌اند .اتهام آنها «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» است. مصادیق و "مستندات" این اتهام‌ها انتشار نشریه‌ی داخلی کانون نویسندگان ایران، مشارکت در تدوین کتاب تاریخچه‌ی کانون، بیانیه‌های کانون و حضور در مراسم سالگرد محمدجعفر پوینده، محمد مختاری و احمد شاملو است.
گفتنی است که جمعی از اعضای کانون نویسندگان ایران و تعدادی از شاعران و نویسندگان مستقل از ساعت نه و نیم صبح امروز در اعتراض به اجرای حکم سه نویسنده در مقابل زندان اوین جمع شدند و تا لحظه‌ی بدرقه‌ی آنان در آنجا حضور داشتند .

عکس ‏کانون نویسندگان ایران kanoon nevisandegane iran‏
عکس ‏کانون نویسندگان ایران kanoon nevisandegane iran‏

 

چشم‌انداز | ۸ مهر | فایل جدید صوتی سخنان میرحسین موسوی درباره اعدام‌های ...

سه اصل پايه ای ولايت!اعدام!شکنجه وچپاول

۱۳۹۹ مهر ۵, شنبه

عفو بین‌الملل نسبت به اعدام قریب‌الوقوع حیدر قربانی، زندانی سیاسی کُرد، ...

س از احضار سفرای جمهوری اسلامی ایران در آلمان و بریتانیا، فرانسه در اقدامی مشابه سفیر ایران در پاریس را در ارتباط با تداوم نقض حقوق بشر در ایران به وزارت خارجه این کشور احضار کرده است. عبدالکریم لاهیجی، رئیس افتخاری جامعه های دفاع از حقوق بشر می گوید در کنار اقدام این سه قدرت اروپای

 س از احضار سفرای جمهوری اسلامی ایران در آلمان و بریتانیا، فرانسه در اقدامی مشابه سفیر ایران در پاریس را در ارتباط با تداوم نقض حقوق بشر در ایران به وزارت خارجه این کشور احضار کرده است. عبدالکریم لاهیجی، رئیس افتخاری جامعه های دفاع از حقوق بشر می گوید در کنار اقدام این سه قدرت اروپایی ، ۴۷ کشور عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد امروز با صدور اعلامیه ای در باره نقض حقوق بشر به جمهوری اسلامی ایران هشدار داده اند.

بهرام قاسمی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در پاریس به وزارت امور خارجه فرانسه احضار شده است. این اقدام به دلیل نگرانی پاریس درباره «موارد جدی و مداوم نقض حقوق بشر در ایران» صورت گرفته است. اقدام پاریس در حالی صورت می گیرد که تهران تا کنون در زمینه رعایت حقوق بشر انعطافی از خود نشان نداده است و ما به نخستین سالگرد اعتراضات 

گسترده مردمی آبان که با سرکوب گسترده رژیم ایران روبرو شد، نزدیک می شویم.


به گزارش رویترز، سه منبع مطلع خبر احضار سفیر جمهوری اسلامی ایران در پاریس به وزارت خارجه این کشور را تایید کردند.

اَنیِس ون در مول، سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه هم امروز گفت فرانسه مکررا نگرانی خود را از «نقض شدید و مداوم حقوق بشر» در ایران اعلام کرده و ژان ایو لودریان، وزیر أمور خارجه‌ سه روز پیش در پارلمان نگرانی‌ها و انتظارات پاریس در این رابطه را یادآور شده است.

سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه همچنین گفت: «بسیاری از دیگر شرکای ما از جمله بریتانیا و آلمان نگرانی‌های مشابهی دارند و سه کشور فرانسه، بریتانیا و آلمان تصمیم گرفته اند در مورد رعایت موازین حقوق بشر در ایران و رفتار با زندانیان سیاسی و شهروندان دو ملیتی که در آنجا بازداشت شده اند، دخالت کنند.

فرانسه چه انتظاراتی در زمینه رعایت حقوق بشر از ایران دارد؟ آیا ایران می تواند این انتظارات را تا حد قابل قبولی برآورده کند؟

در شرایطی که سه کشور فرانسه، بریتانیا و آلمان در باره پرونده هسته ای ایران از حقوق ایران در برابر فشارهای فزاینده آمریکا دفاع می کنند، آیا ایران ناگزیر است در زمینه حقوق بشر لجبازی و سرسختی را کنار گذاشته و از خود نرمش نشان بدهد؟

دستاوردهاي انقلاب اسلامي

۱۳۹۹ مهر ۲, چهارشنبه

هادی و گربه اش- دوشنبه ۲۴ شهریور

زیر ذره بین - قتل حکومتی نوید افکاری - 19/09/2020

!ظریف درمصاحبه جدیدش رکورد ماله کشی را شکست

خارجه جمهوری اسلامی ایران، می‌گوید حکومت ایران آماده مبادله تمامی زندانیان با دولت آمریکا است. این مقام ارشد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، اعدام نوید افکاری را به حضور او در اعتراض‌‌های خیابانی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران مرتبط ندانسته و تاکید کرد: دولت ایران دخالتی در تصمیم‌گیری قوه قضاییه ندارد. وی همچنین در پاسخی

 

zarif.jpgرادیو بین‌المللی فرانسه - محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، می‌گوید حکومت ایران آماده مبادله تمامی زندانیان با دولت آمریکا است. این مقام ارشد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، اعدام نوید افکاری را به حضور او در اعتراض‌‌های خیابانی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران مرتبط ندانسته و تاکید کرد: دولت ایران دخالتی در تصمیم‌گیری قوه قضاییه ندارد. وی همچنین در پاسخی مبنی بر بازگشت به مذاکره در صورت پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری گفت: درباره آنچه که پیش از این مذاکره شده است، دوباره گفت‌وگو نمی‌کنیم.

محمدجواد ظریف، وزیر أمور خارجه جمهوری اسلامی ایران، روز دوشنبه ۳۱ شهریور، در نشست ویدئویی با اندر 

وابط میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، از زمان خروج دولت دونالد ترامپ از توافق جامع اتمی در سال ۲۰۱۸، با تنش‌های بسیار شدید روبرو بوده است اما بحث تبادل زندانیان میان دو کشور در ماه‌های گذشته با وجود تنش فراوان میان تهران و واشنگتن مطرح بوده است.

در موردی دیگر، در روز ۱۹ خرداد، مجید طاهری، پزشک ساکن فلوریدا که به‌دلیل نقض تحریم‌ها علیه تهران در ایالات متحده زندانی بود، آزاد شد و به ایران بازگشت.

ظریف: تعداد زیادی در راهپیمایی بودند و به اعدام محکوم نشدند

محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، درباره اعدام نوید افکاری، ورزشکار ۲۷ ساله و از معترضان سال ۹۷ که به اتهام قتل اعدام شد، گفت: اعدام وی ارتباطی به حضور او در اعتراض‌های خیابانی نداشته است.

رییس سیاست خارجی ایران، با بیان اینکه دولت جمهوری اسلامی ایران دخالتی در تصمیم‌گیری قوه قضاییه ندارد، گفت: دستگاه قضایی ایران مستقل عمل می‌کند.

نوید افکاری به اتهام قتل یک کارمند امنیتی و حضور در تظاهرات مرداد ۱۳۹۷ در شیراز به دو بار اعدام و حبس محکوم شده بود. یک بار اعدام نوید اکفاری مربوط به اتهام قتل و یک اعدام مربوط به حضور در اعتراض‌های مرداد ۹۷ در شیراز بود. قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران مدعی شده بود که فیلمی از صحنه ارتکاب قتل موجود است. در واکنش به این ادعا، حسن یونسی، در روز ۱۲ شهریور، وجود چنین فیلمی را تکذیب کرده و تاکید کرد: در ادله و مدارکی که در دادگاه رسیدگی شده چنین فیلمی وجود ندارد.

اعلام صدور حکم اعدام برای نوید افکاری واکنش‌های داخلی و جهانی را به همراه داشت. اجراء ناگهانی حکم اعدام هم با موجی از واکنش‌ها در سطح جامعه جهانی همراه بود.

پنج کارشناس ارشد حقوق بشر سازمان ملل متحد، در بیانیه‌ای در واکنش به اعدام نوید افکاری، کشتی‌گیر ۲۷ ساله، ضمن ابراز تاسف عمیق از این اقدام حکومت جمهوری اسلامی ایران، نوشتند: اعدام یک ورزشکار توسط مقامات (ایران) برای ترساندن مردم در این شرایط ناآرامی‌های اجتماعی عمیقا آزاردهنده است. در این بیانیه، که روز دوشنبه ۲۴ شهریور/۱۴ سپتامبر، در ژنو منتشر شد، به ابهامات در پرونده نوید افکاری و اعدام ناگهانی او اشاره شد.

اما محمدجواد ظریف، در این نشست ویدئویی، تاکید کرد: اعدام این شخص (نوید افکاری) هیچ ارتباطی به حضور وی در راهپیمایی‌ها ندارد. تعداد زیادی در راهپیمایی شرکت داشته‌اند و هیچ کدام آنها به اعدام محکوم نشده‌اند.

وزیر أمور خارجه ایران گفت: دولت در دادگاه هیچ دخالتی ندارد، دادگاه از دادستان، شاکی خصوصی و وکلا تشکیل می‌شوند، من نمی‌توانم درباره احکام دادگاه قضاوت کنم، ممکن است برخی بپسندند و برخی نپسندند. ما نه در آن دخالت داشتیم و نه از حکم آن اطلاعی داشتیم.

به گفته محمد جواد ظریف، «گروه‌های حقوق‌بشری ادعا می‌کنند»، نوید افکاری، «به دلایل سیاسی بازداشت و اعدام شده است»، تا با طرح این «ادعا»، بگویند «ایران کشوری نیست که بتوان به عنوان یک بازیگر بین‌المللی (به آن) اعتماد» کرد.

ظریف: درباره آنچه پیش از این مذاکره کردیم، دیگر مذاکره نمی‌کنیم

محمد جواد ظریف، در بخش دیگری از این نشست ویدئویی، با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران به «تعهدات بین‌المللی خود احترام» می‌گذارد، به توافق جامع اتمی میان ایران و کشورهای قدرتمند جهان اشاره کرده و گفت: «ما به برجام به عنوان تعهد بین‌المللی خود احترام گذاشتیم، ما هرگز به هیچ کشوری یورش نبردیم، اینها موضوعاتی است که برای شناسایی دولت مسئولیت‌شناس باید مورد توجه قرار گیرد».

وزیر أمور خارجه ایران افزود: این آمریکا است که در جامعه بین‌المللی به عنوان بازیگر غیرمسئول که هنجارهای بین‌المللی را نقض می‌کند، بر اساس اقدامات خودسرانه از زور و قدرت استفاده می‌کند.

محمدجواد ظریف، ضمن انتقاد از عملکرد آمریکا در برابر برجام، در پاسخ به پرسشی مبنی برا احتمال بازگشت ایران به مذاکره در صورت پیروزی احتمالی جو بایدن در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، تاکید کرد: ایران هرگز برای مذاکره تردید نداشته است، اما درباره آنچه که پیش از این مذاکره شده است، دوباره گفت‌وگو نمی‌کنیم.

اسناد جدیدی درباره فساد رضا ضراب منتشر شده که از روابط پیچیده خانواده ضراب با برخی مقامات ایران، ترکیه و آمریکا پرده برداشته است. - موسسه پروژه گزارش فساد و جرائم سازمان یافته OCCRP که یک کنسرسیوم از م

 اسناد جدیدی درباره فساد رضا ضراب منتشر شده که از روابط پیچیده خانواده ضراب با برخی مقامات ایران، ترکیه و آمریکا پرده برداشته است.

 - موسسه پروژه گزارش فساد و جرائم سازمان یافته OCCRP که یک کنسرسیوم از مراکز تحقیقاتی، رسانه‌ای و قضایی در شرق اروپا، قفقاز، آسیای مرکزی و آمریکای مرکزی است با استفاده از قانون آزادی اطلاعاتی آمریکا در سال ۲۰۱۹ به بیش از ۷۵۰ هزار تراکنش بانکی، جزییات ارتباطات محرمانه و دیگر اسناد بر اساس بازجویی‌ها آمریکا از رضا ضراب در سال ۲۰۱۶ دست پیدا کرده و بخشی از آن‌ها را منتشر کرده است.

این نهاد در گزارش خود داده‌های به دست آمده را تحلیل کرده و با مصاحبه‌ها و گزارش‌های انحصاری از بازجویی‌های ترکی و دیگر اطلاعات جمع آوری شده از خاورمیانه و اروپا همراه کرده است. بر اساس گزارش این نهاد، در سال ۲۰۰۸ آدم کاراهان برای جابه جایی میلیارد‌ها دلار پول استخدام شده و اولین محموله او نیز یک چمدان پر از پول نقد و طلا بوده و بعد‌ها برای کمپانی‌های مختلف از طریق تراکنش‌های بانکی پول جابجا کرده است. همه این پول‌ها نیز برای کمک به ایران جهت دور زدن تحریم‌های آمریکا جابه جا شده‌اند.

اعترافات همدست رضا ضراب

کاراهان در یک گفتگوی اختصاصی به سرویس خبری کورت هاوس و OCCRP گفته که رییس این عملیات رضا ضراب بوده که به او اطمینان داده بود لازم نیست از جانب هیچ یک از مقامات ترک نگرانی داشته باشد. کاراهان در این مصاحبه گفته: ضراب به او اطمینان داده که دولت پشت آنهاست و وقتی او نسبت به این گزاره تردید کرده، ضراب گفته مطمئن باش، خودت خواهی دید.

11.jpg12.jpeg

آدم کاراهان همدست رضا ضراب

در این گزارش گفته شده در واقع حق با ضراب بوده و پنج سال بعد پلیس استانبول پرونده دریافت رشوه مقامات عالی رتبه دولت ترکیه را در دادگاه مطرح کرده و همه این مقامات دولتی نیز حرف کاراهان را تکرار کرده‌اند. در دادگاه آمریکا در سال ۲۰۱۷، رضا ضراب خودش گره این تئوری توطئه بین المللی را باز کرده و گفته از بانک دولتی هالک بانک برای آنچه به ادعای بازپرسان آمریکایی «کلاهبرداری جهانی» بوده استفاده کرده است.

در جلسات استماع رضا ضراب؛ او از رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه به عنوان کسی که دستور این تجارت‌های غیرقانونی را داده یاد کرده است. ضراب مدعی شده که مقامات سابق ارشد ترکیه از جمله وزیر اقتصاد این کشور مقدار هنگفتی رشوه در ازای فعالیت‌های ان‌ها دریافت کرده‌اند.

ر ثروتمند تبدیل کرده است. طبق برآورد‌های انجام گرفته او دستکم ۲۰ میلیارد دلار از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ جابجا کرده است.

در سال ۲۰۱۶ گزارشی در وزارت خزانه داری آمریکا به ثبت رسیده که نشان می‌دهد کاراهان به مقامات ترک گفته ضراب ۸ درصد به ارزش خدماتش اضافه کرده که چهار درصد را به عنوان حق الزحمه خود و ۴ درصد را برای مقامات سیاسی برداشته است. بر اساس گزارش‌ها تنها ۸۰۰ میلیون دلار طی ۳ سال به ضراب رسیده و ده‌ها میلیون دلار هم به سیاست مداران ترک رشوه داده شده است.

در این گزارش گفته شده اردوغان هم سعی کرده در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ زمانی که ضراب برای یک سفر به میامی رفته بود و اف بی آی او را به دام انداخت، از ضراب حمایت کند. دولت ترکیه به شدت با واشنگتن لابی کرده و سعی کرده پرونده را مسکوت بگدارد. اردوغان خودش با رییس جمهور آمریکا تماس گرفته و خواستار آزادی ضراب شده، اما تلاشش به جایی نرسیده است.

ضراب در نهایت به جرم کلاهبرداری و پولشویی محکوم شد و به یک شاهد در ازای ارفاق مقامات قضایی تبدیل شد. جلسات دادگاه او به گیر افتادن محمت هاکان آتیلا رییس هالک بانک کمک کرد.

دیدار رضا ضراب با محمود احمدی نژاد

کاراهان در این مصاحبه تلفنی طولانی خود با این موسسه مدعی شده محمود احمدی نژاد رییس جمهور سابق ایران و یکی از نزدیکان اردوغان که برای دولت ترکیه کار می‌کردند به شدت درگیر پرونده ضراب بوده‌اند. ظاهرا ماجرا در دور زدن تحریم‌های ایران توسط او و زنجانی بوده است.

او گفته ضراب قبل از اینکه وارد عملیات پولشویی‌های سنگین شود هم در سال ۲۰۰۶ برای خودش بادیگارد داشته و در طیف وسیعی از قاچاق درگیر بوده است. به ادعای کاراهان، ضراب به کشور‌هایی نظیر ایران، روسیه و امارات ارز و طلا می‌برده و کمپانی‌های صوری زیادی برای پولشویی به نام خودش داشته است.

به گزارش رویداد۲۴ رضا ضراب متولد ۱۹۸۳ در تهران و بزرگ شده استانبول است. او در سال ۱۹۹۹ با خانواده به دوبی رفته و سه سال بعد برای احداث شعبه کسب و کار خانوادگی خود در ترکیه به استانبول برگشته است. او در نامه‌هایی به احمدی نژاد و رییس بانک مرکزی درباره کسب و کار خانوادگی خود اینطور توضیح داده که آن‌ها نیم قرن تجربه در زمینه ارز دارند.

مقامات آمریکایی در جریان بازجویی‌ها به نسخ الکترونیک این نامه‌ها دست پیدا کرده‌اند و آن را به عنوان اعترافاتی از جانب ضراب برای شروع فعالیت‌های محرمانه در پرونده به ثبت رسانده‌اند.

ضراب در همان نامه نوشته: «امسال سال جهاد اقتصادی است و خانواده ضراب وظیفه ملی و اخلاقی خود می‌دانند که آمادگی و تمایلشان را به هرگونه همکاری در جهت اجرای سیاست‌های ضد تحریمی و پولی کشور اعلام کنند.»

کاراهان گفته احمدی نژاد یکی از دوستان نزدیک پدر ضراب بوده است. البته ضراب در یکی از جلسات دادگاه در پاسخ به سوالی در مورد اینکه چطور مستقیما فعالیتهایشان را با رییس بانک مرکزی ایران هماهنگ می‌کردند، گفته از طریق پدرم هماهنگی جلسات انجام می‌شد. او در پاسخ به اینکه چطور کسب و کار با ارز را یاد گرفته نیز گفته این حرفه اصلی پدرم بود.

حسین ضراب پدر رضا ضراب یکی از تجار نزدیک به دولت ایران بوده است. در اکتبر ۲۰۱۲ او با چندین مقام ارشد ایرنی در افتتاحیه «شرکت صنایع استیل کاوه تیکمه» در شمال غرب ایران عکس دارد. احمدی نژاد شخصا این پروژه را تایید کرده و خبرگزاری‌های ایران خبر افتتاح آن را منتشر کردند.

13.jpg

حسین ضراب پدر رضا ضراب در مراسم افتتاحیه شرکت کاوه تیکمه داش

کاراهان گفته رضا ضراب در سال ۲۰۱۱ یک جلسه با احمدی نژاد در ایران داشته است. او گفته ما با خودمان پول نقد از یورو و دلار و درهم همراه داشتیم و در هتلی در تهران اقامت داشتیم. رضا من را صدا و کرد و گفت قرار است با احمدی نژاد جلسه‌ای داشته باشد. آن‌ها ۲۰ دقیقه جلسه داشتند.

کاراهان در این صحبت‌ها ادعاهایی علیه محمود احمدی نژاد نیز مطرح کرده است. او گفته کسب و کار ما بدون رشوه کارش پیش نمی‌رفت و هرجا ضراب بود رشوه هم رد و بدل می‌شد. در این گزارش به نقش حسین ضراب، شهین خباز مادر رضا، شیدا خواهر رضا، احد خباز دایی و محمد ضراب عموی او در پروژه‌های پولشویی اشاره شده است.

بر اساس این گزارش‌ها شرکت النفیس که صرافی حسین ضراب در دبی است یک بار در سال ۲۰۱۳ برای تراکنش‌های مالی به ایران ۹.۱ میلیون دلار از سوی اوفک جریمه شده، اما حسین جلوی آن را گرفته است. در سال ۲۰۱۴ حسین ضراب موفق شد جریمه خود را به ۲.۳ میلیون دلار کاهش دهد و اوفک با اسناد ارائه شده از سوی پدر رضا قانع شد. در این اسناد گفته شده که النفیس یک شرکت کوچک در امارات است که نمی‌تواند تراکنش‌های مالی با این حجم داشته باشد و اصلا قادر نیست این همه جریمه بپردازد.

اسناد دادگاه نشان می‌دهد حسین ضراب حتی این مقدار کاهش یافته جریمه را هم نپرداخته، اما آمریکا هرگز در این مدت او را بازخواست یا متهم نکرده است. برخی مدعی شده اند که این بخشی از سیاست سهل‌انگاری دولت اوباما در قابل ایران بوده است. در یکی از گزارش‌ها درباره پول‌هایی که در قبال دو زدن تحریم‌ها جابجا می‌شد، گفته شده قبل از تغییر تحریم‌های ایران در جولای ۲۰۱۳، ضراب سود بسیار زیادی برده است.

عمده پول‌های ایران در حساب ویژه‌ای در هالک بانک سپرده‌گذاری شده بود که در یک مرحله به حساب ضراب واریز می‌شود. آتیلا که یکی از مقامات ارشد هالک بانک بوده در ان زمان در زندان آمریکا مشغول تسهیل این تراکنش‌ها بوده است. بعد از آزادی و بازگشت آتیلا به ترکیه او به عنوان رییس یکی از بزرگ‌ترین صرافی‌های استانبول انتخاب شد.

گفته شده ضراب هرجایی دستش می‌رسید اقدام به خرید طلا می‌کرد. کاراهان و دیگران نیز این پول‌ها و طلا‌ها را به دبی که مرکز بازار‌های طلای جهان است، حمل می‌کردند. پول‌های نقد حاصل از فروش طلا‌ها نیز برای موارد مورد نظر ایران در اقتصاد جهانی که به دلیل تحریم‌ها قادر به تجارت مستقیم نبود صرف می‌شد.

کاراهان مدعی شده که خودش یکی از اعضای ۲۲ نفره تیمی بوده که دست‌کم ۲۰۰ تن طلا برای ضراب جابجا کرده است. او گفته: ۲۰ چمدان توسط ده نفر حمل می‌شده که هر کدام شامل ۲۰ تا ۳۰ کیلو طلا بوده. هر چمدان هم ۵۰۰ دلار انعام برای آن‌ها داشته که در روز چیزی حدود ۱۰۰۰ دلار می‌شده است.

در این گزارش این ادعا مطرح شده که هرچه نیاز ایران به پول بیشتر می‌شده کار تجارت طلا از سوی ضراب نیز بیشتر می‌شده. ضراب در ژانویه ۲۰۱۳ به اطلاع پلیس ترکیه رسانده که ۱.۵ تن طلا به ارزش ۶۵ میلیون دلار را در یک تبادل به یک خریدار ایرانی به نام بابک زنجانی فروخته است. این طلا‌ها از کمپانی معدن طلای عمانیه که یک کمپانی در غنا بوده ارسال شده، اما هواپیمایی که این طلا‌ها را حمل می‌کرده به دلیل بدی آب و هوا مجبور به نشست در یک فرودگاه دیگر شده و در نتیجه این محموله به دست مقامات ترک توقیف شده است.

داد‌های بانکی نشان می‌دهد یک کمپانی صوری در انگلیس به نام دیجی مکس تریدینگ، چهار مورد پرداخت به شرکت عمانیه در دسامبر ۲۰۱۲ داشته. در همین ماه هم تجارت طلا با زنجانی انجام شده. تراکنش‌های مالی دیجی مکس مستقیما به حساب چند کمپانی تحت مدیریت ضراب ریخته شده است.

شراکت رضا ضراب و بابک زنجانی

رابطه ضراب و زنجانی نیز یکی از موارد مورد توجه در دادگاه‌های ضراب بوده است. ضراب در دادگاه نیویورک از زنجانی به عنوان مبدا طلا‌ها یاد کرده و گفته او یک و نیم تن طلا را از غنا به دست ما رسانده تا ما از طریق شرکت‌هایمان در ترکیه این طلا‌ها را آب کنیم.

به گزارش رویداد۲۴ ضراب شراکت با زنجانی را ردکرده، اما کاراهان حرف دیگری زده است. او مدعی شده که زنجانی و ضراب در همه کار با هم شریک بودند.

داماد اردوغان برات البایرک که وزیر خزانه‌داری کنونی ترکیه است در آن زمان به هالک بانک اجازه داده با ضراب همکاری کند، اما در پرونده ضراب اتهامی متوجه او نشده است.

البایرک قبل از ورود به عالم سیاست در سمت مدیرعاملی هولدینگ چلیک با ضراب همکاری‌هایی داشته است. بر اساس اسناد دادگاه‌های آمریکا، ضراب و شریک تجاری او حسین آقاجونی همه حساب‌های ایرانی در بانک اکتیف (بانک زیرمجموعه هولدینگ چلیک) را خالی کرده و بعد به بانک مرکزی و صرافی ملت ایران پیشنهاد ارائه خدمات داده‌اند. (این در شرایطی بوده که ایران قادر نبوده بدون نقض تحریم‌های آمریکا پول‌هایش را در ترکیه برداشت کند.)

در این گزارش به ارتباط البایرک با جرارد کوشنر داماد ترامپ نیز اشاره شده و گفته شده در نهایت در یک جلسه خصوصی ترامپ قول داده از همه توانش برای توقف پرونده علیه هالک بانک استفاده کند.

در همین رابطه دونالد ترامپ هم با وزارت خزانه‌داری و هم با وزارت دادگستری درباره پرونده هالک بانک گفتگو کرده است. تحت فشار ویدن سناتور دموکرات عضو کمیته مالی سنا، استیو منوچین وزیر خزانه داری ترامپ اذعان کرده که سه بار با البایرک دیدار داشته است. در ماه فوریه ۲۰۱۸ منوچین به کمیته کنگره گفته که در این دیدار‌ها درباره هالک بانک صحبت کرده اند.

در انتها گفته شده همه ابعاد فعالیت‌های تجاری غیر قانونی ضراب هیچ وقت مشخص نشده، اما شواهد نشان می‌دهد تنها در چهار ماه اول سال ۲۰۱۳ شرکت‌های ضراب سود ۲.۵ میلیارد دلاری به جیب زده‌اند.

14.png

شرکت ضراب تنها در چند فقره حساب‌های چند میلیون دلاری برای جابجایی روغن زیتون، گوشت یخ زده و روغن نارگیل در دفترش به ثبت رسانده که بعد‌ها در دادگاه گفته هیچ یک از این حساب‌ها واقعی نبوده و همه این‌ها پوششی برای جابجایی پول بودند.

فیلمنامه «ماهی»؛ انتشار نخستین کتاب بیضایی در خارج از ایران بیضایی در ماهی زنی خیابانی خیابانی شخصیت

 

فیلمنامه «ماهی»؛ انتشار نخستین کتاب بیضایی در خارج از ایران

بیضایی در ماهی زنی خیابانی خیابانی شخصیت اصلی قرار می‌دهد که درگیر بازی‌های پیچیده‌ای می‌شود.

نخستین کتاب بهرام بیضایی با عنوان «ماهی» از سوی نشر بیشه در خارج از ایران منتشر شد. این اثر فیلمنامه‌ای است که ۱۶ سال قبل نوشته شد اما در ایران فرصت انتشار پیدا نکرد.

در توضیحی که آقای بیضایی درباره این کتاب داده، آمده است:« فکر «ماهی» پشت صحنه‌ اجرای «شب هزارویکم» به سرم زد! یک سالی سعی کردم آن را ننویسم. ولی از ذهنم نرفت. نوشتم که ذهنم را آزاد کنم و به کار دیگری برسم.»

آن گونه که آقای بیضایی نوشته است: «در بررسیِ مشورتیِ پیش از درخواست مجوّزِ رسمیِ ساختن فیلم، توصیه کردند اصلا آن را برای درخواست مجوّز به هیچ جا نفرستم؛ و می‌دانید که من معنی کلمات را اندکی تا حدودی می‌دانم! رفتم سراغ انتشار و باید نسخه‌ تایپ شده‌ا‌ی با جلد موقّت می‌بردیم که البتّه بردیم. این‌جا هم در بررسیِ مشورتی خیلی خیلی متاسف بودند! گمانم صدتایی از حروفچینی را که جلدِموقّت برای مجوّز شده بود، بدونِ اسم ناشر، مثلِ گوشت قربانی قسمت کردیم. البتّه در ایران معمولا ماهی را قربانی نمی‌کنند.»

فیلمنامه «ماهی» داستان زنی است خیابانی که درگیر ماجرایی پیچیده می‌شود. به ظاهر با مردی به نام غضنفرپور ازدواج می‌کند، اما در واقع ماجرا، وسیله‌ای می‌شود برای انتقام‌گیری از افراد دیگر، از طرف همسری که مدام در جست‌وجوی پیشینه ارتباطات همسر خیابانی خود است.

زبان کتاب مانند بسیاری از آثار دیگر بیضایی دارای ویژگی‌هایی است که آن را از متن ساده یک فیلمنامه به سمت اثری ادبی-زبانی پیش می‌برد.

زبان گفتاری و زنده قلب تهران

بیضایی با مهارت و سابقه‌ای که در بازی‌های زبانی دارد، این بار زبان مردم کوچه و بازار قلب تهران را برای گفت‌وگوی میان شخصیت‌ها برگزیده است. بیشترین بازی‌های زبانی را هم شخصیت اول فیلم، ماهی، انجام می‌دهد. زنی که مصیبت‌های بسیاری در دوران خیابانی‌بودن دیده و اکنون که همسری اختیار کرده، گمان می‌کند می‌تواند زندگی آرام و کم‌خطری را پیش ببرد، غافل از آن که از چاله‌ای به چاهی پرتاب شده است. از این منظر متن فیلمنامه ماهی قابل اعتناست چرا که سعی کرده زبان گفتاری را به صورت نوشتاری در بیاورد. نمونه‌ای از این بازی‌های زبانی را می‌توان در دیالوگی بسیار تاثیرگذار از ماهی خواند که در چند خط خلاصه‌ای از آن‌چه را از سوی خانواده بر سر قهرمان رفته است بازگو می‌کند: «خداجون چه جوری می‌شه اون اتّفاق‌ها نیُفتاده بود! (لَج)، محلّه بدونِ اونا! (کُفری) کَهیر می‌زنم از اون بابا که زمین‌خوردَهْ‌م بود؛ از اون داداش که شدم زمین‌خوردَهْ‌ش؛ از اون آبجی محبوبِ تاریخ گذشته که خیالِش چون شُووَر رفتِنش دیر شده، باید دِقِّشو سَرِ من خالی کُنِه؛ از اون چت‌قلی شُووَر خواهرِ دو دَره‌باز! اگه راه نمی‌دادند مُخِشونو بذاره تو فرقون که جرات نمی‌کرد روزِ روشن، بِکِشَدَم تو پَستو؛ اونم وقتی زنِش تو اتاقْ بغلی داره بچّه شیر می‌دِه! (پشیمان) نَه- این نوارو پاک می‌کُنَم؛ گور پدرش! خدایا ندیدی؛ غلط کردم!» (ص۴۵)

تبدیل زبان گفتاری به زبان نوشتاری در چند سال اخیر سخت مورد توجه برخی زبانشناسان و اهالی ادبیات قرار گرفته است. پیش از این البته کتاب کوچه احمد شاملو و نیز فرهنگ لغات عامیانه دکتر ابوالحسن نجفی مواردی را از ظرفیت‌های زبان گفتاری اجرا کرده بودند و حتی در سال‌های دهه هفتاد کتاب «فرهنگ زبان مخفی» (دکتر مهدی سمایی-نشر مرکز) ظرفیت‌های زبان گفتاری نسل آن سال‌ها را تا حدودی نمونه‌نگاری کرد که البته آن کتاب متاسفانه به تیغ سانسور دچار شدو اجازه انتشار نیافت، اگر چه مولف به پژوهش‌هایش ادامه داد و احتمالا تا به امروز باید حجمی به اندازه یک فرهنگ بزرگ پیدا کرده باشد.

آخرین کتاب «زبان زنده» منوچهر انور است که سال گذشته از سوی انتشارات کارنامه منتشر شد. در این کتاب ایده‌های خوبی مطرح شده است که بخش‌هایی از همان ایده‌ها را آقای بیضایی در همین فیلمنامه به کار برده است. به باور آقای انور «زبان اصلی یا زبان مادری همان زبان گفتار است که در یک دو سه‌سالی که شعور کودک در و پیکر ندارد، وارد ذهنش می‌شود و با سلول‌های وجودش در می‌آمیزد و به صورت جزء یا بعد، رکنی از شخصیت او در می‌آید.» (زبان زنده-ص ۲۶) به باور آقای انور زبان اصلی و هویتی ما همان زبان گفتاری است که باید مدام آن را با زبان نوشتاری و یا به تعبیر دقیق‌تر «زبان لفظ قلم» و ادبی در آمیخت و از این طریق به شادابی و زنده‌بودن این زبان مدد رساند به همین دلیل است که زبان اولی (لفظ قلم)، «در دست مثل بیهقی، سعدی، مولانا، حافظ، قائم‌مقام فراهانی، میرزا حبیب‌اصفهانی، ایرج و دهخدا- هر یک در زمان خود و به نسبت‌شان خود- با الگوهای فخیم یا پیش پا افتاده گفتار پیوند داشته است.» (ص-۲۸)

نقبی به دنیای اجتماعی زنان خیابانی

مضمون اثر نیز در نوع خود جسارت‌آمیز است و تقریبا کمتر کسی، به خصوص در سال‌های پس از انقلاب، به سراغ چنین مضمونی رفته است؛ زنان خیابانی و از آن مهم‌تر طعمه کردن این زنان برای برخی مقاصد سیاسی و کوبیدن حریف که البته این بخش دوم آن بسیار لایه‌های کم‌رنگی دارد و مخاطب و خواننده اثر باید با دقت در برخی ظرایف اشاره شده از سوی بیضایی و نشانه‌هایی که در اثر به جای گذاشته این بخش را به فراست دریابد.

جدای از این مضمون به نظر می‌رسد بیضایی همچنان دلمشغولی‌هایش درباره زنان را در این اثر نیز به کار گرفته است.

بخش‌هایی از کتاب جدا از دیالوگ‌ها به توصیف فضای فیلم اختصاص دارد و همان میزانسن‌های تاتری آشنای بیضایی را می‌توان در آن دید. نمونه‌ای از آن در بخش‌های انتهایی کتاب و هنگام دیدار ماهی از خانواده‌اش: «ماهی گریان از در خانه در می‌آید. مادرش کاسه‌ آب پشت سرش می‌ریزد. ماهی ناگهان اشک خود را پاک می‌کند و چهره‌ای چون سنگ می‌یابد و استوار قدم برمی‌دارد. پدر سرش توی روزنامه است جلوتر، شوهر خواهر که پول می‌شمارد دیرتر، و برادر سوار بر موتوری کهنه و سیگاری بر لب دیرتر از همه، از دو سویش یکی یکی و با فاصله- رو به خانه- وارد تصویر می‌شوند.» (ص ۱۱۴)

«ماهی» نخستین اثر آقای بیضایی است که در خارج از ایران منتشر می‌شود. آن گونه که ناشر در سایت خود توضیح داده است، این نشر قرار است آثار آقای بیضایی را منتشر کند.

کار انتشار آثار آقای بیضایی در داخل ایران بر عهده انتشارات روشنگران و مطالعات زنان بود که در سال‌های میانی دهه هشتاد، هم ناشر و هم نویسنده به سمتی رفتند که در قالب مجموعه آثار، تمامی نوشته‌های منتشر شده و نشده او را در قالب مجموعه آثار روانه بازار نشر کنند، اما از قرار سد ممیزی در اداره کتاب وزارت ارشاد، به خصوص در دوره احمدی‌نژاد، کار را در همان جلد دوم متوقف کرد. در حالی که در کارنامه کارهای مکتوب آقای بیضایی ده‌ها نمایشنامه و فیلمنامه و نیز کتاب‌های تحقیقی و پژوهشی در حوزه‌های اسطوره و سینما و تاتر به چشم می‌خورد که برخی از آن‌ها با معیارهای چاپ رسمی کتاب در ایران هیچ‌گاه امکان چاپ پیدا نمی‌کردند. همچنان که چند نمایشنامه‌ای که او در استنفورد به صحنه برد (مثل نمایش طرب‌نامه) امکان دریافت مجوز نمایش در ایران را به هیچ عنوان نداشتند.

سی و یک مرداد ماه ۱۳۸۴ وقتی خبرنگار ایسنا از آقای بیضایی پرسید که با رد شدن فیلمنامه ماهی چه می‌کنید؟ بیضایی گفت: «می‌نویسم.» و وقتی از او پرسید که چرا نمایش «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» که قرار بود تا ۴۵ اجرا ادامه داشته باشد، در اجرای بیست و چهارم متوقف شد، از دلایل ادامه نیافتن این نمایش ابراز بی‌اطلاعی کرد و افزود: «من زمانی که در سینما یا تئاتر فعالیت نمی‌کنم در حال نوشتن هستم. کسانی که فکر می‌کنند با جلوگیری از کار سینما یا تئاتر می‌توانند مرا وادار به سکوت کنند، متوجه شده‌اند که نمی‌توانند. چون من دارم می‌نویسم و برای ننوشتن من هنوز راه‌حلی پیدا نکرده‌اند.»

بهرام بیضایی سال پایانی دهه هشتاد به آمریکا کوچید و به تدریس و تحقیق و اجرا و کارگردانی نمایش در استنفورد و زیر نظر مرکز مطالعات ایرانی این دانشگاه پرداخت.

انتشار کتاب‌های آقای بیضایی که بیش از یک دهه عملا اثر تازه‌ای از او منتشر نشده بود، فصل تازه‌ای از فعالیت‌های او را در حوزه‌های مختلف تحقیقی و کار خلاقه (نمایشنامه و فیلمنامه) می‌تواند پیش چشم مخاطبان قرار دهد. بر این اساس باید به انتظار نشست و آثاری را از او شاهد بود که امکان چاپ آن‌ها در ایران فراهم نمی‌شود. آخرین اثری که از آقای بیضایی در ایران منتشر شد کتابی تحقیقی درباره هزار و یک‌ شب بود با عنوان «هزارافسان کجاست؟» که سال ۱۳۹۱ منتشر شد.

ویژه برنامه - همدردی با مادر نوید افکاری - 20/09/2020

۱۳۹۹ شهریور ۳۱, دوشنبه

مهستی شاهرخی: علیه کشتار دهه خونین شصت یا علیه اعدام - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

مهستی شاهرخی: علیه کشتار دهه خونین شصت یا علیه اعدام - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

 

کارگران جنسی، روسپیان، از اولین قربانیان و اعدامیان بهار ۵۸ بودند. پری بلنده، اشرف چار چش، ثریا ترکه به حکم و دستور خلخالی اعدام شدند. آیا اپوزیسیون انقلابی و یا فمینیستی اعتراضی به اعدام این سه زن کرد؟ تحقیر زن توسط حجاب، زنده و مرده ندارد. زنان زندانی که اعدام شده اند. همگی در بالای دار چادر بر سر دارند. به نقل از اولمپ دوگوژ، نویسنده فعال اجتماعی فرانسوی، در دو قرن پیش، «هنگامی مانند مردان سرمان با گیوتین قطع می شود، چرا در سایر موارد با مردان برابر شناخته نشویم؟

 

               «علیه کشتار دهه خونین شصت یا علیه اعدام»

 

من چیزی برای خوش آمدگویی و چاپلوسی از کسی نمی نویسم قلمم مانند اندیشه ام آزاد است و خود را به سادگی و روشنی بیان می‌کنداگر می نویسم: «مرگ بر دیکتاتور» به علت این نیست که خواهان مرگِ شخصِ خاصی هستم، بلکه برعکس خواهانِ پایانِ دیکتاتوری و کشتارها و اعدام هایش هستمخواهانِ پایانِ سیستم مخوف سرکوب و شکنجه و زندان و قلع و قمع جوانان و نسل کشی مردمی هستم که حکومت آنان را در برابر منافع خود چون سدی طغیان گر می بیند و از اینرو به نقل از آنچه محمد رضا پهلوی توان تحملش را نداشت و سلطنتش را ویران کرد، «آنچه هر اندیشه آشوبگری را از جوانه درو میکند و از بین می برد

اولین آدمکشی بزرگ حکومت ملایان در تابستان ۵۷ با آتش سوزی سینما رکس آبادان آغاز شداز همان ابتدا فاشیسم با کوره های آدم سوزی اش خود را به روشنی نشان می داد، چرا ندیدیم؟ چرا ندیدیم که ششصد و هفتاد و هفت نفر در آن آتش سوزی عظیم سوختند؟ چرا باورمان نشد که متعصبان هستند که سینما آتش میزنند؟ متعصبان هستند که به روی زنان اسید می پاشند؟ وقتی همه سینماهای شهر و همه سینماهای ایران را آتش زدند باز هم باورمان نمیشد که کار خودشان باشدچرا؟

سخنرانی خمینی در دوازدهم بهمن ۵۷ در گورستان بهشت زهرا چه بود؟ امروز که به گذشته نگاه می کنیم روضه خوانی در قبرستان برای اُمت روضه میخواند و با وعده های دروغین سر ملت را شیره مالیدحکومتی که به جرأت می توان گفت در درجه اول به عناوین مختلف، در چهل و دو سال گذشته گورستان ها را توسعه داد و از «ملتِ غیور ایران»، «ملتِ شهید پرور» ساخت تا برای گورستان جشن تولد پنجاه سالگی بگیرد و در مرگِ انقلاب کیک خامه ای ببرندبدعتی چنین من درآوردی و کریه فقط می توانست ساخته ذهنیتی آخوندی و فرهنگی ملا پرور باشد و بس که در این چهل و دو سال گذشته ما را از قبرستان به قبرستان رسانده اند.

بهمن ماه بودکلید حکومت اشغالگر ملایان در ایران و اعدام هایش در پشت بام مدرسه رفاه از همان بهمن ۵۷ زده شداز همان روزهای اول در برابر اعدام های بی محاکمه و شتابزده این جلادان سکوت کردیم و دادگاه های صحرایی و بدون وکیل اسیران و زندانیان را پذیرفتیم و خشت های دیکتاتوری را ملایان را بنا گذاشتیمدرجه داران نظامی که اسیر شده بودند، آنها هم در موقعیت اسیر و زندانی بودند، آنها آنقدر سریع اعدام شدند که باید به عکس جنازه های خونین و متورمشان در روزنامه ها خیره می ماندیم تا باورمان شود که اعدام شده انداما آیا ما مردم از عدالت همین را میخواستیم؟ در همان محاکمات اولیه در بهمن ماه و پیش از رفراندم «آری یا نه؟» برای سران ارتش از همان روزهای اول می شنویم که این افراد به «حکم شرع» محکوم به اعدام شده اند.

توماج، مختوم، واحدی و جرجانی، چهار تن از رهبران ترکمن صحرا را شب هیجدهم بهمن ۵۷  دزدیدند و ۲۹ بهمن ماه جسد شکنجه شده و تیرباران شده شان را در بیابان رها کردندحکم اعدامشان را خلخالی به صورت تلفنی دستور داده بود.

در عصر نهم بهمن ۵۷ به نام مردم در قلعه ریخته بودند و شهرنو را آتش زده بودند، چندین زن در آتش سوزی قلعه مجروح شدند، سه زن جان باختندآتش نشانی با عذر اینکه آتشی که ملت افروخته باشد را خاموش نخواهند کرد با تأخیر و بی میلی برای خاموش کردن آتش رفته بودآتش زدن قلعه روایت غم انگیزی دیگر از کوره آدم سوزی سینما رکس آبادان به فاصله چند ماه بودالبته در مقیاسی دیگر و غیراخلاقی تر که سرانجام با وساطت آیت الله طالقانی ساکنان محله جانشان در امان ماندشهرنو را آتش زدند تا از هر شهری یک روسپی خانه بزرگ بسازند و خانه های عفاف خود را برای اعراب و شیوخ منطقه دایر کنند و دختران و زنان ایرانی را زیر نظر و توسط پا اندازان سپاه در خانه های دوبی و منطقه به کار بگمارنداین روزها در صدد باز کردن شهرنو اسلامی هستند.

در بهار  ۵۷ هر کس بذر رویاها و آرمان هایش را میکاشت غافل از اینکه اینها برای قلع و قمع آمده انددرست در فردای  انقلاب ، روز بیست و سه بهمن نوبت حمله به  گنبد کاووس و ترکمن صحرا برای سرکوب و خفه کردن شورشِ مردم بود.

 کارگران جنسی، روسپیان، از اولین قربانیان و اعدامیان بهار ۵۸ بودندپری بلنده، اشرف چار چش، ثریا ترکه به حکم و دستور خلخالی اعدام شدندآیا اپوزیسیون انقلابی و یا فمینیستی اعتراضی به اعدام این سه زن کرد؟ تحقیر زن توسط حجاب، زنده و مرده نداردزنان زندانی که اعدام شده اندهمگی در بالای دار چادر بر سر دارندبه نقل از اولمپ دوگوژ، نویسنده فعال اجتماعی فرانسوی، در دو قرن پیش، «هنگامی مانند مردان سرمان با گیوتین قطع می شود، چرا در سایر موارد با مردان برابر شناخته نشویم؟»

بهار داشت از راه می رسید و هنوز هیچ رفراندمی صورت نگرفته بودهنوز هیچ چیزی شکل نگرفته بوداما اینها که بودند که بر سر کوچه ها و خیابان‌ها و میدانها سنگر می ساختند و ما را از حمله «دشمن» ترساندند؟  اینها که بودند که در مساجد جمع شدند و سازماندهی شدند؟  شکل رفتارهای جاسوسانه و خزنده شان به شیوه همسایه شمالی بودبه قول بچه آخوندی مثل جلال آل احمد، باید زیر پوشش مذهب به مردم نزدیک شد.

سازماندهی شان حزبی بودمسلح بودندسنگر داشتنداز چند سال پیش شروع کرده بودندهیچ تحمل آزادی و آزادیخواهی را نداشتندموی دماغ نمیخواستندبا کوچکترین مقاومتی شیوه استالینی حذف را پیش می گرفتند و با پاپوشی «دشمن» را از سر راه بر می داشتندهدف وسیله را توجیه میکرد، مگر نه؟

هر شورشی به دستور حزب توسط سپاه سرکوب شد، یادتان هست؟ از ترکمن صحرا تا کردستانانقلاب کجا بود؟  رفقا در مناطق آزاد می گشتند و  نمی دانستند نبایست به این عجوزه زیاد نزدیک شد. رژیم زورگوی ملایان برای فریفتن مردم سرانجام رفراندم را در آغاز بهار با ترفند «جمهوری اسلامیآری یا نه؟» به آش کشک خاله تبدیل کردشرکت در همه پرسی و همه حرف‌ها، بی فایده بود چون تصمیم ها از پیش گرفته شده بوددیکتاتوری از ابتدا دیکته می کرد و مردم در هر حال ناچار به قبول آن بودندنباید هم پرسیداگر جمهوری است پس چرا شامل حال همه نمیشود؟ و اگر اسلامی است دیگر نمیتواند جمهوری باشددر مورد اسلام چرا فقط تشیع را قبول دارد و به نظر نمیرسد فردی از اهالی تسنن بتواند کاندیدا شودبه قول مرحوم انور سادات «خمینیسم» بود و سرشار از نفرت.

امیرعباس هویدا نخست وزیر سابق ایران زندانی بود و از ایران نگریختاو را در فاصله تنفس دادگاهش به ریاست خلخالی در راهروی دادگاه به ضرب گلوله هادی غفاری در ۱۸ فروردین ۵۸ کشتنددرعکس جای گلوله روی گردنش بخوبی هویداستاینها حکایاتی از بهار آزادی است که در آن ما بلبلان خموش اش بودیم و مدام به سکوت دعوت می شدیم و گرنه صدها انگ می خوردیم.

خانم فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش نمونه نادر و یگانه ای از موفقیت زنان در عرصه های اجتماعی بوداو اولین وزیر زن  و نماینده تهران در مجلس بود که با پای خود به ایران پس از انقلاب بازگشته بودخانم پارسا در ۱۸ اردیبهشت ۵۹ به دلیل زن بودن، دو بار دار زده شد و سپس جسدش تیرباران شداو را به دار آویختند طناب دار پاره شد، پس او را به هوش آورده، با سیم بکسل  برای دومین بار دار  زده و سپس سه تیر خلاص به جنازه اش شلیک کرده اندراستی از چه می ترسیدند که تا این حد بیرحم و آتش به اختیار بودند؟

 این دیکتاتوری من درآوردی دینی، این فاشیسم دینی از همان بدو ورود و در همان بهار ۵۸ خود را نشان داداما آن زمان همه سرشان از وقایع متعدد گرم بود و فکر روزهای سیاه و سیاه تر و وقاهت جشن تولد و کیک برای قبرستان و بالای محل دفن هزاران قربانی انقلاب را نمی کردند.

نبرد پنج روزه پاوه در مرداد ماه ۵۸ که بعد ابراهیم حاتمی کیا از روایت حکومتی این مبارزه فیلمی ساخت، بعدتر همین موضوع دستمایه سریال «سیمرغ» شدسپاه و ارتش از  زمین و آسمان با هلی کوپتر و جت شهر را محاصره می کنند و شورشیان را شکست میدهند، در نهایت کردستان و شهرهای مریوان و پاوه و سنندج و سقز و بانه و مهاباد و کامیاران و سردشت و پیرانشهر یکی پس دیگری توسط سپاه و ارتش محاصره و فتح و از عناصر شورشی پاکسازی شدند.

خلخالی در دادگاه های صحرایی اش بی دلیل همه را از دم تیغ می گذراند و به اعدام محکوم می‌کردبه طور مثالنه نفر را عصر سوم شهریور  در مریوان تیر باران کرده اندیکی از اعدام شدگان نامش «بهمن اخضری» استبهمن اخضری از بروبچه های تآتر بود که دوران سپاهی بهداشت را در روستاهای کردستان گذرانیده بوداو  با شنیدن خبر شورش به آنجا رفته بود تا به مردم منطقه کمک پزشکی کنددر معرفی او نوشته اند (پزشکفیلمبردارکه همانطور که نوشتم چون سپاهی بهداشت بوده است به کمک های اولیه آشنا بوده و مانند پرستار می توانسته به مجروحان کمک کند و چون تآتری بود فیلمبرداری هم سرش میشد.  بهمن جوان ساکت و لاغری بود با موهای فرفری، عاشق نمایش بود و خلخالی مانند هزاران شخص دیگر بیدلیل جانش را گرفتروانش شاد!

قتل عام قارنا و کشتار اهالی دهکده در روز ۱۱ شهریور ۵۸ با ژس در طول یا عرض سه ساعت، به دستور خلخالی با رگبار سپاه از دیگر جنایات اولین سال حکومت ملایان استآنهایی که دم فرو بستند و بنابه دستور تشکیلات یا حزب بعدها به خلخالی و قاتلان دیگر رأی دادند، امروز سرشان را بالاتر بگیرنددر این میان توجیه و ماله کشی رفقا و احزاب و گروه ها، شنیدنی بودحقیقت از روز اول مثل روز روشن بود اما رفقا با زبان بازی چشم‌ها را می بستند و جنایات را به عوامل سرخود منسوب می کردندحق داشتند احزاب برای هدفشان به پیاده نظام و سربازگیری مشغول بودند و هرگز به مغزهای پرسشگر پاسخگو نبوده اند.

به عقب برگردیمحکومت تا سی خرداد شصت پنهانی و تک تک می کشت اما از اینجا به بعد بود که شمشیر از رو بستند و بگیربگیرها شروع شد و زندان هایشان شد مرغدانیسال پیش به دانشگاه ها حمله کرده بودند و دانشگاه ها را به دلیل اسلامی نبودن تعطیل کرده بودندمثلاً رشته هایی مثل پزشکی دندانپزشکی معماری و هواشناسی و شیمی و فیزیک و فلزشناسی .... چگونه می‌توانست اسلامی بشود؟ که سه سال دانشجویان از ادامه درس محروم شدند؟ دیکتاتوری داشت در همه ابعادش خود را بر ملت تحمیل می‌کرد.

ماشین مرگبار حکومت ملایان از یک سو و کجدار و مریض گروه و گروهکهای اپوزیسیون و سیاست های حزبی سرخ و سیاهشان نمی توانست شادی های کوچک زندگی مردم مانند بازی شطرنج یا تخته نرد و نوشیدن الکل و یا حتا گوش دادن به موسیقی مورد علاقه را به رسمیت بشناسد و از آن دفاع کند.

روزنامه های سیاسی و ارگان های سیاسی آن دوران را نگاه کنیدسکوتی مرگبار بر آنها جاریست که هیچ از سنگسار و شلاق و تعزیر و این اعمال شنیع ملایان و یا سانسور کتاب و مطبوعات و یا محدود کردن آزادی های شهروندان در آنها خبری نیست.

محض مثال از سانسور کتاب تغییر کلمه «شراب» است به «سرکه» در دستور آشپزی غذاهای فرانسوی در کتاب خانم رزا منتظمیتصورش را بکنید که در این چهل و دو ساله، چند نفر به دلیل نوشیدن الکل در ایران شلاق خورده اند؟ نپرسید چند نفر به دلیل الکل ناسالم کور و بیمار و مسموم شده اند؟ نپرسید وارد کننده الکل و مواد مخدر در ایران چه کسانی هستند؟ خودتان بهتر می دانید؟ مافیای مواد مخدر سپاه تا کلمبیا و آمریکای جنوبی پیشرفته است.

اگر در چهل و دو سال گذشته به حق نوشیدن افراد اهمیت داده بودند و مطرح کرده بودند امروز ملایان با وقاحت تمام پدر دو فرزند را به جرم نوشیدن الکل به دار نمی کشیدندذکریای رازی که در شهر ری الکل را کشف کرد تصورش را نمی کرده، ده یازده قرن بعد ملایان مردی را به جرم خوردن الکل اعدام کننددردناک اینجاست که این مرد توبه کرده و آنها توبه او را نپذیرفته اند و او را کشته انددر حالی که کشور پر است از دزد و پر از فساد و پرستو بازی و کلاغ پراکنی، اما فقیرترین و محروم ترین افراد به سنگسار محکوم میشوند و اختلاسگران خودی دستشان هیچگاه قطع نمی‌شود!

فکرش را بکنید در کشور خیام و حافظ، فردی را به جرم نوشیدن الکل به مرگ محکوم کنند، هزاره سوم باشد و قرن بیست و یکم و بی توجه به توبه اش، اعدامش کنندرازیِ  دانشمند معتقد بود همه انسان‌ها سهمی از خرد دارند بنابراین به هدایت مردم و پیامبر نیازی نیستدین زیان آور و بانی کینه و جنگ استروانش شاد!

به خاطر ندارم که گروه های سیاسی و ارگان هایشان به بسته شدن روزنامه آیندگان و تهران مصور و ده روزنامه دیگر، و همگی در یک روز اعتراضی کرده باشند و در برابر این بی عدالتی، موضعی مدنی گرفته باشند، سکوت آن روزهایشان اگر علامت همگرایی و رضا نبود آیا امروز به این روز میافتادیم؟

غرض از یادآوری گذشته اینست که از وقایع تاریخی تعریف جدیدی داشته باشیم و از ملت غیوری که با حسن نیت و روی گشاده به پیشواز آخوندی در سال ۵۷ رفت و برای شنیدن روضه سر از قبرستان درآورد تا آن که جنبش ۵۷ در همان بهشت زهرا به خفگی و خاموشی گرایید.

باید حدس می زدیم از روز اول ورود خمینی و فرودش در گورستان، جنبش و شورش ملت را همان گورستان خفه و دفن خواهد کرد، حقیقت مانند روز روشن بود و ندیدیم و چشم بر همه عیوب این آخوند «امام» شده بسته، او را به عرش اعلا رسانیدیم، آنقدر که اُمتش او را در ماه دیدند و ملت شهید پرورش دم فرو بستند.

تحمیل حجاب اجباری به زنان مسلمان و به همه زنان که از پیش از انقلاب با اسیدپاشی در برخی روزها از سوی مذهبی ها به سوی زنان بی حجاب آغاز شده بود و با شعار حزب الله «یا روسری یا تو سری» کلیدش زده شد تا در ادارات قانونی شود، نه از جانب مردان حمایت شد و نه از جانب احزاببه هیچکس برنخوردآیا لازم است بنویسم که برخی از احزاب چپ، داغ گرم تر از آش شدند و بنا به دستور حزب و تشکیلات روسری (هم استراتژی و هم تاکتیکرا بر سر رفقای زن تحمیل کردند و از سوی دیگر رفقای زن، که خودشان را یک پا مرد می دیدند دستور حزب را مانند سرباز رباتی انجام داده و به پیامدهای جنسیتی آن بر خواهر و مادر خود نیاندیشیدند.

دیکتاتوری به مرور و کم کم و و به صورت خزنده و نفوذی حضور خود را در همه لحظات زندگی شهروندان نشان می داد و مداخله می‌کرد و برایشان تصمیم می گرفتآزادی فردی در این دیکتاتوری معنا و جایی نداشتدر نتیجه مردم آزادی های فردی خود را درونی کرده و با حفظ عرف تحمیلی و حجاب تحمیلی می ساختند و دم نمی زدند به این امید که گذرا باشد اما گذرا نبود بلکه پایدارتر و پرزورتر میشد.

اینها در سرکوبهای سال شصت می کُشتند و می کُشتند و حتا نام کشته شدگان و اعدام شدگان را نمیدانستند و به پدران و مادرانی که فرزندان مفقود شده شان بودند می گفتند یک قطعه عکس او را بیاورید تا جنازه فرزندتان را شناسایی کنیم، یعنی در ابتدا کُشته بودند و آتش به اختیار بودندبرای تحویل جنازه هم پول و حق تیری که به او زده شده است را از خانواده ها میگرفتندپس از تظاهرات سی خرداد شصت خیلی ها بی دلیل در زندان اعدام شدندکسانی که مثل سعید سلطان پور که از دو سه ماه پیش در زندان اسیرشان بود را پس از تظاهرات اعلام مشی مسلحانه مجاهدین، اعدام کردندبی اخلاقی و بی وجدانی و بی قانونی این رژیم بی مرز استهرگاه اوضاع شلوغ می‌شود و می ترسد ماشین مرگبارش به کار می افتد.

جنگ هشت ساله با عراق برایشان بهترین بهانه سرکوب ملت بود چرا که کشور در حال جنگ بود و زمان آن نبود که دگراندیشان عقاید خود را بیان کنندبستن روزنامه ها و سانسور کتاب و حمله به نویسندگان از مدتها پیش آغاز شده بوددر خلال هشت سال جنگ با عراق تا توانستند از جوانان میهن به کُشتن دادندیک سری را به عنوان سرباز به خط اول جبهه فرستادند و قربانی کردندیک سری را به جرم ضدانقلاب با پرونده سازی و زیر شکنجه در زندان‌ها ماندگار کردند و یا در ارسارت قربانی کردند.

تعداد ایرانیان کُشته شدگان جنگ ایران و عراق را از دویست هزار تا هشتصد هزار دانسته‌اند و با توجه به اینکه به ارقام داده شده از سوی حکومت ملایان دروغگو هیچ اطمینانی نیست به سادگی می‌توان گفت که در دهه شصت هزاران نفر از جوانان میهن را خط اول جبهه و جلوی توپ فرستادند و با پافشاری برای ادامه جنگ برای فتح کربلا و رسیدن به قدس به قول خودشان به دیار باقی فرستادند.

در مورد مخالفان و زندانیان، آنها که حکم زندان گرفته بودند و هشت سال در زندان رژیم دوام آورده بودند در پایان جنگ ایران و عراق و با حمله و ورود مجاهدین به ایران از طریق مرز قصر شیرین در (عملیات مرصاد به روایت رژیمعملیات فروغ جاویدان که منجر به شکست مجاهدین شد باز هم از ترس و محض محکم کاری شروع به پاکسازی زندان ها از هر نوع مخالف و مبارزی، به دستور مستقیم امام اُمت به کُشتار یکباره و سریع زندانیان سیاسی پرداختند.

سال‌های شصت و هفت و حذف ناگهانی نزدیک به پنج هزار اسیر زندانی از سر ترس در زندانهای ایران فاجعه دهشتناکیستاما در چشم اندازی گسترده تر این رژیم همیشه از سر ترس کشته است تا بر مسند قدرت بماند و حکومت کند.

قاسملو در ۲۲ تیر ۶۸ در وین در سر میز مذاکره برای صلح در کردستان ترور شدترور فجیع شاپور بختیار و سروش کتیبه در تابستان هفتاد هرگز مورد همدردی با دیگر قربانیان حکومت غاصب ملایان قرار نگرفت و همیشه مراسم سالگردش جدا و توسط ملی گرایان یادش گرامی داشته می شودحکایت سفره هایی که پس از مرگ قربانیان رژیم نیز جدا و سوا انداخته میشود جداست اما در برابر نورافکن هایی که از این سوی کره زمین به آن سوی کره زمین زده می شود و خوش آمد گویی هایی و لبیک هایی که احزاب در برابر این خون آشامان میگویند سکوت تا کی؟

بمب گذاری در مرکز  آمیا در بوئینس آیرس آرژانتین در ۱۸ تیر ۷۳ منجر  به کشته شدن ۸۵ شهروند آرژانتینی یهودی تبار و مجروح شدن سیصد نفر دیگر انجامید و بزرگ‌ترین عملیات  تروریستی در آمریکای لاتین منتسب به رژیم جنایتکار ملایان است.

اختراع جشن تکلیف برای کودکان و مقنعه کشیدن به سر کودکان از ترفندهای این رژیم فاشیستی بودسن ازدواج را پایین آوردند و کودک همسری و چند همسری را برای مردان مهیا و قوانین دست و پا گیر را برای سرکوب زنان یا نیمی از جامعه برقرار کردندآنقدر در قوانین متحجر خود مصمم بودند که در هزاره سوم و در قرن بیست و یکم اجرای رقص کودکان و دختربچگان در مراسم روز زن (تولد فاطمه زهراخلاف عفت عمومی و ترویج آن دانسته و شهردار به دادسرا احضار شد و سرانجام منجر به استعفای نجفی شهردار تهران از مقام خود گردیدانقلابی که در آن کودکان نتوانند برقصند و شادی کنند آن انقلاب، انقلاب کیست؟

در این سالها این ملایان فرتوت با افکار عتیقه، رقص و شادی را بر مردم حرام دانستند و گروه های چپ که باید پیشرو باشند با آنها سکوت و مماشات کردندآنها حتا ندیده نام «رقص» را به «حرکات موزون» تغییر می دهند مبادا حالی به حالی بشوندذهنیت بیمار شهوانی شان طوری است که در بحران کرونا همه چیز را قاطی میکنند و با بیشعوری در برابر یک پاندومی فتوا می دهند که گذاشتن ماسک فقط برای زنان اجباری است و مردان لزومی ندارد ماسک بزنند.

در سال‌های ۷۷ رشته قتلهای رنجیره ای در بین روشنفکران و نویسندگان خفقان غریبی در دل مردم ایجاد کرد، آنهم در فضایی که با به روی کار آمدن خاتمی و رنگ آمیزی و صحنه آرایی اصلاح طلبان و تبلیغات گروه های چپ سازشکار، فضای تازه ای رونق گرفته بود.

سال بعد فریدون فرخزاد خواننده و شومن و شاعر را به وضعی فجیع قصابی کردندترور رستوران میکونوس و قصابی داریوش فروهر که وزیر کار دولت موقت بود و پروانه فروهر در سال‌های بعد و قتل های زنجیره ای هشتاد تن از نویسندگان و روشنفکران از جنایات رژیمی دیکتاتور و خودکامه است که دامنه تجاوزش به حریم افراد بی مرز است.

حمله به کوی دانشگاه در هجده تیرماه هفتاد و هشت تا بیست و سه تیرماه توسط لباس شخصی ها در دوره خاتمی و کشته شدن هفت دانشجو و مجروح شدن چندین دانشجو یکی دیگر از سرکوب های خونین حکومت جهل و فساد بود.

در راه پیمایی گسترده و عظیم میلیونی اعتراضی دوران انتخاباتی ۸۸ تمام دنیا دید که چگونه ندا با تک تیراندازی بسیج یا سپاه قربانی شد و چگونه آن جمعیت عظیم میلیونی را سرکوب کردندجوانان دیگر سهراب، اشکان، محسن، امیر، ترانه، و حکایات کشتارگاه کهریزک را جسته و گریخته شنیده ایم.

یادبود و گرامیداشت قربانیان چنین رژیمی منحصر به یک دوره خاص نیست اما می تواند با هدفی خاص و با آگاهی و اعتراض به مرگ ناعادلانه آنهاست، مرگ ناعادلانه همه کسانی که بی دلیل قربانی رژیم دیکتاتوری شدند تا باز هم این اختاپوس پیر به حکومت فاشیستیدینی خود ادامه بدهدگرامیداشت و یادبود قربانیان چنین کشتاری مانند کُشتار کهریزک در خرداد ۸۸ زخمی دردناک است

زخمی که گه گاه سر باز میکند، گرامیداشت چنین کُشتاری مانند کُشتار آبان ماه ۹۶  دردناک است، همانقدر دردناک که آبان ماه با دوشکا مردم ماه شهر را در نیزار درو کردنداز آمار قربانیان اعتراضات دی ماه ۹۶ اطلاع دقیقی نداریمدستگیر شدگان، در زندان شکنجه شده و بعد خودکشی شده اند و یا در زندان با استفاده از مواد مخدر کشته شده اندتعدادی جسد شناور هم در رودخانه یا سدهای اطراف پیدا شده استاین آدمکشان در کشتن مهارت پیدا کرده اندماشین مرگ شده اند.

آمار کشته شدگان آبان ماه ۹۸ هم دقیق نیستدر گزارش فوت علت مرگ را دروغ می نویسند، تعدادی به علت برخورد جسم سنگین به سوی سر ، یا به علت سکته قلبی فوت کرده اندهمان ترفندهایی که برای پایین آوردن آمار فوتی های کرونا به کار می بندند همان را برای جوانانی که قلب یا مغزشان هدف تک تیرانداز‌هایشان بر روی پشت بام‌ها قرار گرفته و جان جوانشان را گرفته اند، به کار می برند.

شلیک بی دلیل دو موشک به سوی هواپیمایی اوکراینی بویینگ ۷۵۲ پرواز بین المللی در هشتم ژانویه امسال توسط سپاه و کُشتن ۱۷۶ نفر مسافر که کودک و نوزاد هم دربین شان بود یکی از دلخراش ترین جنایات رژیم بود که در انتقامجویی از قتل تروریست بین المللی قاسم سلیمانی که قاتل هزاران کودک سوری و عراقی بود صورت گرفت.

حذف اقلیت های مذهبی، حذف فعالان محیط زیست، حذف هر که موی دماغشان شود و مانع کاسبی شان گردد، مگرنه اینکه سرمایه های ملی را خصوصی کرده و از آب و خاک، چوب حراج به بود و نبود و دارایی های کشور زده بودنداز شمال دریای مازندران را با ذخایر و آن گنج بی پایان زیر زمینی تقدیم پوتین کرده اند، در جنوب خلیج فارس را به چین قبای خاقان چین عطا کرده اند، پیش از این چشم بادامی ها با کشتی هایشان در آبهای جنوب جولان میدادند، کف دریا را روبیده و برای سالها از هر ماهی و جنبنده ای سابیده و مکیده و تهی ساختندوای به آن هنگام که پای بر خاک ایران بگذارند در آن زمان با دستگاه های مکنده و تلمبه هایشان همه چاه ها و منابع نفتی را چند روزه خشک خواهند کرد؟ راستی جز توسعه قبرستان، برای ملت ایران چه کردند این ملایان کلاش و جنایت پیشه؟

بزرگداشت و سالگرد دهه خونین شصت و قربانیان بیشمارش اگر در مرحله یادآوری خاطرات و تجلیل از رفته گان محدود بماند جویباری میشود که راه به دریا نمی برد، اما اگر به همبستگی با آرمان های والای انبوه اعدام شدگان و قربانیان حکومت ستمگر ملایان همراه شویم و علیه اعدام و علیه شکنجه و شلاق و سنگسار و مجازات های اسلامی دست در دست هم تلاش کنیم، شاید با هم همگی بتوانیم پایه های فرتوت و پوکیده این داربست مخوف را بلرزانیم و از ریشه براندازیم وگرنه هر سال سوگواری و یا برعکس مراسمی با ساز و آواز، در حد «دوره کردن هنوز» باقی می ماند.

 

پاریس 2020/07/28