۱۴۰۰ تیر ۱۹, شنبه

اما بهانه‌ی اصلی‌ی این مکتوب نه سخنان فائزه هاشمی که سخنی است با دکتر عباس میلانی! دعوت از فائزه هاشمی را می‌‌توان قوزکرده‌گی‌ی بخشی از اپوزیسیون و روشن‌فکری‌ی ایران خواند! آقای میلانی! دعوت از فائزه هاشمی چه چیز به استنفورد اضافه می‌کند، جز خرید اعتبار برای دختر بابا ام. متأسفانه شما، یعنی شخص دکتر عباس میلانی، با تنزل

دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد – مهدی اصلانی

اما بهانه‌ی اصلی‌ی این مکتوب نه سخنان فائزه هاشمی که سخنی است با دکتر عباس میلانی! دعوت از فائزه هاشمی را  می‌‌توان قوزکرده‌گی‌ی بخشی از اپوزیسیون و روشن‌فکری‌ی ایران خواند! آقای میلانی! دعوت از فائزه هاشمی چه چیز به استنفورد اضافه می‌کند، جز خرید اعتبار برای دختر بابا ام. متأسفانه شما، یعنی شخص دکتر عباس میلانی، با تنزل دادن خود به‌عنوان دیلماج «دختربابام ام»، قوزکرده همان خطایی را مرتکب شدید که در هنگام دعوت از اکبر گنجی!

بخش ایران‌شناسی‌ی دانشگاه استنفورد که ریاست آن با دکتر عباس میلانی است، به‌تازه‌گی با دعوت از فائزه هاشمی ‌رفسنجانی میزبان ایشان بود. در آغاز جلسه دکتر عباس میلانی از این‌که ایشان دعوت استنفورد را پذیرفتند، تشکر کرد. فائزه هاشمی به این پرسش که شما نمی‌ترسید از این‌که دعوت استنفورد را پذیرفتید، چنین پاسخ داد: به‌ من گفته‌اند که شما مستقل هستید و دکتر میلانی هم با تاًئید که بله البته که ما مستقل هستیم، خیال ایشان را آسوده کردند.

دکتر میلانی، در مقام گرداننده‌ی پرسش و پاسخ‌ با فائزه هاشمی، با برگردان پرسش‌های انگلیسی به فارسی برای فائزه هاشمی و هم‌چنین ترجمه‌ی انگلیسی سخنان ایشان، به‌مثابه‌ یک دیلماجِ ماهر برنامه را به‌خوبی پیش بردند.

نخست چشم می‌گردانیم به فرازهای مهم سخنان فائزه هاشمی در برنامه‌ی استنفورد.

۱- من خود را یک فمینیست اسلامی می دانم و اسلام با حقوق بشر و زنان منافاتی ندارد.

۲- ما وقتی از برابری حرف می‌زنیم، یک برابری‌ی حقوق داریم و یک‌سری تفاوت‌های فیزیکی. من فکر نمی‌کنم کسی یک زن زیبا را بدون حجاب و یا کم‌لباس ببیند، همان حس را داشته باشد که یک مرد را بخواهد ببیند. مردها بدن زیبا و تحریک‌کننده و یا هوس‌انگیز ندارند، اما زن‌ها دارند برای همین تفاوت‌های فیزیکی، وقتی مردهای لخت را می‌بینید، شاید خیلی صحنه‌ی جالبی نباشد. مقایسه خارج از چیز است!! حجاب را من فکر می‌کنم یه‌‌ خورده بد نیست! من این‌را جز تضییق حقوق و نابرابری‌ی حقوق نمی‌بینم از قضا جز نقاط قوت اسلام است! در اسلام به مردها هم توصیه شده لباس مناسب تن‌شون کنند. این نابرابری نیست! شبیه آن می‌ماند بگوییم در خلقت چرا زن‌ها حامله می‌شوند و مردها نه؟ پس نابرابر اند. تفاوت‌های فیزیکی وجود دارد و نقطه‌ی قوت اسلام است که این تفاوت‌ها را می‌بیند و راه حل ارائه می‌‌دهد. 

۳- ممکن است شماری از آیات قرآن به‌ظاهر نابرابر به‌نظر برسند، اما برایشان راه حل وجود دارد. مثلا این پرسش که اگر اسلام دین برابری است پس چرا در قانون مربوط به ارث، زنان نصف مردان ارث می‌برند؟ اما قرآن این مجوز را داده که با دخالت پدر‌مادرها موضوع حل شود. مثلاً خود ما بعد مرگ بابا، پسران خانواده قرار گذاشتند سهم ارث به‌تساوی بین پسران و دختران خانواده تقسیم شود. 

۴- نقش تعیین کننده‌ی اجتهاد و مجتهد‌ها در این‌گونه موارد بسیار اهمیت دارد.

بسیاری از قوانین اسلام را مجتهدها می‌توانند به روز کنند. چرا که شماری از آیات قرآن در شرایط خاص نازل شده؛ مثلاً در دوران جاهلیت موضوع زنده‌به‌گور کردن! شرایط روزگار طوری بود که امکان وضع قوانین مترقی‌تر وجود نداشت، اما اسلام این قابلیت را دارد که با مسائل حقوق بشر و حقوق زنان خود را تطبیق دهد! مجمع تشخیص مصلحت نظام برای همین تشکیل شد!

۵- روایت‌ها و تفسیرهای قرآن عمدتاً مردسالارانه است و همه مجتهدها هم مرد هستند و متاسفانه ما زنان کوتاهی کردیم و نرفتیم حوزه تلاش کنیم!

۶- در میان ۵۸ کشور اسلامی ۵۸ نوع برداشت از اسلام وجود دارد. اسلام آمریکایی، اسلام داعشی، اسلام طالبانی، اسلام مالزیایی و ….

۷- ما با ایجاد حکومت اسلامی به اسلام آسیب رساندیم و اسلام را خراب کردیم. اسلام بد نیست. ما بد عمل کردیم.

۸- حجاب تنها محدود به چادر نیست! من حجاب را مانع پیش‌رفت نمی‌دانم. برای من حجاب موجب پیش‌رفت بوده و مانع من نبوده.

۹-در مورد قتل‌های ناموسی مانند قتل رومینا، در قرآن چنین آیه‌هایی نیامده و این‌ها  در روایات متنوع وجود دارد که در قرآن نیامده، بل‌که آیه‌های قتل در قرآن عام   است!   

سرآخر «دختر بابام ‌ام» به پرسشِ نقشِ پدرشان در قتل‌های مخالفان و چپاول و غارت و مسائل مالی، چنین پاسخ می‌دهند: ببینید ده سال اول که موضوعاتی که پیش آمد در ذات هر انقلاب و دوران انقلابیگری است و می‌گذاریم کنار و مرا با آن کاری نیست. بعد در دوران ریاست جمهوری‌ی بابا و بعد در ادامه‌ی دوران آقای خاتمی، اگر همان راه رفته شده بود، به مسیر درست می‌افتادیم، که متأسفانه از راه خارج شدیم. بابا فکر می‌کرد می‌تواند اوضاع را اصلاح کند؛ که نشد. بابا و ما، یعنی کل خانواده، نه در مسائل مالی و نه در شراکت در جنایت دامن‌مان پاک است و به امید خدا چنین نیز بمانیم!

نگاه فائزه هاشمی نوعی خوانش دینی و پذیرش «اسلام رحمانی» بر مبنای حفظ اندیشه‌ی به‌غایت ضدانسانی‌ی نظامی است که به‌‌تمامی و در تمام بود نامبارک‌اش نماد آپارتاید جنسی و دینی بوده.

در نگاه «دختر بابام‌ ام» آن‌جا که بابا با صدای کشتار هم‌صدا بوده، ایشان فروتنانه! آن ‌را طبیعت و اقتضای انقلابیگری‌ی دوران انقلاب می‌خواند (به‌شمول تمام جنایات دهه‌ی شصت). بعد که دایره‌ی قدرت بابا در تعارض جناحی و درونی محدود شد، صدای او می‌شود عین حقانیت. پدر شما در تمام جنایات و سرکوب‌های انسان‌کش حکومت بخش جدایی‌ناپذیر قدرت و کنار دست آن بود و هماره در دوران خمینی، فرد دوم نظام، و در تمام سرکوب‌های بهیمی‌ی حکومت وفادار به کلیت نظام ماند. شروع ریاست جمهوری‌ی پدر که از آن به‌عنوان مسیر درست نام می‌برید از ماه اول چنین با قتل آغازیدن کرد: تابستان ۶۸ ترورِ عبدالرحمان قاسملو و یاران‌اش، عبدالله قادرى و رسول فاضل در اتریش. تابستان ۶۹ ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو. بهار ۷۰ کاردی کردن عبدالرحمان برومند در مقابل آسانسور منزل‌اش در پاریس. تابستان ۷۰ چاقو‌کش کردن شاپور بختیار در پاریس. تابستان ۷۱ مثله کردن و سلاخی‌ی فریدون فرخزاد در بن آلمان. تابستان ۷۱ ترور دکتر شرفکندی و یاران‌اش در رستوران میکونوس آلمان. زمستان ۷۱ ترور محمد‌حسین نقدی در ایتالیا. و شماری از مهم‌ترین ترورهای سیاسی در داخل کشور در دورانِ قدرقدرتی‌ی وی: پائیز ۶۸ سلاخی کردن دکتر کاظم سامی. پائیز ۷۳ قتل سعیدی سیرجانی با تزریق شیاف پتاسیم. پائیز ۷۴ کشتن احمد میر‌علایی با آمپول پتاسیم. پائیز ۷۵ کشتن دکتر غفار حسینی به شیوه‌ی پیشین. زمستان ۷۵ کشتن دکتر احمد تفضلی.

و….. لیستِ تباهی‌های جنایت‌کارانه‌ در کارنامه‌ی دوران پدرتان چنان بلند است که شماره کردن‌اش موجب انزجار است و تعفن! و البته نقش مهم پدرتان در کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷.

جان‌مایه‌ی سخن و تمام تلاش شما آن است که از پدر قدیس بسازید و از قفس تقدس!        

تصور می‌کنم به‌تر آن باشد برای حفظ هیجان هم که شده، تمام ویدیوی پرسش ‌پاسخ «دختر بابام ‌ام» را تعریف نکرده و دوستان در صورت تمایل روی شبکه‌ی یوتوب سیر به‌‌ تماشایش نشسته و از سخنان این مدعی‌ی «فمینیست اسلامی» مکیف شوند!

اما بهانه‌ی اصلی‌ی این مکتوب نه سخنان فائزه هاشمی که سخنی است با دکتر عباس میلانی!

دعوت از فائزه هاشمی را  می‌‌توان قوزکرده‌گی‌ی بخشی از اپوزیسیون و روشن‌فکری‌ی ایران خواند! آقای میلانی! دعوت از فائزه هاشمی چه چیز به استنفورد اضافه می‌کند، جز خرید اعتبار برای دختر بابا ام. متأسفانه شما، یعنی شخص دکتر عباس میلانی، با تنزل دادن خود به‌عنوان دیلماج «دختربابام ام»، قوزکرده همان خطایی را مرتکب شدید که در هنگام دعوت از اکبر گنجی!

اکبر گنجی را به استنفورد فراخواندید، میکروفون‌اش را صاف کردید و آب یخ جلویش نهادید تا در استنفورد بگوید گونه‌ای دیگر از اسلام هم وجود دارد که رحمانی است! و مدیر برنامه‌ی مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد  در مقام دیلماج، این سخنان برای روشن‌فکران غربی برمی‌گردانند تا بر اعتبار گنجی اضافه شود، و این به‌تمامی باخت بخشی از روشن‌فکری‌ی ایران بود.

آقای میلانی! نیت‌خوانی نمی‌کنم و تنها متن را  چشم می‌گردانم! ما با دعوت هر کس به‌ویژه در حوزه‌ی سیاست با پژواک و جایگاه دادن به صاحب سخن، بدان جایگاه ویژه می‌بخشیم! یعنی این صدا از چنان اهمیتی برخوردار است که باید منعکس شود. فائزه هاشمی بر روی صندلی‌ی که شما به او بخشیدید، جایگاه پیدا می‌کند! استنفورد اما چیزی بزرگ را از دست می‌دهد و از نمره‌اش کاسته می‌شود. آقای میلانی! شما از جایگاه یک آکادمیکر و تاریخ‌پژوه و روشن‌فکر و ریاست بخش ایران‌شناسی استنفورد – فارغ از هر نیتی – جایگاهی به فائزه هاشمی می‌بخشید که نه در شاْن شما و استنفورد است و نه این لباس قواره‌ی تن فائزه هاشمی‌رفسنجانی.

خبرهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز بخوانید



 

هیچ نظری موجود نیست: