۱۴۰۰ مهر ۵, دوشنبه

میرزا محمد کلانتر در خاطراتش در کتاب تاریخ کرمان در بخش فارسنامه از حرکت نادر به

 

بر ما چه رفته است – محمود طوقی

میرزا محمد کلانتر در خاطراتش در کتاب تاریخ کرمان در بخش فارسنامه از حرکت نادر به سوی کرمان چنین می نویسد:

در اواخر سنه ۱۱۵۹هجری موکب والا از اصفهان ،از راه نیریز به صوب کرمان نهضت فرمود. در اوایل صفر ۱۱۶۰ هجری در پای چنار مرزبانی خارج کرمان ،سرادق ظلم و تعدی بر کشیده خیمه جور و اعتساف بر پای کرد.

اعیان فارس به کرمان به خدمت نادر آمدند و مواخذه شدند.میرزا باقر وزیر و میرزا اسماعیل کلانتر و ۹ مستوفی را از دو چشم نابینا نمودند. پس به جناب میرزا محمد حسین کلانترفرمود ۱۰نفر ازعُمال را که پسنده اویند از میانه ۷۳ نفر فارسی برداشته باقی را چشم کنده میهمان نسق چی کند .پس ۶۳ نفر کلانتران فارس و ۱۱۶ نفر از اهالی کرمان را برحسب حکم پادشاه عدالت پناه کشتند و جنازه آن ها را در میدان انداختند واز سر های آن ها که به شمار۱۷۹ نفربود دوکله مناره ساختند وبه مراسم معدلت پرداختند.

میرزا محمد کلانتر گوید: نسق چیان از علینقی بیگ لر می خواستند که عده کشته فارسیان از ۶۳ نفر کمتر نشود که مبادا کله مناره ناحقی شده موردمواخذه شویم.

آن گاه به فرمان همایونی بر دیوار باغی که نزدیک سراپرده شاهی بود سوراخ تنگی کرده سر خاندانقلی بیگ (نایب الحکومه کرمان)را از سوراخ بیرون آورده طناب محکمی بر سر و گردن او بستند و سر دیگر طناب را به دو گاو بسته و چوب به گاو ها می زدند ،سر خاندانقلی بیگ بیچاره با بیشتراعصاب و عروق آن کنده شد.»

قبل از آن که کمی خم بشویم روی دفتر خاطرات میرزا محمد کلانتر که از دبیران موکب همایونی است وببینیم تاریخ نویس نادری در سطرهای نوشته ونانوشته اش چه می گوید بپردازیم به معنای چند لغت:

نهضت: حرکت             

سرادق: سرا پرده، خیمه

اعتساف: زور گفتن

معدلت: دادرسی

کلانتر: رئیس صنوف

مستوفی: حسابدار کل

نسق چی: سردسته میرغضبان

بیگ لر: امیربزرگ شهر

بیگ: لقبی است ترکی به معنای امیر وارباب

منظور از راه نیریز به صوب کرمان نهضت فرمود حرکت به سمت کرمان  وفتح کردن آن منطقه بوده است. در آن روزگارهر منطقه در دست حاکمی بوده است که باید یک بیک فتح و حکومت آن جا بدست نزدیکان پادشاه جدید داده می شده است و این داستان در فتح بعدی توسط پادشاه بعدی تکرار می شده است.

مرزبانی  کرمان که وظیفه حفاظت از شهررادارد از بین می رود وشهر تسلیم می شود. وسپاه فاتح در آن جا چادر می زند.که از آن بدین شکل یاد می شود«سرادق ظلم وتعدی برکشیده خیمه جور و اعتساف بر پای کرد »

 اعیان فارس به خدمتش آمدند.به این معنا نیست که خود آمدند. بعد از فتح شهر دستگیری ها آغاز می شود و اعیان شهر را دست بسته به خدمت نادر می آورند. از اینجا به بعد مراسم معدلت که منظور دادگاهی کردن این افراداست آغاز می شود.

در این دادگاه عندالورد ۱۱ نفر را کور می کنند: وزیر و یکی از بزرگان فارس و ۹ حسابدار که از آنان بنام مستوفیان یاد می شود.

مستوفیان از افراد لشگری نبودند حسابدارانی بودندکه در آن روزگار کارشان محاسبه مالیات بودمالیاتی که حکومت های وقت از زارعین بر حسب زمین زیر کشت و گاو و گوسفند های شان  و یا از کسبه و صنعت گران شهری بر حسب کارکردشان می گرفتند.

 بعد نادربه میرزا حسین نامی که از بزرگان فارس است می گوید از ۷۳ نفری که از اهالی فارس دستگیر شده اند ده نفر را که ازنزدیکان خوداوست جدا کند و باقی را کور کنندو بدست میر غضبان که همان نسق چی هاست بدهند. که معلوم می شود نادر نظر لطفی به این آدم به علتی که بر ما معلوم نیست داشته است. به احتمال زیاد در میانه راه سبیل اطرافیان نادر را چرب کرده است.

پس ۶۳ نفر از بزرگان فارس و ۱۱۶ نفر از اهالی کرمان را به فرمان آن پادشاه عدالت پناه می کشند و از سر آن ها مناره می سازند که بنظر می رسد از رسوم فاتحان آن روز گار بوده است .و مشغول مراسم معدلت می شوند که منظور تنبیه ومجازات دیگر دستگیر شدگان بوده است .

دونکته مهم در این قسمت از روز نوشت این میرزا بنویس درباری هست:

پادشاه عدالت پناه

مراسم معدلت

از مراسم معدلت بایدشروع کرد که دادگاه و دادرسی دستگیر شدگان است.شهری فتح می شود.بزرگان ومسئولین شهر دستگیر می شوند .عده ای را کور می کنند که معلوم نیست حداقل در نزد خاطرات نویس درباری جرمشان چیست . بعد ۱۷۹ نفر رامی کشند و به رسم فاتحان آن روز گاراز سرشان مناره می سازند آن هم بفرمان پادشاهی که عدالت پناه است که بدرستی روشن نیست عدالت این آدم در کجاست و بعد به مراسم معدلت می پردازند که ادامه دادرسی است و درواقع مجازات دیگرانی ست که دستگیر شده اند.

ودر همین حال میر غضبان از علینقی نامی که امیر بزرگ شهر است می خواهند که کشته شدگان فارس از ۶۳ نفر کمتر نباشندتا مبادا مناره ای که از سر ها درست شده است شکل غیر منظمی بگیرد و نادر آن ها را بازخواست کند.  

نسق چیان در آن روزگارمیر غضبان بودند گروهی که با پادشاه حرکت می کردند وکارشان کشتن کسانی بود که شاه فرمان می داد در کارشان؛ ساختن مناره از سر و چشم محکومین؛  بدان اندازه خبره بودند که می دانستند با چه تعدادی ازسر یا چشم می توان مناره ساخت و اگر سرها و چشم ها از تعداد معینی کمتر باشد شکل هندسی مناره از کار درست در نمی آید و شکل نا موزون به مذاق حضرت  سلطان خوش نمی آید و بد سلیقگی شان مورد باز خواست قرار می گیرد.

در آخر مراسم دادرسی نوبت به نایب الحکومه کرمان می رسد که معاون فرماندار شهر بوده است.کشتن آدم ها در آن روزگار با شغل شان نسبت معینی داشته است .فی المثل مستوفیان را کور می کردند که دیگر توانند کار حسابداری کنندچرا که کارشان با ثبت و نوشتن دارایی ها و کارکرد مردم مربوط بوده است پس به فرمان آن پادشاه عدالت پناه ، سوراخی بر دیوار باغی درست می کنند سر نایب الحکومه کرمان رااز سوراخ رد می کننددست و پایش را به دو گاو می بندند،آن دو گاو را تازیانه می زنند تا بدن را از سر جدا کنند.

هیچ نظری موجود نیست: