- يونس پارسا بناب
درآمد
از ديدگاه مولفين مارکسيست متعلق به مکتب " نظام جهانی سرمايه " فراز و نشيب های تاريخ معاصر و آينده جهان و کشورهای درون آن را نمی توان جدا از چهارچوب نظام جهانی سرمايه که در اوضاع کنونی بويژه در شصت سال گذشته ، به خاطر تشديد جهانی شدن سرمايه موضع و عملکرد سلطه گرانه ( هژمونيک ) کسب کرده است ، مورد بررسی جامع و مناسب قرار داد . بدون ترديد ، کيفيت و ويژگی های ساختاری ، اقتصادی و اجتماعی هر کشور و جامعه از جمله عوامل و اجزای فرهنگی � سمبل ها ، زبان ها ، عادات ، رسوم ، مذاهب و.... � نقش مهمی در روند تکاملی آن جامعه و کشور و چند و چون فراز و نشيب های آنها بازی می کنند . ولی عامل تعيين کننده در سرانجام اين فراز و نشيب ها در جوامع بشری و بطور کلی در آينده جهان را بايد در چگونگی واکنش مجموعه نيروهای اساسی موجود در آن جامعه و کشور در مقابل حرکت سرمايه و سياست های نظام جهانی سرمايه جست وجو کرد . چون هدف نگارنده در اين نوشتار بررسی فرصت های نوينی که بحران عميق کنونی از منظر و ديدگاه مارکسيست های متعلق به مکتب نظام جهانی سرمايه است ، در اينجا پيش از پرداختن به فرصت های نوين و چند و چون استفاده از آنها توسط چالشگران ضد نظام جهانی به معرض اجمالی نکات اساسی اين مکتب می پردازم و اميدوارم مثمر ثمر واقع گردد .
نکات اصلی مکتب نظام جهانی
1 � واحد تحليل برای درک ريشه های روابط اجتماعی و جهانی منجمله کف بينی درباره آينده جهان معاصر و راه رهائی از يوغ سرمايه " واحد کل " ( نظام جهانی سرمايه ) است .
2 � برای کسب درک درست از اوضاع فعلی و آينده جهان بايد ساختار " مرکز � پيرامون " نظام و نقش انباشت سرمايه در پيدايش و رشد آن را بدقت مطالعه کنيم . منظور از " مرکز " کشورهای توسعه يافته " متروپل " جهان اول ( کشورهای شمال ) و منظور از " پيرامون " کشورهای توسعه نيافته " حاشيه ای " جهان سوم ( کشورهای جنوب ) است .
3 � اگر در کشوری و يا بخشی از جهان " انباشت سرمايه " در جهت کسب سود به وقوع بپيوندد ، اقتصاد و سياست در آن کشور و يا در آن بخش از جهان به " مرکز " نظام جهانی ملحق شده و به بخش پيرامونی ( حاشيه ای ) نظام جهانی تبديل می گردد .
4 � مطالعه نحوه انباشت سرمايه برای کسب سود مهمترين مشغله و اصلی ترين هدف محققان نظام جهانی است . زيرا انباشت سرمايه که امروز عامل اصلی بحران ساختاری عميق سرمايه داری محسوب می شود . مهمترين عامل سازنده قدرت ها و تمدن های صنعتی و تکنولوژيکی کشورهای مسلط مرکز در نظام جهانی است . به نظر سميرامين و امانوئل والرستين فرايند انباشت سرمايه موتور محرک تاريخ نظام جهانی سرمايه و عمده ترين علت گسترش و جهانی گرائی حرکت سرمايه در نظام جهانی است . تمامی اين نظريه پردازان منطق حرکت سرمايه ( انباشت ) را مهمترين نيرو و عامل تاريخ ساز و شکل دهنده به نظام جهانی می دانند . تقسيم جهان ما به دو بخش نابرابر مرکزهای مسلط و پيرامونی های در بند منبعث از منطق حرکت ويرانساز سرمايه در جهت کسب ابرسود در تاريخ سرمايه داری بوده است .
5 � شکلگيری و عروج مرکزهای مسلط و انباشت سرمايه در آن کشورها مستلزم غارت و استثمار منابع طبيعی و انسانی بخش های ديگر جهان و مبنا و عامل شکلگيری پيرامونی های در بند است . عقب ماندگی و حاشيه ای شدن کشورهای پيرامونی جهان سوم رابطه ديالتيکی و ارگانيک تاريخی با توسعه يافتگی و پيشرفت کشورهای مسلط مرکز داشته است .
6 � چون سرمايه داری وجه غالب و عمدتا حاکم نظام جهانی کنونی است و چون حرکت و گسترش سرمايه ( گلوبوليزاسيون ) در ماهيت و منطق سرمايه داری است ، در نتيجه جهانی گرائی سرمايه با درجه شکاف اندازی ( پولاريزاسيون ) در سطح جهانی رابطه مستقيم پيدا می کند . به کلامی ديگر ، جهانی شدن بيشتر سرمايه منجر به ايجاد ورطه هولناکتر و شکاف عظيم تر بين فقر و ثروت در سطح جهانی بين کشورها و مناطق حاشيه ای و نيمه حاشيه ای جهان سوم ( جنوبی ها ) و کشورهای توسعه يافته مرکز ( شمالی ها ) می گردد .
7 � از منظر مارکسيست ها و محققين متعلق به مکتب نظام جهانی ، اندازه و درجه روند جهانی شدن سرمای بلافاصله منجر به پولاريزاسيون بيشتر نه تنها بين کشورهای دربند پيرامونی و کشورهای مسلط مرکز بلکه در بين طبقات فرودست و فرادست در درون تمام کشورها و جوامع می گردد . اين رابطه ای ارگانيک تاريخی بين پروسه جهانی گرائی ( گلوبوليزاسيون ) و پروسه شکاف اندازی منبعث از ماهيت رابطه ديالکتيکی انباشت در جهت کسب سود بيشتر از سوی اوليگوپولی های انحصاری پنج گانه جهانی و افزايش فقر روزافزون در درون اقشار مختلف کارگری و ديگر فرودستان ( قربانيان نظام جهانی ) در سطح جهانی است . اين امر نشان می دهد که توسعه يافتگی مرکزهای مسلط و توسعه نيافتگی پيرامونی های دربند ( انباشت از يک سو و فقر زدائی از سوی ديگر ) دو روی يک سکه ، لازم و ملزوم و مکمل همديگر هستند .
8 � از نظرگاه خيلی از مارکسيست ها منجمله فعالين و روشنفکران متعلق به مکتب نظام جهانی ، اندازه و درجه روند جهانی شدن سرمايه بلافاصله منجر به پولاريزاسيون بيشتر نه تنها بين کشورهای دربند پيرامونی و کشورهای مسلط مرکز بلکه در بين طبقات فرودست و فرادست در درون تمام کشورها و جوامع می گردد . اين رابطه ای ارگانيک تاريخی بين پروسه جهانی گرائی و پروسه شکاف اندازی منبعث از ماهيت رابطه ديالکتيکی انباشت در جهت کسب سود بيشتر از سوی اوليگوپولی های انحصاری پنج گانه جهانی و افزايش فقر روزافزون در درون اقشار مختلف کارگری و ديگر فرودستان ( قربانيان نظام جهانی ) در سطح جهانی است . اين امر نشان می دهد که توسعه يافتگی مرکزهای مسلط و توسعه نيافتگی پيرامونی های دربند ( انباشت از يک سو و فقر زائی از سوی ديگر ) دو روی يک سکه ، لازم و ملزوم و مکمل يکديگر هستند .
8 � از نظرگاه خيلی از مارکسيست ها منجمله فعالين و روشنفکران متعلق به مکتب نظام جهانی در هيچ زمانی در گذشته پانصد ساله تاريخ سرمايه داری واقعا موجود به اندازه زمان حال شرايط عينی اجتماعی بويژه معيشتی توده های مردم در کشورهای مسلط مرکز با درجه فلاکت و فقر خلق های کشورهای دربند پيرامونی همگون ، همسان و مثل هم نبوده اند . از ديدگاه اينان ، راه مناسب ، عملی و منطقی قربانيان نظام جهانی برای رهائی از يوغ فقر و فلاکت " گسست " از مدار نظام جهانی و حاکم سرمايه و استقرار نظام های متعدد " فراسوی سرمايه " با چشم اندازهای سوسياليستی در مناطق مختلف جهان کنونی است . چگونگی طی اين راه مناسب و پيروزی در رسيدن به هدف يعنی رهائی از يوغ نظام ، مشغله بزرگ و مضمون اصلی راهکاری است که چالشگران متعلق به مکتب چهارچوب نظام حاکم سرمايه ارائه می دهند . در اين جا به نکات اصلی اين راهکار که براساس بررسی از کم و کيف بحران عميق کنونی سرمايه و فرصت های نوينی که وقوع آن در اختيار چالشگران و قربانيان اصلی نظام گذشته است .، می پردازيم .
نکات برجسته راهکار رهائی از يوغ نظام جهانی سرمايه
1 � سرمايه داری نيز مثل هر نظامی يک پديده ابدی نبوده و طول عمر آن در تاريخ بشر بيشتر از يک فصل کوتاه نيست . براندازی جدی اين نظام که خيلی از متفکرين آن را نه "ممکن " و نه " خوشايند " تلقی می کنند ، از سوی چالشگران آن يک شرط ضروری نه تنها برای رهائی کارگران و خلق های ستمديده ( 80 در صد بشريت به حاشيه رانده شده ) بلکه برای ادامه محيط زيست و بقای تمدن و زندگی بر روی کره خاکی محسوب می شود . دو بعد اين چالش بيش از پيش جداناپذير هستند : امروزه رهائی از يوغ سرمايه داری صرفا به تنهائی توسط مبارزات مردم شمال و يا جنوب به تنهائی و جدا از هم ميسر نيست . راه رهائی زمانی مهيا و آماده خواهد گشت که اين دو بعد از چالش با هم در يک صف قرار گيرند . اگر اين صف بندی و همبستگی به وقوع نه پيوندد در آن صورت احتمال دارد که خود نظام اين جهان را به سوی تخريب تمدن انسانی و احيانا خود زندگی در کره خاکی سوق دهد .
2 � برای چالشگران و قربانيان نظام امکان تکرار و احيای سناريوی نيمه دوم قرن بيستم وجود دارد . در طول آن زمان چالشگران با استفاده از " فرصت های نوين " منبعث از پی آمدهای اولين بحران عميق ساختاری توانستند انقلابات کارگری و جنبش های رهائی بخش ملی در " حلقه های ضعيف " و کشوری سه قاره را عليه نظام با موفقيت پياده سازند . منتهی اين امکان اين بار در محدوده الزامات برای درگيری بشريت زحمتکش در مسير يک راه طولانی گذار به سوسياليسم جهانی ميسر خواهد گشت . در مقابل اين الزامات چالشگران ضد نظام بويژه مارکسيست ها ، چه وظايفی به عهده دارند ؟ بر اساس تجزيه و تحليلی که مارکسيست های متعلق به مکتب نظام جهانی سرمايه از فعل و انفعالات بحران عميق ساختاری کنونی سرمايه داری ارائه می دهند ، وظيفه نيروهای چپ بطور اعم و مارکسيست های درون آن نيروها بطور اخص در مقام مقايسه با وظيفه آنان در گذشته دو چندان فراگيرتر و جهانی تر گشته است . نگارنده در اينجا به نکات اصلی و ابعاد اين وظيفه می پردازم .
3 � به نظر امانوئل والرستين ، سميرامين و بعضی از نويسندگان " مانتلی ريويو " ( که خود را از تبار پال باران و هری مکداف محسوب می دارند ) ، بحران عميق کنونی سرمايه داری و فاجعه و آشوبی که " بازار آزاد " نئوليبرالی در هماهنگی با اشتعال جنگ های ساخت آمريکا در بويژه بيست سال گذشته در سراسر جهان ببار آورده حکم می کند که نقد دوباره ريشه ای از سرمايه داری توسط چالشگران به شدت از سر گرفته شود . مسئوليت و امری که امروز خود چالشگران و قربانيان نظام را به چالش می طلبد تاسيس و احيای انترناسيوناليست کارگری و خلق های جهان در روياروئی جدی با سرمايه داری اوليگارشی جهانی است . تاسيس و رشد اين انترناسيوناليسم بايد به موازات پيشرفت های نوين انقلابی که بطور مثال در کشورهای آمريکای لاتين و نپال چشم اندازهائی از گسست از سرمايه داری عرضه می کنند به پيش رفته و گسترش يابد . در کشورهای جنوب مبارزه دولت ها و ملت ها برای گسست از سياست های هژمونی طلبانه راس نظام ( آمريکا ) می تواند با کسب حمايت از جنبش های مطالباتی کارگران درجه تاراج و استثمار منابع طبيعی و انسانی از سوی اوليگوپولی های انحصاری کشورهای امپرياليستی سه سره را محدود سازد . بدون ترديد در اين برهه از مبارزه ، نيروهای دموکراتيک در کشورهای شمال بايد از مبارزات ضد هژمونی طلبانه جاری در کشورهای جنوب حمايت کنند . در اين راستا ، چپ متحد اصيل ؟؟؟ در کشورهای سه سره امپرياليستی ( آمريکا ، ژاپن و اروپا ) بايد اين شهامت را داشته باشند که از جنبش ملی شدن صنايع بزرگ که در واقع اولين مرحله گريزناپذير در پروسه سوسياليزه ساختن جوامع خود است ، حمايت کرده و بدينوسيله به پروسه " دموکراتيزه ساختن دموکراسی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟) در آن کشورها شدت بخشد . بحران عميق ساختاری نظام طبيعتا فرصت های مناسبی بوجود آورده است که نيروهای چپ ضد نظام می توانند با استفاده از آنها و تعبيه و تنظيم ابتکارات نوين مبارزاتی با ايجاد يک جبهه ادغام يافته از نيروهای اجتماعی و سياسی که همگی قربانيان قدرت اوليگارشی های انحصاری بويژه مالی هستند ، موفق گردند . وقوع اين امر که بحران های سرتاسری ممکن است که فرصت های نوينی را در اختيار چالشگران ضد نظام قرار دهد ، در تاريخ سرمايه داری بی نظير و بی سابقه نيست .
4 � بررسی اولين موج مبارزاتی برای استقرار سوسياليسم در طول قرن بيستم ( که در واقع منبعث از فرصت هائی بود که اولين بحران عميق ساختاری سرمايه در اختيار چالشگران ضد نظام قرار داده بود ) نشان می دهد که چگونه جنبش های کمونيستی ، کارگری و ملی گرائی پوپوليستی با حمايت از يکديگر موفق گشتند که در طول قرن بيستم خدمات گرانبهائی به تمدن انسانی نموده و بطور نمايانی نظام جهانی سرمايه را وادار به عقب نشينی و دادن امتيازات به کارگران کشورهای شمال و دولت � ملت های جنوب سازند . و اما همين بررسی در ضمن نشان می دهد که چگونه محدوديت ها و کمبودهای جنبش سوسيال دموکرات های کارگری اروپا در سال های 1919 -1914 و سپس کمونيست های انترناسيونال سوم در سال های 1942 � 1919 و بعدها ملی گرايان پوپوليست " عهد باندونگ " در سال های 1975 � 1955 باعث گشتند که بلندپروازی های آنان برای استقرار سوسياليسم در مقابل منطق حرکت سرمايه با شکست ، فرود و تجزيه روبرو گردند .
5 � چالشگران معاصر ضد نظام که می خواهند از فرصت هائی که بحران عميق ساختاری کنونی در اختيار آنان گذاشته استفاده کرده و به امکانات اوج گيری موج دوم مبارزاتی برای استقرار سوسياليسم دامن زنند بايد به درس آموزی ها از محدوديت ها و کمبودهای موج اول بپردازند . با درس گيری از برنامه های استراتژيکی و فعل وانفعالات وقايع موج اول که عملا تاريخ پرتلاطم قرن بيستم را ورق زد ، چالشگران معاصر ضد نظام می توانند با ايجاد " ادغام تنوع ها " با تبليغ و ترويج سياست " ادغام تنوع ها " سازمان ها ، نوروم ها و کانون های مبارزاتی متعلق با کارگران و ديگر طبقات فرودست کشورهای جهان را در درون يک " جبهه " و " انترناسيونال جهانی " متشکل سازند . هر يک از اجزاء درون اين انترناسيونال يا به تنهائی ( و يا با مشارکت ديگر اجزاء ) می توانند به خواست خود با بقايای سوسيال � دموکرات های کارگری ، ملی گرايان پوپوليست و کمونيست های دهه های 1970 � 1950 و سازمان های مربوطه شان ارتباط برقرار ساخته و همکاری کنند .
6 � در پرتو اين نکات تحليلی ، بخش بزرگی از مبلغين و هواداران مکتب نظام جهانی سرمايه معتقدند که برای مارکسيست ها اين امر وظيفه ضروری است که درباره بازسازی و احيای " مارکسيسم خلاق " در زمان ما کوشا باشند . مارکس و انديشه هايش هيچ زمانی به اندازه زمان حال در درک و فهم اين جهان و دگرديسی آن مفيد و ضروری نبوده اند . برای يک مارکسيست تعيين کنند است که از مارکس شروع کند ولی نبايد با او و يا جانشينانش ( که مارکسيسم تاريخی را مطابق شرايط عينی و ذهنی قرن بيستم درک کرده و پياده ساختند ) مسئله را تمام شده تلقی کند . مارکس داهيانه و با هوشمندی قابل تحسينی به نقادی واقعيت های سرمايه داری و تبعات سياسی ، ايدئولوژيکی و فرهنگی منبعث از آن پرداخت . اين وظيفه حاميان " مارکسيسم خلاق " ( کمونيسم علمی ) معاصر است که نقادی مارکس از سرمايه داری را به سطح اعلائی ارتقاع دهند .
18 دی 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر