آیا خداوند دین نازل کرده است؟
۱- در دو مقالۀ کوتاه پیشین (۱) نوشتهام که این «پیش فهم» یا «پیش فرض» که قرآن و حدیث حاوی نظامهای ثابت سیاسی، اجتماعی و… میباشند و فقه سیاسی ناشی از آن، برای جهان اسلام بن بستهای خطرناکی به وجود آورده است. گفتهام تنها راه خروج از آن بن بست ها به رسمیت شناختن اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸ از سوی فقیهان اسلام است.
۲- در جهان اسلام این قبیل پیشنهادها همیشه با این پرسش روبرو شده که اگر دین اسلام حاوی نظامهای ثابت و ابدی نیست پس چرا این دین از سوی خدا نازل شده است؟ دین خداوند که قابل کم و زیاد کردن نیست. تا فقیهان مجاز باشند التزام به حقوق بشر عصری را از مقتَضیات مسلمان زیستن اعلام کنند؟ دین اسلام از سوی خدا آمده، اما حقوق بشر عصری «برساختۀ» انسانهای قرن بیستم است، چگونه می توان یک برساختۀ انسانی را به پیام آسمانی دین اسلام اضافه کرد؟!
۳- این پرسش که بسیار مهم است، یک مبنای مشهور ولی ناصواب دارد. آن مبنا این است که دین اسلام از سوی خداوند نازل شده است و آنچه از سوی خدا آمده قابل اصلاح و تجدید نظر نیست. صاحب این قلم میخواهد بداند این مبنا که بسیار به آن استناد میشود و در گذشته و در عصر حاضر مایۀ مشکلات و گرفتاریهای فراوان در کشورهای اسلامی گشته، از کجا پیدا شده است و چقدر اعتبار دارد؟
۴- این مبنا نه تنها در قرآن مجید نیامده بلکه آنچه از قرآن به دست میآید خلاف این مبنا است. برای روشن کردن این منظور معنای واژۀ دین در قرآن را بررسی میکنم. طبق آن شمارش که محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم آورده در ۹۰ آیه قرآن واژۀ «دین» وجود دارد. در این آیات تعبیرات زیر از دین بکار رفته است: «دین حق» (در مقابل دین باطل)، «روز دین» (روز قیامت)، «دینی که فقط برای خداوند است»، «دینی که خداوند به آن راضی شده»، «دینی که خداوند آن را برگزیده»، «دین اکراه بردار نیست»، «دینِ مقبول نزد خدا»، «دین خداوند»، «طعن در دین»، «دین باید فقط برای خدا باشد»، «برادری دینی»، «یاری کردن دیگران در کار دین»، «دین قیّم»، «تفقّه در دین»، «دین فطرت»، «دینِ تسلیم شدن در برابر خدا»، «دین مَلِک»، «خداوند در دین حَرج قرار نداده است»، «اقامه دین»، «قتال برای دین»، «تشریع دین»، «توصیه خداوند به دین»، «تکذیب دین»، «تکذیب روز دین»، «پسندیدهترین دین»، «برگرداندن از دین»، «تبعیت از دین»، «غلو در دین»، «اکمالِ دین»، «به سخره گرفتن دین»، «مبدّل کردن دین»، «دین مشرکان و دین محمد (ص)»، «از دین برگشتن» (ارتداد)، «فریب خوردن در دین»، «دین خود را بازیچه کردن».
در کنار این تعبیرات که پارهای از آنها بیش از یکبار درقرآن آمده در ۸ آیه از آیات قرآن از انسانها خواسته شده دین را برای خدا خالص گردانند (مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
۵- در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که بگوید دین اسلام یا هر دین دیگر از سوی خدا نازل شده است. واژۀ دین در قرآن به آن واقعیت پایدار در عالم انسانها اشاره میکند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسانها میآید. این واقعیت، راه و روشی است که انسانها در ارتباط با خداوند یکتا و بیهمتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر میساخته اند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم میشدهاند. البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم بودن یا باطل بودن ندارد. علم، فلسفه و هنر هم برساختههای انسانی اند اما نه موهوم اند و نه باطل، بلکه واقعی و ارزشمند اند. آنچه گویندۀ قرآن از مخاطبان خود میخواهد خالص کردن دینِ موجود نزد انسانها برای خداوند است و نه قبول کردن دین نازل شده از سوی خدا.
۶- حال اگر دین از جایی نازل نشده و مانند فلسفه، علم و هنر یک برساخته انسانی است و در قرآن از ما خواسته شده که آن را برای خداوند خالص گردانیم (توحید) چرا نمیتوانیم محتوای این برساخته انسانی را در عصر حاضر در عین حفظ اخلاص دین برای خداوند، با به رسمیت شناختن حقوق بشر و التزام عملی به آن غنیتر سازیم و بن بستهای تئوریک سیاسی و غیر سیاسی برآمدۀ از این برساخته را بگشاییم. متکلمان و فقیهان ما در طول تاریخ، علم کلام، علم اصول، علم فقه را برساختهاند و هیچکدام از آنها از سوی خدا نازل نشده است چرا آنان حاضر نیستند در این برساختههای بشری خود و مبانی آن تجدید نظر کنند چنان که اهل فلسفه و علم و هنر همواره در برساخته های خود تجدید نظر می کنند؟ تجدید نظر در دین مایۀ ادامۀ حیات و پویایی دین می گردد و نه سستی یا زوال آن.
۷- طرفه این که این تنها آراء و افکار فقیهان و متکلمان سنتی نیست که در گرداب آن مبنای ناصواب افتاده بلکه بسیاری از آراء و افکار نواندیشان در دین هم از پیچش های آن گرداب در امان نمانده است.
به نظر میرسد تعبیرات و پرسشهایی چون تفکیک فهم دین از خود دین، دین در لوح محفوظ، دین برای چه آمده است؟، اگر دین قابل تغییر است، پس به چه درد میخورد؟، قلمرو دین تا کجا است؟، دین فقط تعبد است و مسلمان نمی تواند حقوق بشر را بپذیرد، دین برای انسان است یا انسان برای دین؟، دین تنها در آنجا مداخله میکند که عقل به آنجا راه ندارد، سنت ظرف است و دین مظروف، تفکیک گوهر دین از صدف دین، تفکیک ذاتیات و عرضیات دین، احکام دین باید اخلاقی باشد چون دین برساختۀ خداوند است که در آثار نواندیشان و روشنفکران دیندار چه در ایران و چه در سایر کشورهای اسلامی فراوان به چشم میخورد همه و همه بر این مبنا استوار است که دین «مجموعهای» است که از سوی خدا نازل شده است. اگر این مبنا را به این دلیل که از قرآن خلاف آن به دست میآید، نپذیریم تقریباً همه آن تعبیرات و بحثهای مرتبط با آنها بلا موضوع میشود. صاحب این قلم در نوشته های پیشین خود نشان داده که این آراء غالباً از الهیات مسیحی و چاره جویی های متألهان مدرنیست مسیحی در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم متأثر شده است اما آن چاره جویی ها در ارتباط با اعتقاد ویژۀ الهیون مسیحی در باب تفسیر «کلمۀ خدا» (عیسی مسیح) انجام شده که نمی توان آنها را به الهیات اسلامی گسترش دهیم چون کلمۀ خدا در معنای مسیحی آن، حقیقتی است که متجسد می شود و به صورت گوشت و پوست و خون در می آید، در اسلام وجود ندارد. اسلام تجسد کلمه را نفی کرده است (۲). این چاره جویی ها در حال حاضر در الهیات مسیحیت هم از کانون توجه متألهان برجسته بیرون رفته است.
۸- در پایان این سخن، چند ماده از اعلامیه جهانیِ ۳۰ مادهای حقوق بشر را در اینجا میآورم تا توجه خوانندگان محترم را به صورت مشخص به آن ایدهای معطوف کنم که در این چند ماده بیان شده و تا معلوم شود فقیهان ما چه چیز را باید بپذیرند. مفاد این مادهها یک بخش اساسی از ایدۀ حقوق بشر است که پیشنهاد کردهام فقیهان اسلام با تجدید نظر در مبانی فقهی و کلامی غیر قابل دفاع و بن بست آفرین خود (۳)، آن را در هاضمه الهیاتی و فقهی هضم کنند و سپس التزام عملی به آنها را از مقتضیات مسلمان زیستن در عصر حاضر اعلام کنند.
***
ماده ۱: تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیه ای برادرانه رفتار کنند.
ماده ۲: هر کس میتواند بی هیچ گونه تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیدۀ سیاسی یا هر عقیدۀ دیگر، و همچنین منشاء ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همۀ آزادیهای ذکر شده در این اعلامیه بهره مند گردد.
ماده ۱۸: هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه ، وجدان و دین بهره مند شود: این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها و اجرای آیینها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.
ماده ۱۹: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
ماده ۲۱: (۱) هر شخصی حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود، مستقیماً یا به وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جوید.
(۲) هر شخصی حق دارد با شرایط برابر به مشاغل عمومی کشور خود دست یابد.
(۳) ارادۀ مردم ، اساس قدرت حکومت است: این اراده باید در انتخاباتی سالم ابراز شود که به طور ادواری صورت میپذیرد. انتخابات باید عمومی، با رعایت مساوات و با رأی مخفی یا به طریقهای مشابه برگزار شود که آزادی رأی را تأمین کند.
ماده ۲۲: هر شخصی به عنوان عضو جامعه حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است به یاری مساعی ملی و همکاری بین المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حیثیت و کرامت و رشد آزادانۀ شخصیت خود را، با توجه به تشکیلات و منابع هر کشور، به دست آورد.
____________
(۱) «اگر داعش از فقیهان بپرسد» و «مبناهای تئوریک داعش» در همین وبسایت
(۲) برای نمونه نگاه کنید به بخش آخر مقاله قرائت نبوی از جهان (۱)
(۳) نگاه کنید به مقالۀ «مدعای فقیهان مبنای علمی ندارد» در همین وبسایت، و نیز بخش سوم از کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین اثر این نگارنده که در آنجا به صورت مشروح دربارۀ حقوق بشر و ضرورت پذیرفتن آن از سوی مسلمانان سخن گفته ام و اشکالات کسانی را که این نظر را رد می کنند پاسخ داده ام.
۲- در جهان اسلام این قبیل پیشنهادها همیشه با این پرسش روبرو شده که اگر دین اسلام حاوی نظامهای ثابت و ابدی نیست پس چرا این دین از سوی خدا نازل شده است؟ دین خداوند که قابل کم و زیاد کردن نیست. تا فقیهان مجاز باشند التزام به حقوق بشر عصری را از مقتَضیات مسلمان زیستن اعلام کنند؟ دین اسلام از سوی خدا آمده، اما حقوق بشر عصری «برساختۀ» انسانهای قرن بیستم است، چگونه می توان یک برساختۀ انسانی را به پیام آسمانی دین اسلام اضافه کرد؟!
۳- این پرسش که بسیار مهم است، یک مبنای مشهور ولی ناصواب دارد. آن مبنا این است که دین اسلام از سوی خداوند نازل شده است و آنچه از سوی خدا آمده قابل اصلاح و تجدید نظر نیست. صاحب این قلم میخواهد بداند این مبنا که بسیار به آن استناد میشود و در گذشته و در عصر حاضر مایۀ مشکلات و گرفتاریهای فراوان در کشورهای اسلامی گشته، از کجا پیدا شده است و چقدر اعتبار دارد؟
۴- این مبنا نه تنها در قرآن مجید نیامده بلکه آنچه از قرآن به دست میآید خلاف این مبنا است. برای روشن کردن این منظور معنای واژۀ دین در قرآن را بررسی میکنم. طبق آن شمارش که محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم آورده در ۹۰ آیه قرآن واژۀ «دین» وجود دارد. در این آیات تعبیرات زیر از دین بکار رفته است: «دین حق» (در مقابل دین باطل)، «روز دین» (روز قیامت)، «دینی که فقط برای خداوند است»، «دینی که خداوند به آن راضی شده»، «دینی که خداوند آن را برگزیده»، «دین اکراه بردار نیست»، «دینِ مقبول نزد خدا»، «دین خداوند»، «طعن در دین»، «دین باید فقط برای خدا باشد»، «برادری دینی»، «یاری کردن دیگران در کار دین»، «دین قیّم»، «تفقّه در دین»، «دین فطرت»، «دینِ تسلیم شدن در برابر خدا»، «دین مَلِک»، «خداوند در دین حَرج قرار نداده است»، «اقامه دین»، «قتال برای دین»، «تشریع دین»، «توصیه خداوند به دین»، «تکذیب دین»، «تکذیب روز دین»، «پسندیدهترین دین»، «برگرداندن از دین»، «تبعیت از دین»، «غلو در دین»، «اکمالِ دین»، «به سخره گرفتن دین»، «مبدّل کردن دین»، «دین مشرکان و دین محمد (ص)»، «از دین برگشتن» (ارتداد)، «فریب خوردن در دین»، «دین خود را بازیچه کردن».
در کنار این تعبیرات که پارهای از آنها بیش از یکبار درقرآن آمده در ۸ آیه از آیات قرآن از انسانها خواسته شده دین را برای خدا خالص گردانند (مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
۵- در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که بگوید دین اسلام یا هر دین دیگر از سوی خدا نازل شده است. واژۀ دین در قرآن به آن واقعیت پایدار در عالم انسانها اشاره میکند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسانها میآید. این واقعیت، راه و روشی است که انسانها در ارتباط با خداوند یکتا و بیهمتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر میساخته اند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم میشدهاند. البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم بودن یا باطل بودن ندارد. علم، فلسفه و هنر هم برساختههای انسانی اند اما نه موهوم اند و نه باطل، بلکه واقعی و ارزشمند اند. آنچه گویندۀ قرآن از مخاطبان خود میخواهد خالص کردن دینِ موجود نزد انسانها برای خداوند است و نه قبول کردن دین نازل شده از سوی خدا.
۶- حال اگر دین از جایی نازل نشده و مانند فلسفه، علم و هنر یک برساخته انسانی است و در قرآن از ما خواسته شده که آن را برای خداوند خالص گردانیم (توحید) چرا نمیتوانیم محتوای این برساخته انسانی را در عصر حاضر در عین حفظ اخلاص دین برای خداوند، با به رسمیت شناختن حقوق بشر و التزام عملی به آن غنیتر سازیم و بن بستهای تئوریک سیاسی و غیر سیاسی برآمدۀ از این برساخته را بگشاییم. متکلمان و فقیهان ما در طول تاریخ، علم کلام، علم اصول، علم فقه را برساختهاند و هیچکدام از آنها از سوی خدا نازل نشده است چرا آنان حاضر نیستند در این برساختههای بشری خود و مبانی آن تجدید نظر کنند چنان که اهل فلسفه و علم و هنر همواره در برساخته های خود تجدید نظر می کنند؟ تجدید نظر در دین مایۀ ادامۀ حیات و پویایی دین می گردد و نه سستی یا زوال آن.
۷- طرفه این که این تنها آراء و افکار فقیهان و متکلمان سنتی نیست که در گرداب آن مبنای ناصواب افتاده بلکه بسیاری از آراء و افکار نواندیشان در دین هم از پیچش های آن گرداب در امان نمانده است.
به نظر میرسد تعبیرات و پرسشهایی چون تفکیک فهم دین از خود دین، دین در لوح محفوظ، دین برای چه آمده است؟، اگر دین قابل تغییر است، پس به چه درد میخورد؟، قلمرو دین تا کجا است؟، دین فقط تعبد است و مسلمان نمی تواند حقوق بشر را بپذیرد، دین برای انسان است یا انسان برای دین؟، دین تنها در آنجا مداخله میکند که عقل به آنجا راه ندارد، سنت ظرف است و دین مظروف، تفکیک گوهر دین از صدف دین، تفکیک ذاتیات و عرضیات دین، احکام دین باید اخلاقی باشد چون دین برساختۀ خداوند است که در آثار نواندیشان و روشنفکران دیندار چه در ایران و چه در سایر کشورهای اسلامی فراوان به چشم میخورد همه و همه بر این مبنا استوار است که دین «مجموعهای» است که از سوی خدا نازل شده است. اگر این مبنا را به این دلیل که از قرآن خلاف آن به دست میآید، نپذیریم تقریباً همه آن تعبیرات و بحثهای مرتبط با آنها بلا موضوع میشود. صاحب این قلم در نوشته های پیشین خود نشان داده که این آراء غالباً از الهیات مسیحی و چاره جویی های متألهان مدرنیست مسیحی در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم متأثر شده است اما آن چاره جویی ها در ارتباط با اعتقاد ویژۀ الهیون مسیحی در باب تفسیر «کلمۀ خدا» (عیسی مسیح) انجام شده که نمی توان آنها را به الهیات اسلامی گسترش دهیم چون کلمۀ خدا در معنای مسیحی آن، حقیقتی است که متجسد می شود و به صورت گوشت و پوست و خون در می آید، در اسلام وجود ندارد. اسلام تجسد کلمه را نفی کرده است (۲). این چاره جویی ها در حال حاضر در الهیات مسیحیت هم از کانون توجه متألهان برجسته بیرون رفته است.
۸- در پایان این سخن، چند ماده از اعلامیه جهانیِ ۳۰ مادهای حقوق بشر را در اینجا میآورم تا توجه خوانندگان محترم را به صورت مشخص به آن ایدهای معطوف کنم که در این چند ماده بیان شده و تا معلوم شود فقیهان ما چه چیز را باید بپذیرند. مفاد این مادهها یک بخش اساسی از ایدۀ حقوق بشر است که پیشنهاد کردهام فقیهان اسلام با تجدید نظر در مبانی فقهی و کلامی غیر قابل دفاع و بن بست آفرین خود (۳)، آن را در هاضمه الهیاتی و فقهی هضم کنند و سپس التزام عملی به آنها را از مقتضیات مسلمان زیستن در عصر حاضر اعلام کنند.
***
ماده ۱: تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیه ای برادرانه رفتار کنند.
ماده ۲: هر کس میتواند بی هیچ گونه تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیدۀ سیاسی یا هر عقیدۀ دیگر، و همچنین منشاء ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همۀ آزادیهای ذکر شده در این اعلامیه بهره مند گردد.
ماده ۱۸: هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه ، وجدان و دین بهره مند شود: این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها و اجرای آیینها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.
ماده ۱۹: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
ماده ۲۱: (۱) هر شخصی حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود، مستقیماً یا به وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جوید.
(۲) هر شخصی حق دارد با شرایط برابر به مشاغل عمومی کشور خود دست یابد.
(۳) ارادۀ مردم ، اساس قدرت حکومت است: این اراده باید در انتخاباتی سالم ابراز شود که به طور ادواری صورت میپذیرد. انتخابات باید عمومی، با رعایت مساوات و با رأی مخفی یا به طریقهای مشابه برگزار شود که آزادی رأی را تأمین کند.
ماده ۲۲: هر شخصی به عنوان عضو جامعه حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است به یاری مساعی ملی و همکاری بین المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حیثیت و کرامت و رشد آزادانۀ شخصیت خود را، با توجه به تشکیلات و منابع هر کشور، به دست آورد.
____________
(۱) «اگر داعش از فقیهان بپرسد» و «مبناهای تئوریک داعش» در همین وبسایت
(۲) برای نمونه نگاه کنید به بخش آخر مقاله قرائت نبوی از جهان (۱)
(۳) نگاه کنید به مقالۀ «مدعای فقیهان مبنای علمی ندارد» در همین وبسایت، و نیز بخش سوم از کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین اثر این نگارنده که در آنجا به صورت مشروح دربارۀ حقوق بشر و ضرورت پذیرفتن آن از سوی مسلمانان سخن گفته ام و اشکالات کسانی را که این نظر را رد می کنند پاسخ داده ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر