نگاهی به مصاحبه آقای ایرج مصداقی با پرویز معتمد کارگزار سابق ساواک شاه!
شنبه ۲۹ خرداد ۱٣۹۵ - ۱٨ ژوئن ۲۰۱۶
آقای ایرج مصداقی در خرداد ماه جاری گفتگوئی را که در نوامبر ۲۰۱٣ در پاریس با یکی از کارگزاران اجرائی و عملیاتی ساواک به نام پرویز معتمد انجام داده منتشر کرد. آقای مصداقی خود مینویسد: «انتشار کتاب "چریکهای فدائی خلق" توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم جمهوری اسلامی به بحثهای زیادی در مورد چگونگی به دام افتادن حمید اشرف و کشته شدن "دانه و جوانه" (ناصر و ارژنگ شایگان شاماسبی) در فضای مجازی و رسانه ای دامن زد. نادری محقق دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم در این کتاب ادعا میکند که حمید اشرف تیر خلاص این دو کودک را زده و آنها را به قتل رسانده است. این درحالی است که در هیچ یک از اسناد ساواک چنین چیزی به صراحت عنوان نشده است. ... برای من جای سوآل بود که آیا ساواک با حمید اشرف تعارف داشته است؟ علیرغم تعلق خاطری که به حمید اشرف داشتم اما حقیقت برایم مهم تر بود.».
البته کتاب محمود نادری درست ٨ سال پیش به دست ما هم در خارج کشور رسید و یکی از موارد بحث برانگیز آن مربوط به اتهام قتل به حمید اشرف در مورد دو کودک نوجوان بود. در رد این اتهام و به طور کلی در نقد بسیاری از مطالب این کتاب در همان سال و سال بعد توسط عده بیشماری از مبارزان قدیمی از جمله مادر شایگان از جهات مختلف پاسخ داده شد. لذا در شرایط زمانی حاضر طرح دوباره قتل این دو کودک، موضوعیتی نداشت. ولی پرویز معتمد در گفتگوی طولانی اش با آقای مصداقی ادعای محمود نادری را در مورد کشتن دو کودک به دلیل نشنیدن صدای تیر خلاص رد میکند. همین نکته مورد توجه آقای مصداقی قرار گرفت و پس از نزدیک به سه سال، مصاحبه با پرویز معتمد را منتشر کرد.
آقای مصداقی البته دلائل دیگری در مراجعه به تاریخ مبارزات چریکهای فدائی خلق ارائه میکند و ضمن انتقاد به سازمانهای فدائی خلق، در مورد برخورد واکنشی آنها به کتاب دو جلدی محمود نادری (در باره چریکهای فدائی خلق) مینویسد:
«وقتی کتاب نادری درآمد، داد و فغان بسیاری بلند شد. بدون آن که از خود بپرسند در طول این همه سال چه کرده اند و آیا روایتی از تاریخچهی چریکهای فدائی به دست داده اند؟ آیا پاسخی به اذهان تشنهی دانستن داده اند؟... ».
و کمی پائین تر می نویسد: «علیرغم این که افراد و جریانهای مختلف سیاسی از نام چریکهای فدائی خلق استفاده میکنند و هویت سیاسی خود را به آنها گره میزنند، اما دانسته های ما از زندگی مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان، عباس مفتاحی و ... کمتر از حد دانسته های ما از چهره های هزار سال پیش است. ...». باید به آقای مصداقی متذکر شوم که تا کنون مطالب مختلفی به صورت گزارش، مصاحبه، مقاله و کتاب در باره حقایق و واقعیت های زندگی و مبارزه چریکهای فدائی خلق از شکل گیری آن تا انقلاب بهمن (به عنوان نمونه کتاب من به نام "سفر با بالهای آرزو" سپتامبر ۲۰۰۴) منتشر شده و از چند سال پیش در سایت "اسناد اپوزیسیون ایران" در دسترس عموم قرار دارد. اخیراً (در زمستان ۱٣۹۴) هم، کتاب تحقیقی جامعی توسط آقای انوش صالحی به نام "اسم شب، سیاهکل" منتشر شده که به طور گسترده و در عین حال مشخص به تشریح روند شکل گیری جنبش چریکی فدائیان خلق ایران و شخصیت ها و کاراکترهای اصلی و آغازگران آن تا سال ۱٣۵۰ پرداخته شده است.
لذا این قضاوت که هیچ کسی به اذهان تشنهی دانستن پاسخی نداده است قضاوتی مسولانه نیست.
آقای مصداقی سپس در توضیح علل اصلی انتشار مصاحبه با پرویز معتمد مینویسد:
«برای روشن شدن چگونگی به تور افتادن حمید اشرف و جنگ و گریز مداوم ساواک با او، به گفتگو با پرویز معتمد پرداختم که از نزدیک در جریان تعقیب و مراقبت از حمید اشرف طی سالهای ۵۴ و ۵۵ بوده است. خواننده این گفتگو میتواند از دریچه ای دیگر به موضوع بنگرد، موارد مطرح شده را رد یا تأیید کند. برای من مهم طرح موضوعات و شنیدن روایت از سمتی دیگر است. چه بسا در رسیدن به واقعیت به ما کمک کند. هدف من در این گفتگو شنیدن روایت بود و نمیخواستم در مورد مسائلی که راوی مایل به گفتگو در مورد آنها نبود اصرار کنم و یا به چند و چون در مورد مسائل بپردازم. بیشتر شنونده بودم.».
البته روشن است که بیشتر کارهای نوشتاری و گفتاری آقای مصداقی جنبه تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ سیاسی معاصر ایران دارد و تا آنجا که من دنبال کرده ام در موارد متعددی متأسفانه میان تحقیق و افشاگری سیاسی مرز چندان روشنی به چشم نمیخورد. در موارد مختلفی حتا افشاگری سیاسی در مورد فعالان سیاسی در اپوزیسیون با حکومتگران و چپاولگران و قاتل ها و متجاوزان به حقوق مردم نیز مرز روشنی دیده نمی شود. آشکار کردن خطاهای زندانیان سیاسی و گروه های سیاسی و در سال های اخیر آشکار کردن خطاهای شخصیت ها و مسولان نهادهای سیاسی فعال اپوزیسیون در خارج کشور، گویا رسالتی است که ایشان بر عهده گرفته اند.
آقای مصداقی خود در مقدمه جلد اول کتاب "غروب سپیده" مینویسد: "تلاش کرده ام تا در کنار افشای جنایات رژیم خمینی، زندانی سیاسی و گروه های سیاسی را نیز از عرش به فرش آورم و در میان مردم و در کنار آنها قرار دهم". و کمی پائین تر مینویسد: "همه کوشش این بوده است که تاریخ را آنگونه روایت کنم که واقع شده است و نه آنگونه که آرزو داشتم که به وقوع می پیوست." [صفحه ۱٣ جلد اول غروب سپیده نه زیستن نه مرگ خاطرات زندان ایرج مصداقی]. من با این تلاش آقای مصداقی کاملاً موافقم چرا که باید تاریخ را آنگونه روایت کرد که رخ داده اند و ان روایت هائی را از میان هزاران روایت ممکن پیش کشید که حاوی درس و کسب تجربه مخصوصاً برای نسل حاضر مبارزان و فعالان سیاسی باشد. بنا بر این در نگارش تاریخ و به ویژه تاریخ معاصر، با وجود ده ها و صدها و میلیون ها کنشگر زنده و حاضر، باید نهایت دقت و مسولیت و امانتداری و انصاف و صداقت به کار برد و نمیشود به دلیل زمینی کردن شخصیت ها و گروه های سیاسی آنان را بر فرش کوبید و مثله کرد. این کار بیان خشن و لخت واقعیت بدون درس آموزی است و نتیجه آن در نهایت ایجاد وقفه در استمرار مبارزات عادلانه و بر حق توده های مردم و به طریق اولی کنشگران سیاسی مدافع آنان خواهد بود. با این نیت خیر چنانچه مسامحتاً هم اشتباه و زیاده روی صورت گیرد نه تنها متضمن مقاصد خیرخواهانه و صادقانه نیست بلکه به کلی نقض غرض، ناعادلانه و تخریب گرانه است.
***
گفتگوی آقای مصداقی با پرویز معتمد نسبتاً طولانی است. بررسی و نقد مطالب و ادعاها و شرح ماجراهای هیجان انگیز پلیسی در باره حمید اشرف این مشهورترین چریک فدائی خلق، که با توجیهات متداول و اغراقها و خودستائیها همراه است در اینجا مورد نظر من نیست. البته در این گفتگو نکات متعددی مطرح شده که کسانی که در آن سالها در جریان بودند باید به شکل مقتضی به آن بپردازند. اما این که آقای مصداقی تلاش میکنند از آن طرف جبهه نبرد، حرف و سخن شنیده شود در خور تقدیر است و همه نیروها و فعالان سیاسی اگر بخواهند با حکم زمان و شرایط واقعی جنبش و نیاز جامعه حرکت کنند باید تابوهای مطلق را بشکنند و به نظرات آن طرف نه تنها بازماندگان رژیم فروپاشیده شاهنشاهی بلکه به گمان من با دقت و مروت و بدون تعصب حرف و نظر حاکمان و وابستگان فعلی را هم بشنوند و بیندیشند و پاسخ صحیح و مستدل و سازنده خود را ارائه کنند. سالها از شعاردادن های آنچنانی گذشته و نه دیگر ملت ایران به شعارها و وعده های زیبا مانند سابق دل میبندد و نه به طریق اولی اکثریت قریب به اتفاق کنشگران سیاسی آن سالها به دیدگاه نفی دیگران و انحصار حقیقت نزد خود باز میگردند.
در مصاحبه مزبور، در مورد مبارزان فقیدی چون عباس جمشیدی رودباری و احمد رضائی و رضا رضائی مسائلی در پانوشته گفتگو مطرح میشود که از نوع بر فرش کوبیدن است. پرویز معتمد در مورد برخی از کنشگران و شخصیت های موجود در اپوزیسیون خارج کشور هم نظرات و قضاوتهائی مطرح میکند که به نحو شگفت انگیزی با گرایش آقای مصداقی همسوئی دارد. در مورد کنشگران سیاسی شناخته شده ای که اکنون در خارج کشور هستند مانند آقای فرخ نگهدار سخنان موهن و تحقیرآمیزی به زبان میآورد. به خصوص در مورد آقایان مسعود رجوی و مهدی سامع به مراتب بدتر و سخیف تر از کتاب محمود نادری برخورد میکند. این بخش از مصاحبه در واقع با مواضع و شیوه برخورد آقای مصداقی قرابت دارد.
نکته و انگیزه اصلی من در نوشتن این مقاله مربوط به قضاوت پرویز معتمد در مورد زنده یاد عباس مفتاحی یکی از بنیان گزاران جنبش چریکی فدائی خلق است. در اواخر گفتگو آقای مصداقی میپرسد: "حالا امروز که بعد از این همه سال به گذشته فکر میکنید نظرتون راجع به حمید اشرف چیست؟" معتمد میگوید:
«من باهاش مبارزه کردم. از خواب و خوراک و زندگیم برای مبارزه با او و امثال او گذشتم. شما زندگی من را دیدید و میدانید چه میگویم. او هم با من و ما مبارزه کرد با این حال من برایش احترام قائلم. حمید اشرف و امثال او را نباید با فرخ نگهدار و "اکثریتی"ها یکی گرفت. عباس مفتاحی مرد واقعی بود. خشونت کرده بود، آدم کشته بود. اما مرد واقعی بود. مردانه مبارزه کرد مثل حمید اشرف. کاش آن شرایط پیش نمیآمد.».
این گفته های پرویز معتمد برای من غریب و عجیب است. ساواک شاه به دلیل اعمال شکنجه تا سرحد مرگ و کشتن چندین نفر از مبارزان و انقلابیون چون بهروز دهقانی، بهمن روحی آهنگران، شیرین معاضد، ابراهیم پوررضای خلیق، حسنجان فرجودی و ... در زیر شکنجه، به کلی در میان ملت ایران منفور بود. اگر بخش بزرگی از نیروهای سرکوبگر نظامی رژیم شاه در آخرین ماه ها و روزهای پیش از فروپاشی سلطنت به جنبش مردم ایران پیوستند ولی هیچ یک از کارگزاران ریز و درشت دستگاه جهنمی ساواک به ملت ایران نپیوستند. بی دلیل نبود که ساواک شاه به کلی منحل و اعضای آن تحت تعقیب قرار گرفتند حال آن که ارتش و شهربانی و ژاندارمری رژیم شاه علیرغم خشم مردم منحل نشدند.
دست ساواک تا مرفق به خون مبارزان و انقلابیون آغشته بود. جدا از ده ها و صدها چریک مسلح، هزاران هموطن آزادیخواه که منتقد یا مخالف استبداد فردی شاه بودند بازداشت شدند و عده بیشماری از آنان به زیر شکنجه و انواع آزار جسمی و روحی و حبس قرار گرفتند. همه این نوع تجاوز به حقوق شهروندی ملت ایران کاملاً در خفا و مغایر با قانون اساسی و قوانین کیفری خود رژیم شاه و با تکذیب همیشگی صورت گرفت. ساواک و آخرین شاه ایران مسول مستقیم این فجایع بودند.
ولی پرویز ثابتی از بالاترین مسولان امنیتی به شمول پرویز معتمد یکی از افراد اجرائی و فنی ساواک پس از این همه سال کماکان از اعتراف به شکنجه و جنایات ساواک خودداری میکنند. در تمام حرفهای پرویز معتمد هیچ سخنی از شکنجه در ساواک نیست. در مورد زنده یاد عباس جمشیدی رودباری هم هیچ سخنی از شکنجه های همه جانبه از کسی که رسماً در مطبوعات آن زمان مرده اعلام کرده بودند هم نیست و گویا او اطلاعاتش را داوطلبانه در اختیار شکنجه گران قرار داده است! در مورد زنده یاد عباس مفتاحی پرویز معتمد میگوید "عباس مفتاحی مرد واقعی بود. آدم کشته بود اما مرد واقعی بود. مردانه مبارزه کرد مثل حمید اشرف".
در این گفته پرویز معتمد دو نکته وجود دارد:
نخست این که او با کدام سند و مدرکی میگوید عباس مفتاحی "آدم کشته بود"! من با عباس مفتاحی از دادگاه اول تا دوم دست کم دو هفته در یک سلول انفرادی اوین بودم. در کیفرخواستی که دادستان علیه عباس در دادگاه خواند او متهم به قتل نبود بلکه متهم به "تشکیل دسته اشرار"، "تلاش برای براندازی نظام شاهنشاهی"، "قیام مسلحانه"، "حمل اسلحه غیر مجاز" و اتهاماتی از این دست بود. در کتاب "سفر با بالهای آرزو" بخش مهمی از مراحل شکل گیری گروه مفتاحی- احمدزاده- پویان و نقش مفتاحی در سازماندهی گروه سیاسی به سیاسی- نظامی تا آنجا که به یاد داشتم به نقل از عباس مفتاحی نوشتم. من و رحیم کریمیان و زنده یاد احمد فرهودی از سال ۴۶، به شکل یک هسته سه نفره عضو گروه مخفی تحت رهبری مستقیم فکری و تشکیلاتی عباس مفتاحی بودیم. آشنائی ما با عباس به همکلاس بودن ما در سه سال آخر دبیرستان پهلوی ساری برمیگشت. ما به تمام خصوصیات و اخلاقیات عباس به خوبی آشنا بودیم و او را بینهایت دوست داشتیم و از مرام و اخلاق و کردار او پیروی میکردیم و در نهایت میکوشیدیم مانند او بشویم!
عباس مفتاحی طی مدت کوتاهی که مسلح شده بود در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت. او با مسولیت حساسی که داشت در فاصله ماههای آخر سال ۱٣۴۹ تا هنگام دستگیری اش در مرداد سال ۵۰، اعضای گروه را سازماندهی میکرد که به نبرد با رژیم شاه و مأموران ساواک بپردازند. او و ما و همه مدافعان چریکهای فدائی خلق خود را در نبردی سخت و خونین با رژیم میدیدیم. عمر متوسط یک چریک هم بیشتر از شش ماه نبود. در کشاکش های نبرد حلوا هم تقسیم نمی کنند و همانطور که حمید اشرف طی چندین جنگ و گریز، چندین نفر از نظامی های شهربانی و ساواکی ها را کشت حکایت نبرد سهمگینی میکند که به هر دلیل در گرفته بود و حمید اشرف در رأس این نبرد بیش از همه رشادت و نبوغ و تحرک داشت.
اما نه حمید اشرف و نه هیچ مبارز مسلحی از سیاهکل گرفته تا چریک شهری فدائیان خلق هرگز دستشان به عمد به خون هیچ غیرنظامی آلوده نشد. بروید کتاب "اسم شب، سیاهکل" را بخوانید که دو تن از چریکهای جنگل به دلیل عدم شلیک به روستائیان غیرمسلح دستگیر و طناب پیچ شدند و کتک وحشتناکی هم خوردند. اما در پاسگاه ژاندارمری سیاهکل به نظامی ها شلیک کردند.
دوم این که پرویز معتمد از کجا به مردانگی عباس مفتاحی پی برده که در گفتگو با آقای مصداقی از او این چنین نام میبرد؟ پاسخی در کار نخواهد بود چرا که موضوع به حقیقت وجودی شکنجه و مقاومت جانانه جسمی و روحی و شخصیتی عباس مفتاحی مربوط است و برای یک ساواکی که هنوز عرق شغلی خود را پاس میدارد اعتراف به وجود شکنجه در ساواک همچنان ممنوع است. عباس مفتاحی از اوائل مرداد تا ۱۱ اسفند ۱٣۵۰ که اعدام شد، حداکثر ٨ ماه در چنگ ساواک اسیر بود. قضاوت پرویز معتمد باید در همین مدت ٨ ماهه به دست آمده باشد. از فعالیت و مبارزه پیش از بازداشت عباس هم سخنی در میان نیست. نتیجه منطقی این است که پرویز معتمد یا خود مستقیماً شاهد مقاومت شدید عباس مفتاحی در مقابل شکنجه های ممتد امثال عضدی و تهرانی و مصطفوی و حسینی و سایر جلادان بود و یا از آنها یا روسای خود شنیده و تحت تأثیر آن قرار گرفته است! ولی او چیزی نمیگوید و تنها با اشاره به مرد واقعی بودن عباس مفتاحی بسنده میکند!
پرویز معتمد با چنین تمجیدی از عباس مفتاحی و حمید اشرف در عین حال شخصیت سیاسی بعضی از افراد را به سخره میگیرد و با لحن تحقیر آمیزی بر فرش میکوبد. متأسفانه آقای مصداقی در جاهائی که مشکلی برای معتمد در پاسخ دادن نبود سوآل نمیکند و با سکوت و بیتفاوتی از این صحنه آرائی مشمئز کننده میگذرد. آلوده کردن تحقیق برای کشف حقایق با پلمیک های سیاسی و بر زمین کوبیدن ها زحمت تحقیقگر را برباد می دهد. نتایج تحقیقاتی از این دست مانع از کشف حقایق میشود. خواننده را وامیدارد به انگیزه خوانی روی آورد و چه بسا برخی تیترهای مقالات خواننده را از زحمت مطالعه معاف میکند.
آقای مصداقی طی سالهای اخیر با هوش و حافظه قوی و با سماجتی که برای "بر فرش آوردن" فعالان و کنشگران سیاسی از یکسو و افشای دشمنان مردم از سوی دیگر انجام می دهد بسیار پرکار و با انرژی است و اگر نسبت به شیوه کار و نوع نگاه و اصول تحقیقی اش به صحنه سیاسی و آرایش نیروها و جریان های داخل و خارج کشور تعمق بیشتری مبذول دارد به سود کنشگران و مبارزان راه آزادی و حق حاکمیت ملت ایران خواهد بود.
استکهلم ۱٨ یونی ۲۰۱۶ - برابر با ۲۹ خرداد ۱٣۹۵
البته کتاب محمود نادری درست ٨ سال پیش به دست ما هم در خارج کشور رسید و یکی از موارد بحث برانگیز آن مربوط به اتهام قتل به حمید اشرف در مورد دو کودک نوجوان بود. در رد این اتهام و به طور کلی در نقد بسیاری از مطالب این کتاب در همان سال و سال بعد توسط عده بیشماری از مبارزان قدیمی از جمله مادر شایگان از جهات مختلف پاسخ داده شد. لذا در شرایط زمانی حاضر طرح دوباره قتل این دو کودک، موضوعیتی نداشت. ولی پرویز معتمد در گفتگوی طولانی اش با آقای مصداقی ادعای محمود نادری را در مورد کشتن دو کودک به دلیل نشنیدن صدای تیر خلاص رد میکند. همین نکته مورد توجه آقای مصداقی قرار گرفت و پس از نزدیک به سه سال، مصاحبه با پرویز معتمد را منتشر کرد.
آقای مصداقی البته دلائل دیگری در مراجعه به تاریخ مبارزات چریکهای فدائی خلق ارائه میکند و ضمن انتقاد به سازمانهای فدائی خلق، در مورد برخورد واکنشی آنها به کتاب دو جلدی محمود نادری (در باره چریکهای فدائی خلق) مینویسد:
«وقتی کتاب نادری درآمد، داد و فغان بسیاری بلند شد. بدون آن که از خود بپرسند در طول این همه سال چه کرده اند و آیا روایتی از تاریخچهی چریکهای فدائی به دست داده اند؟ آیا پاسخی به اذهان تشنهی دانستن داده اند؟... ».
و کمی پائین تر می نویسد: «علیرغم این که افراد و جریانهای مختلف سیاسی از نام چریکهای فدائی خلق استفاده میکنند و هویت سیاسی خود را به آنها گره میزنند، اما دانسته های ما از زندگی مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان، عباس مفتاحی و ... کمتر از حد دانسته های ما از چهره های هزار سال پیش است. ...». باید به آقای مصداقی متذکر شوم که تا کنون مطالب مختلفی به صورت گزارش، مصاحبه، مقاله و کتاب در باره حقایق و واقعیت های زندگی و مبارزه چریکهای فدائی خلق از شکل گیری آن تا انقلاب بهمن (به عنوان نمونه کتاب من به نام "سفر با بالهای آرزو" سپتامبر ۲۰۰۴) منتشر شده و از چند سال پیش در سایت "اسناد اپوزیسیون ایران" در دسترس عموم قرار دارد. اخیراً (در زمستان ۱٣۹۴) هم، کتاب تحقیقی جامعی توسط آقای انوش صالحی به نام "اسم شب، سیاهکل" منتشر شده که به طور گسترده و در عین حال مشخص به تشریح روند شکل گیری جنبش چریکی فدائیان خلق ایران و شخصیت ها و کاراکترهای اصلی و آغازگران آن تا سال ۱٣۵۰ پرداخته شده است.
لذا این قضاوت که هیچ کسی به اذهان تشنهی دانستن پاسخی نداده است قضاوتی مسولانه نیست.
آقای مصداقی سپس در توضیح علل اصلی انتشار مصاحبه با پرویز معتمد مینویسد:
«برای روشن شدن چگونگی به تور افتادن حمید اشرف و جنگ و گریز مداوم ساواک با او، به گفتگو با پرویز معتمد پرداختم که از نزدیک در جریان تعقیب و مراقبت از حمید اشرف طی سالهای ۵۴ و ۵۵ بوده است. خواننده این گفتگو میتواند از دریچه ای دیگر به موضوع بنگرد، موارد مطرح شده را رد یا تأیید کند. برای من مهم طرح موضوعات و شنیدن روایت از سمتی دیگر است. چه بسا در رسیدن به واقعیت به ما کمک کند. هدف من در این گفتگو شنیدن روایت بود و نمیخواستم در مورد مسائلی که راوی مایل به گفتگو در مورد آنها نبود اصرار کنم و یا به چند و چون در مورد مسائل بپردازم. بیشتر شنونده بودم.».
البته روشن است که بیشتر کارهای نوشتاری و گفتاری آقای مصداقی جنبه تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ سیاسی معاصر ایران دارد و تا آنجا که من دنبال کرده ام در موارد متعددی متأسفانه میان تحقیق و افشاگری سیاسی مرز چندان روشنی به چشم نمیخورد. در موارد مختلفی حتا افشاگری سیاسی در مورد فعالان سیاسی در اپوزیسیون با حکومتگران و چپاولگران و قاتل ها و متجاوزان به حقوق مردم نیز مرز روشنی دیده نمی شود. آشکار کردن خطاهای زندانیان سیاسی و گروه های سیاسی و در سال های اخیر آشکار کردن خطاهای شخصیت ها و مسولان نهادهای سیاسی فعال اپوزیسیون در خارج کشور، گویا رسالتی است که ایشان بر عهده گرفته اند.
آقای مصداقی خود در مقدمه جلد اول کتاب "غروب سپیده" مینویسد: "تلاش کرده ام تا در کنار افشای جنایات رژیم خمینی، زندانی سیاسی و گروه های سیاسی را نیز از عرش به فرش آورم و در میان مردم و در کنار آنها قرار دهم". و کمی پائین تر مینویسد: "همه کوشش این بوده است که تاریخ را آنگونه روایت کنم که واقع شده است و نه آنگونه که آرزو داشتم که به وقوع می پیوست." [صفحه ۱٣ جلد اول غروب سپیده نه زیستن نه مرگ خاطرات زندان ایرج مصداقی]. من با این تلاش آقای مصداقی کاملاً موافقم چرا که باید تاریخ را آنگونه روایت کرد که رخ داده اند و ان روایت هائی را از میان هزاران روایت ممکن پیش کشید که حاوی درس و کسب تجربه مخصوصاً برای نسل حاضر مبارزان و فعالان سیاسی باشد. بنا بر این در نگارش تاریخ و به ویژه تاریخ معاصر، با وجود ده ها و صدها و میلیون ها کنشگر زنده و حاضر، باید نهایت دقت و مسولیت و امانتداری و انصاف و صداقت به کار برد و نمیشود به دلیل زمینی کردن شخصیت ها و گروه های سیاسی آنان را بر فرش کوبید و مثله کرد. این کار بیان خشن و لخت واقعیت بدون درس آموزی است و نتیجه آن در نهایت ایجاد وقفه در استمرار مبارزات عادلانه و بر حق توده های مردم و به طریق اولی کنشگران سیاسی مدافع آنان خواهد بود. با این نیت خیر چنانچه مسامحتاً هم اشتباه و زیاده روی صورت گیرد نه تنها متضمن مقاصد خیرخواهانه و صادقانه نیست بلکه به کلی نقض غرض، ناعادلانه و تخریب گرانه است.
***
گفتگوی آقای مصداقی با پرویز معتمد نسبتاً طولانی است. بررسی و نقد مطالب و ادعاها و شرح ماجراهای هیجان انگیز پلیسی در باره حمید اشرف این مشهورترین چریک فدائی خلق، که با توجیهات متداول و اغراقها و خودستائیها همراه است در اینجا مورد نظر من نیست. البته در این گفتگو نکات متعددی مطرح شده که کسانی که در آن سالها در جریان بودند باید به شکل مقتضی به آن بپردازند. اما این که آقای مصداقی تلاش میکنند از آن طرف جبهه نبرد، حرف و سخن شنیده شود در خور تقدیر است و همه نیروها و فعالان سیاسی اگر بخواهند با حکم زمان و شرایط واقعی جنبش و نیاز جامعه حرکت کنند باید تابوهای مطلق را بشکنند و به نظرات آن طرف نه تنها بازماندگان رژیم فروپاشیده شاهنشاهی بلکه به گمان من با دقت و مروت و بدون تعصب حرف و نظر حاکمان و وابستگان فعلی را هم بشنوند و بیندیشند و پاسخ صحیح و مستدل و سازنده خود را ارائه کنند. سالها از شعاردادن های آنچنانی گذشته و نه دیگر ملت ایران به شعارها و وعده های زیبا مانند سابق دل میبندد و نه به طریق اولی اکثریت قریب به اتفاق کنشگران سیاسی آن سالها به دیدگاه نفی دیگران و انحصار حقیقت نزد خود باز میگردند.
در مصاحبه مزبور، در مورد مبارزان فقیدی چون عباس جمشیدی رودباری و احمد رضائی و رضا رضائی مسائلی در پانوشته گفتگو مطرح میشود که از نوع بر فرش کوبیدن است. پرویز معتمد در مورد برخی از کنشگران و شخصیت های موجود در اپوزیسیون خارج کشور هم نظرات و قضاوتهائی مطرح میکند که به نحو شگفت انگیزی با گرایش آقای مصداقی همسوئی دارد. در مورد کنشگران سیاسی شناخته شده ای که اکنون در خارج کشور هستند مانند آقای فرخ نگهدار سخنان موهن و تحقیرآمیزی به زبان میآورد. به خصوص در مورد آقایان مسعود رجوی و مهدی سامع به مراتب بدتر و سخیف تر از کتاب محمود نادری برخورد میکند. این بخش از مصاحبه در واقع با مواضع و شیوه برخورد آقای مصداقی قرابت دارد.
نکته و انگیزه اصلی من در نوشتن این مقاله مربوط به قضاوت پرویز معتمد در مورد زنده یاد عباس مفتاحی یکی از بنیان گزاران جنبش چریکی فدائی خلق است. در اواخر گفتگو آقای مصداقی میپرسد: "حالا امروز که بعد از این همه سال به گذشته فکر میکنید نظرتون راجع به حمید اشرف چیست؟" معتمد میگوید:
«من باهاش مبارزه کردم. از خواب و خوراک و زندگیم برای مبارزه با او و امثال او گذشتم. شما زندگی من را دیدید و میدانید چه میگویم. او هم با من و ما مبارزه کرد با این حال من برایش احترام قائلم. حمید اشرف و امثال او را نباید با فرخ نگهدار و "اکثریتی"ها یکی گرفت. عباس مفتاحی مرد واقعی بود. خشونت کرده بود، آدم کشته بود. اما مرد واقعی بود. مردانه مبارزه کرد مثل حمید اشرف. کاش آن شرایط پیش نمیآمد.».
این گفته های پرویز معتمد برای من غریب و عجیب است. ساواک شاه به دلیل اعمال شکنجه تا سرحد مرگ و کشتن چندین نفر از مبارزان و انقلابیون چون بهروز دهقانی، بهمن روحی آهنگران، شیرین معاضد، ابراهیم پوررضای خلیق، حسنجان فرجودی و ... در زیر شکنجه، به کلی در میان ملت ایران منفور بود. اگر بخش بزرگی از نیروهای سرکوبگر نظامی رژیم شاه در آخرین ماه ها و روزهای پیش از فروپاشی سلطنت به جنبش مردم ایران پیوستند ولی هیچ یک از کارگزاران ریز و درشت دستگاه جهنمی ساواک به ملت ایران نپیوستند. بی دلیل نبود که ساواک شاه به کلی منحل و اعضای آن تحت تعقیب قرار گرفتند حال آن که ارتش و شهربانی و ژاندارمری رژیم شاه علیرغم خشم مردم منحل نشدند.
دست ساواک تا مرفق به خون مبارزان و انقلابیون آغشته بود. جدا از ده ها و صدها چریک مسلح، هزاران هموطن آزادیخواه که منتقد یا مخالف استبداد فردی شاه بودند بازداشت شدند و عده بیشماری از آنان به زیر شکنجه و انواع آزار جسمی و روحی و حبس قرار گرفتند. همه این نوع تجاوز به حقوق شهروندی ملت ایران کاملاً در خفا و مغایر با قانون اساسی و قوانین کیفری خود رژیم شاه و با تکذیب همیشگی صورت گرفت. ساواک و آخرین شاه ایران مسول مستقیم این فجایع بودند.
ولی پرویز ثابتی از بالاترین مسولان امنیتی به شمول پرویز معتمد یکی از افراد اجرائی و فنی ساواک پس از این همه سال کماکان از اعتراف به شکنجه و جنایات ساواک خودداری میکنند. در تمام حرفهای پرویز معتمد هیچ سخنی از شکنجه در ساواک نیست. در مورد زنده یاد عباس جمشیدی رودباری هم هیچ سخنی از شکنجه های همه جانبه از کسی که رسماً در مطبوعات آن زمان مرده اعلام کرده بودند هم نیست و گویا او اطلاعاتش را داوطلبانه در اختیار شکنجه گران قرار داده است! در مورد زنده یاد عباس مفتاحی پرویز معتمد میگوید "عباس مفتاحی مرد واقعی بود. آدم کشته بود اما مرد واقعی بود. مردانه مبارزه کرد مثل حمید اشرف".
در این گفته پرویز معتمد دو نکته وجود دارد:
نخست این که او با کدام سند و مدرکی میگوید عباس مفتاحی "آدم کشته بود"! من با عباس مفتاحی از دادگاه اول تا دوم دست کم دو هفته در یک سلول انفرادی اوین بودم. در کیفرخواستی که دادستان علیه عباس در دادگاه خواند او متهم به قتل نبود بلکه متهم به "تشکیل دسته اشرار"، "تلاش برای براندازی نظام شاهنشاهی"، "قیام مسلحانه"، "حمل اسلحه غیر مجاز" و اتهاماتی از این دست بود. در کتاب "سفر با بالهای آرزو" بخش مهمی از مراحل شکل گیری گروه مفتاحی- احمدزاده- پویان و نقش مفتاحی در سازماندهی گروه سیاسی به سیاسی- نظامی تا آنجا که به یاد داشتم به نقل از عباس مفتاحی نوشتم. من و رحیم کریمیان و زنده یاد احمد فرهودی از سال ۴۶، به شکل یک هسته سه نفره عضو گروه مخفی تحت رهبری مستقیم فکری و تشکیلاتی عباس مفتاحی بودیم. آشنائی ما با عباس به همکلاس بودن ما در سه سال آخر دبیرستان پهلوی ساری برمیگشت. ما به تمام خصوصیات و اخلاقیات عباس به خوبی آشنا بودیم و او را بینهایت دوست داشتیم و از مرام و اخلاق و کردار او پیروی میکردیم و در نهایت میکوشیدیم مانند او بشویم!
عباس مفتاحی طی مدت کوتاهی که مسلح شده بود در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت. او با مسولیت حساسی که داشت در فاصله ماههای آخر سال ۱٣۴۹ تا هنگام دستگیری اش در مرداد سال ۵۰، اعضای گروه را سازماندهی میکرد که به نبرد با رژیم شاه و مأموران ساواک بپردازند. او و ما و همه مدافعان چریکهای فدائی خلق خود را در نبردی سخت و خونین با رژیم میدیدیم. عمر متوسط یک چریک هم بیشتر از شش ماه نبود. در کشاکش های نبرد حلوا هم تقسیم نمی کنند و همانطور که حمید اشرف طی چندین جنگ و گریز، چندین نفر از نظامی های شهربانی و ساواکی ها را کشت حکایت نبرد سهمگینی میکند که به هر دلیل در گرفته بود و حمید اشرف در رأس این نبرد بیش از همه رشادت و نبوغ و تحرک داشت.
اما نه حمید اشرف و نه هیچ مبارز مسلحی از سیاهکل گرفته تا چریک شهری فدائیان خلق هرگز دستشان به عمد به خون هیچ غیرنظامی آلوده نشد. بروید کتاب "اسم شب، سیاهکل" را بخوانید که دو تن از چریکهای جنگل به دلیل عدم شلیک به روستائیان غیرمسلح دستگیر و طناب پیچ شدند و کتک وحشتناکی هم خوردند. اما در پاسگاه ژاندارمری سیاهکل به نظامی ها شلیک کردند.
دوم این که پرویز معتمد از کجا به مردانگی عباس مفتاحی پی برده که در گفتگو با آقای مصداقی از او این چنین نام میبرد؟ پاسخی در کار نخواهد بود چرا که موضوع به حقیقت وجودی شکنجه و مقاومت جانانه جسمی و روحی و شخصیتی عباس مفتاحی مربوط است و برای یک ساواکی که هنوز عرق شغلی خود را پاس میدارد اعتراف به وجود شکنجه در ساواک همچنان ممنوع است. عباس مفتاحی از اوائل مرداد تا ۱۱ اسفند ۱٣۵۰ که اعدام شد، حداکثر ٨ ماه در چنگ ساواک اسیر بود. قضاوت پرویز معتمد باید در همین مدت ٨ ماهه به دست آمده باشد. از فعالیت و مبارزه پیش از بازداشت عباس هم سخنی در میان نیست. نتیجه منطقی این است که پرویز معتمد یا خود مستقیماً شاهد مقاومت شدید عباس مفتاحی در مقابل شکنجه های ممتد امثال عضدی و تهرانی و مصطفوی و حسینی و سایر جلادان بود و یا از آنها یا روسای خود شنیده و تحت تأثیر آن قرار گرفته است! ولی او چیزی نمیگوید و تنها با اشاره به مرد واقعی بودن عباس مفتاحی بسنده میکند!
پرویز معتمد با چنین تمجیدی از عباس مفتاحی و حمید اشرف در عین حال شخصیت سیاسی بعضی از افراد را به سخره میگیرد و با لحن تحقیر آمیزی بر فرش میکوبد. متأسفانه آقای مصداقی در جاهائی که مشکلی برای معتمد در پاسخ دادن نبود سوآل نمیکند و با سکوت و بیتفاوتی از این صحنه آرائی مشمئز کننده میگذرد. آلوده کردن تحقیق برای کشف حقایق با پلمیک های سیاسی و بر زمین کوبیدن ها زحمت تحقیقگر را برباد می دهد. نتایج تحقیقاتی از این دست مانع از کشف حقایق میشود. خواننده را وامیدارد به انگیزه خوانی روی آورد و چه بسا برخی تیترهای مقالات خواننده را از زحمت مطالعه معاف میکند.
آقای مصداقی طی سالهای اخیر با هوش و حافظه قوی و با سماجتی که برای "بر فرش آوردن" فعالان و کنشگران سیاسی از یکسو و افشای دشمنان مردم از سوی دیگر انجام می دهد بسیار پرکار و با انرژی است و اگر نسبت به شیوه کار و نوع نگاه و اصول تحقیقی اش به صحنه سیاسی و آرایش نیروها و جریان های داخل و خارج کشور تعمق بیشتری مبذول دارد به سود کنشگران و مبارزان راه آزادی و حق حاکمیت ملت ایران خواهد بود.
استکهلم ۱٨ یونی ۲۰۱۶ - برابر با ۲۹ خرداد ۱٣۹۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر