منوچهر تقوی بیات: ترس به جان خامنه ای و روحانی افتاده است
"حکم می کنم!" ... رضا
"... بدون اخذ عوارض، گذرنامه در دستش می گذاریم و به هر جا دلش می خواهد برود!"... محمدرضا پهلوی
"... جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد!"... خمینی
"... ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند! زیرا عقلانیت به معنای محاسبه درست است."... خامنه ای
این سخن های زهرآگین و ابلهانه از دیکتاتورهای ضد ایرانی و خود فروخته ای است که سرنوشت میهن ما را دگرگون کرده است. این سخن ها مردم ما را به خاک و خون کشیده است. فرهنگ ما را نابود کرده و گرسنگی و بدبختی را در یک صد سال گذشته بر سرتاسر کشور ما گسترش داده است.
این سخن ها را یک مادر فرهیخته و یا یک پدر دلسوز و با فرهنگ به این خائنین نیاموخته است. آن ها این سخنان را از فردوسی، عطار، مولوی و حافظ و یا آموزگاری دانا فرا نگرفته اند. این سخن ها را دشمنان ملت ما به این میهن فروشان دیکته کرده اند.
خامنه ای خودش از ترس در زیر زمین پنهان شده است اما به حسن روحانی می گوید ترسو، او ترسش را در زیر واژه ی عقلانیت پنهان می کند و می گوید: « ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند زیرا عقلانیت به معنای محاسبه درست است.». هم خامنه ای می ترسد و هم همه ی سردمداران و سرداران حکومت اسلامی می تر سند. آن ها هم از خودشان و هم از خشم مردم می ترسند.آن ها می دانند که میلیون ها ایرانی را بی خانمان کرده اند، آن ها می دانند که صدها هزار مادر ، پدر، فرزند، برادر و خواهر را کشته و میلیون ها ایرانی را عزادار کرده اند و روزی که کاسه صبر مردم لبریز شود خامنه ای در هر سوراخی که پنهان شده باشد پیدایش خواهند کرد و به سزای کارهای ناشایست و خیانت هایش خواهند رساند. او نیز به سرنوشت صدام حسین و قذافی دچار خواهد شد مگر آن که یا خودش سر عقل بیاید و راه نجات خود را فراهم کند و یا سردار میهن دوست و با شرفی او را دست بسته به دادگاهی مردمی و ملی بسپارد. من امیدوارم که "عقلانیت" یا "ترس" و یا هر دو سبب شود که کار به خشم توفانزای مردم نکشد.
فاجعه جمهوری اسلامی پس از پایان یافتن جنگ سرد، در ایران پدید آمد. آن روزهایی که کشورهای غربی بیم آن را داشتند که مبادا ایران هم به دامن کمونیسم بغلتد، کوشیدند ایران را کشوری نشان دهند که در آن همه چیز روبراه و در حال پیشرفت است. در سال ۱۹۱۷ که انقلاب اکتبر در کشور همسایه ما اتفاق افتاد، ایران در اشغال انگلیس بود. اما انگلیس ها از ترس ورود ارتش سرخ به ایران در فوریه ۱۹۲۱ نیروهای خود را از ایران خارج کردند.
در تابستان ۱۲۹۹ (۱۹۲۰ میلادی) ژنرال ادموند آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیس در شمال به ایران آمد تا ایران را از خطر افتادن به دست بلشویک ها نجات دهد. ژنرال آیرونساید با گماشتن رضاخان به فرماندهی نیروهای قزاق در ایران، برنامه ی کودتا را آغاز کرد. ژنرال آیرونساید در خاطراتش می نویسد: « ... با رضا گفت و گویی داشتم و او را به فرماندهی کل قزاق های ایرانی گماردم ... رضا صراحتاً قول داد و من با او دست دادم. به اسمایس گفتهام بتدریج کنترل را کاهش دهد. به هیچ وجه نگران رفتن نیستم...»؛( ص. ۳۶۹- ۳۶۸)
آیرونساید در۱۷ فوریه ۱۹۲۱ چند روز قبل از کودتا ایران را ترک می کند. رضا خان در سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی ( ۲۱ فوریه ۱۹۲۱) دست به کودتا زد و تهران را اشغال کرد. قزاق ها به در و دیوار شهر اعلامیه ای زدند در نه ماده که بر بالای اعلامیه نوشته شده بود؛ " حکم می کنم" و در زیرامضایی بود با نام رضا! تنها یک نام کوچک، نه نام ایل و تباری، نه نام فامیلی! این واژه ی "رضا" نشان دهنده ی نام و نشان و جایگاه قزاق بیسوادی است که نام خانوادگی هم نداشت و تنها نام رضا را در پای اعلامیه ی کودتا گذاشت.
از سال ۱۲۹۷ دوسال پیش از کودتا که قانون سجل احوال به تصویب رسیده بود، کسانی که مفهوم قانون و نام خانوادگی را می فهمیدند دارای نام فامیل و یا نام خانوادگی شده بودند مانند محمد مصدق، علی اکبر دهخدا، حسن اسفندیاری، احمد قوام و از این دست ... این محمد علی فروغی بود که نام خانوادگی پهلوی را به رضا خان پیشنهاد کرد. اما نام خانوادگی پهلوی را پیش از رضا خان یکی از مشروطه خواهان به نام محمود پهلوی برای خود به ثبت رسانیده بود. رضا خان که هم از پشتیبانی انگلیس ها برخوردار بود و هم با زد و بندهای سیاسی روز به روز قدرت و نفوذش افزایش می یافت به زور نام خانوادگی را از محمود پهلوی گرفت. محمود پهلوی پس از آن که نام خانوادگی پهلوی را از دست داد خود را محمود محمود نامید و تا پایان زندگی اش محمود محمود نامیده می شد. "تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم" یکی از کارهای پرارزش محمود محمود است.
"رضا شاه کبیر! بنیان گذار ارتش نوین!" بی آن که یک گلوله هم شلیک کند، به دستور بیگانگان از ایران رفت. استالین و چرچیل و روزولت به تهران آُمدند و سلطنت را به پسر رضا خان دادند. " محمد رضا شاه آریا مهر، بزرگ ارتشتاران فرمانده!" در ۲۵ مرداد سال ۱۳۳۲ پس از شکست کودتا از تهران به ایتالیا فرار کرد. او هنگامی که به ایران باز گشت به کرمیت روزولت فرمانده عملیاتی کودتای ۲۸ مرداد گفت: « من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم.» محمد رضا پهلوی در اسفند ماه ۱۳۵۳ با بی شرمی خطاب به صاحبان اصلی ایران زمین یعنی ملت ایران، گفت: « کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد و مؤمن به این سه اصلی که من گفتم نباشد ... بدون اخذ عوارض، گذرنامه در دستش می گذاریم و به هر جا دلش می خواهد برود... » برآمدن و قدر قدرتی پهلوی ها به دوران جنگ سرد بین بلوک کمونیسم و جهان سرمایه داری محدود می شود. پس از فروپاشی شوروی تاریخ مصرف پهلوی ها پایان یافت و " کشتیبان را سیاستی دیگر آمد"! در دیماه ۱۳۵۷شاه مجبور می شود ایران را ترک کند. در کنفرانس گوادلوپ در دیماه ۱۳۵۷ ( ژانویه ۱۹۷۹ میلادی) سران چهار کشور قدرتمند سرمایه داری ( انگلیس، آمریکا، فرانسه و آلمان) ملت ایران را از ادامه ی انقلاب باز می دارند و برای ویران کردن ایران خمینی را به جانشینی شاه می گمارند. خمینی با پشتیبانی انگلیس، بی بی سی و دستگاه های ارتباط جمعی جهان همه ی آرزوهای ملت ایران را برای آزادی و استقلال به باد می دهد و ایرانی را ۱۴۰۰ سال به عقب بر می گرداند و می گوید: جمهوری اسلامی ؛ "نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد"! و این جمهوری اسلامی است که پس از چهل و چند سال، با دروغ و خدعه و جنایت، ایران را ویران ساخته و ایرانیان را به خاک سیاه نشانده است.
منوچهر تقوی بیات
هفتم آبانماه ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با ۲۸ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر