يونس پارسابناب
درآمد
Younes Parsa Benab
در تاريخ زندگی بشر حوادث و دگرديسی های مهم و فراگيری به وقوع پيوسته اند که در شکل گيری و رشد جوامع نقش اساسی داشته اند . در عصر قديم نزديک به پنج هزار سال پيش ، بشر موفق شد که با کشت زمين قدرت توليدی خود را پنجاه مرتبه نسبت به عصر " شکار و تجمع " افزايش دهد . در تاريخ عصر جديد ( مدرن ) که به عقيده اکثر مورخين نزديک به پانصد سال پيش آغاز گشت ، دو دوره تاريخ سازی وجود دارند که فعل و انفعالات درون آنها تاثير تعيين کننده در زندگی انسان و تکامل جوامع معاصر گذاشتند . اين دو دوره تاريخی عبارتند از :
الف � دوره تجددطلبی و عصر روشنگری منبعث از آن در قرون 16 و 17 و 18 ميلادی .
ب � دوره بررسی و نقد راديکال از خصلت بورژوائی تجددطلبی و روشنگری توسط مارکس در قرن نوزدهم .
چون وقوع اين دوره های تاريخی مهم مرحله ساز مصادف با دوره تولد و رشد سرمايه داری در اروپا بود ، در نتيجه بجا و مناسب است که در بررسی تجددطلبی و روشنگری و رابطه ارگانيک بين آنها به دو نکته اساسی زيرين توجه کنيم :
1 � تعريف تجددطلبی و روشنگری منبعث از آن
2 � ويژگی بورژوائی تجددطلبی و روشنگری
تعريف تجددطلبی
از نظر جامعه شناسان انگاشت اصلی در دگرديسی جامعه همانا ظهور پديده تجددطلبی ( مدرنيته ) در قرون 16 و 17 است که جهان را به تدريج وارد عصر جديد ( مدرن ) ساخت . به کلامی ديگر با ظهور دوره تجددطلبي، انسان بتدريج آگاه شد که انسان ها ( بطور فردی و دسته جمعی ) سازندگان تاريخ خود بوده و حق سرنوشت دارند اين بينش و نظرگاه به کلی و به روشنی با فلسفه مسلط دوران پيشامدرنيته ( پيشا � تجددطلبی ) که خالق جهان هستی و انسان خدا بوده و سرنوشت انسان نيز توسط او ( خدا ) تعيين می شود ، خط کشی کرد . � اگر تاريخ هستی و سرنوشت انسان نه توسط خدا بلکه توسط خود انسان ها بازگو و تعيين می گردند و قوانين متافيزيکی ، آسمان منجمله اديان و مذاهب تاريخ ، سرنوشت بشر را توضيح و تفسير و تعيين نمی کنند پس چه قوانين ديگری پاسخ گوی اين پرسش ها و مسائل هستند ؟ کشف اين قوانين جديد مضامين اصلی يک رشته از علوم هستند که در عصر جديد روی اين پرسش ها و مسائل تمرکز می گذارند . تجددطلبی بويژه در دوره بعد از انقلاب صنعتی و عروج سرمايه داری رقابتی ( سرمايه داری ليبرال ) نه تنها به شکلگيری و توسعه اين علوم امکان داد بلکه کشف و گسترش آنها را ضروری ساخت . در اين دوره تاريخی از تجددطلبی است که انسان مدرن در جستجوی عاملين عينی تکامل جهان هستی و جوامع بشری به اصل فلسفه خرد و انديشه های خردگرائی در دوره روشنگری ( قرن هيجدهم ) دست يافت .
خصلت بورژوائی
تجددطلبی و خردگرائی
با رشد تجددطلبی و عروج روشنگری منبعث از آن ، بررسی چند و چون خصلت بورژوائی ( سرمايه داری ) تجددطلبی و خردگرائی عصر روشنگری از طرف انديشمندان بويژه قرن نوزدهم ، مطرح گشت . ظهور و عروج تجددطلبی در قرون 16 و 17 و شيوع روشنگری بويژه خردگرائی در قرون 18 و 19 مترادف با شکلگيری و تکامل نظام سرمايه داری در آن دوران بودند . به عبارت ديگر تجدد ( و تجددطلبی ) و سرمايه ( سرمايه داری ) دو روی يک جريان و واقعيت در تاريخ پانصد ساله جهان بوده اند . بدون ترديد تجددطلبی و سپس روشنگری منبعث از آن جماعات کهن و کمون های اوليه و سنتی را بطور قابل توجهی تضعيف ساخته ، روند تقسيم کار را تشديد بخشيده و خردگرائی را رايج ساخت . اما اين تحولات و دگرديسی های اجتماعی و اقتصادی صرفا از الزامات رشد و گسترش منطق حرکت سرمايه و شرايطی ضروری برای موفقيت سرمايه داران بوده اند . سرمايه بطور مداوم مردم را از مزارع و روستاها کنده و آنها را به شهرهای بزرگ مرکز ( در خدمت نظام بازاری که دائما در حال گسترش است ) پرتاب می کند و سپس پروسه تخصص سازی را برای بازدهی بيشتر کارخانه ها رواج داده و هم زمان فلسفه خرد و خردگرائی را در خدمت "جستجوی بی پايان انسان برای کسب سود " تبليغ می کند.
انديشه های خردگرائی پيش از مارکس يک انگاشتی از خرد و خردگرائی را به انسان ارائه می دهند که بدون ترديد با انگاشت رهائی انسان گره خورده اند . تعريف و تفسير و حدود اين رهائی توسط الزامات و شرايط ضروری خواسته های سرمايه معين و ديکته می شوند . خرد رهائی ( خردگرائی رهائی بخش ) در شعار سه گانه کلاسيک : " آزادی ، برابری و حق مالکيت " تعريف و تشريح شده است . اين شعار در انقلاب 1688 انگلستان ، سپس در انقلاب 1776 آمريکا و بعدها در انقلاب 1789 فرانسه توسط رهبران و حاميان آن انقلابات تبليغ شده و ترويج يافتند . آنها مولفه های متعلق به اجزا سه گانه اين شعار را لازم و ملزوم هم و جداناپذير از هم اعلام کردند . امروزه بعد از گذشت متجاوز از چهارصد سال از اعلام و رواج آن شعار کلاسيک سه گانه هنوز هم ادعای اين امر که " بازار آزاد " سرمايه داری و دموکراسی لازم و ملزوم هم بوده و جزء لاينفک يکديگر هستند ، به عنوان يک گفتمان مسلط يکی از ستون های اصلی ايدئولوژی سرمايه داری را تشکيل می دهد .
لاجرم تلاقی و مبارزه نيز بين آنهائی که می خواهند مولفه های دموکراسی و آزادی های دموکراتيک را در دسترسی تمام شهروندان زن و مرد ، پير و جوان سياه و سفيد ، بورژوا و کارگر و... قرار دهند و آنهائی که دموکراسی و آزادی و برابری را در چهارچوب " بازار آزاد " و قوانين حاکم بر آن تعريف و تفسير می کنند مثل پانصد سال گذشته ، ادامه خواهد يافت . به عبارت ديگر نقد راديکال از تجددطلبی و دموکراسی منبعث از آن که با مارکس شروع گشت امروز توسط چالشگران ضد نظام سرمايه به پيش برده می شود . در واقع در بين دوره مرحله ساز در عصر جديد با نقد راديکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی و خرد رهائی عصر روشنگری در اواسط قرن نوزدهم آغاز می گردد .
نقد مارکس از خلصت
بورژوائی تجددطلبی
نقد مارکس فصل جديدی را در تاريخ تجددطلبی آغاز می کند که می توان آن را منسجم ترين نقد تجددطلبی سوسياليستی از تجددطلبی سرمايه داری ناميد . حاميان خرده بورژوائی نمی توانند نقد راديکال مارکس را ناديده بگيرند . زيرا نقادی مارکس شرايطی به وجود آورد که انديشه های اجتماعی و تئوريهای جامعه شناسی بويژه در ارتباط با بعد عمق خردگرائی رهائيبخش دستخوش تحول قرار گرفت . به نظر نگارنده ، بررسی و نقد چالشگران معاصر نظام سرمايه از خصلت بورژوائی بورژوائی تجددطلبی که خردگرائی رهائی بخش را محدود به مقررات " بازار آزاد " می سازد ، بدون مراجعه به آزمون های مارکس نمی توانستند تنظيم و نوشته شوند .
بعد از نقادی راديکال مارکس شعار سه اصل خرد رهائی بخش ديگر نمی توانست سه مولفه آزادی ، برابری و مالکيت را همراه با هم مثل گذشته حمل کند . بعد از تجزيه و تحليل از تلاقی آشتی ناپذير بين مالکيت سرمايه داری و رشد و توسعه برابری بين انسان ها ، حاميان خرد رهائی بخش پيگير فقط می توانستند مولفه سوم شعار سه سره ( حق مالکيت ) را از شعار پاک کرده و در پرتو شکلگيری و گسترش مبارزات کارگری به جای آن " همبستگی همگانی " را بگذارند . همبستگی همگانی به طور روشن يعنی لغو مالکيت سرمايه داری که ضرورتا و بر اساس منطق حرکت سرمايه متعلق به اقليت کوچک طبقه مسلط بورژوازی است و استقرار همبستگی همگانی بين اکثريت بزرگی از جامعه که از دسترسی به منابع ثروت طبيعی و انسانی جامعه محروم هستند .
شايان ذکر است که تغيير شعار سه سره " آزادی ، برابری و حق مالکيت " به شعار " آزادی ، برابری ، و همبستگی ( " برادری " ) که منبعث از نقد راديکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی بود ، در دوره های سه انقلاب بزرگ عصر جديد � انقلاب کبير فرانسه ( 1789 ) ، انقلاب کبير روسيه ( 1917 ) و انقلاب چين ( 1949 ) � تعبيه و مطرح گشته و بتدريج در اکناف جهان رايج گشت . حرکت به پيش تجدد خواهی که مثل پديده های دموکراسی خواهی و سکولاريسم ( عرفيگری ) يک روند بی پايان و مدام در تاريخ مدرن جهان است ، در روزگار مانيز ادامه دارد . چالش جدی که امروز انگاشت خرد رهائی بخش و حاميان آن ( عمدتا چالشگران ضد نظام سرمايه همراه با قربانيان نظام ) با آن روبرو هستند اين است که انسان چگونه می تواند با تهيه و تنظيم وسايل و ابزارهای موثر و مناسب قادر به توسعه و گسترش خردرهائی بخش از مرحله سرمايه داری آن به مرحله پيشرفته تر آن با چشم انداز های سوسياليستی گردد ؟ به عبارت ديگر ، قربانيان نظام جهان و " روشنفکران ارگانيک " متعلق به آنها ( چالشگران چپ ضد نظام ) با چه وسايل و استراتژی هائی می توانند با توسعه و گسترش خردرهائی خود را از خودکامگی " بازار آزاد " سرمايه داری نجات داده و از رشد نابرابری های فلاکت بار مادی که بطور اجتناب ناپذير از حرکت لجام گسيخته و شکاف اندازانه گلوبوليزاسيون سرمايه در سطح جهانی است ، بطور موثر و مدام جلوگيری کنند ؟ در بخش جمعبندی و نتيجه گيری اين نوشتار ، پاسخ های در خور تامل به اين پرسش ها جهت بحث و تبادل نظر ، ارائه می شوند .
جمعبندی و نتيجه گيری
به نظر نگارنده آموزه های مارکس وتجارب و دست آوردهای مثبت مارکسيسم تاريخی ( از تاريخ انتشار " مانيفست حزب کمونيست " در 1847 تا کنون ) و مارکسيسم دولتی ( از کمون پاريس 1871 تا کنون ) مجموعا موثرترين ابزارهائی هستند که به نيروهای چپ جهانی بويژه مارکسيست ها قدرت و روحيه می دهند که هم چالش های روزگار خود را بهتر مورد تجزيه و تحليل قرار دهند و هم استراتژيهائی مبارزاتی معين و مناسبی را که قادر به تغيير جهان در جهت رهائی انسان از ستم و فقر باشند ، تعبيه و پياده سازند . اما ( و منتهای مراتب ) ما بايد توجه کنيم که مارکس نزديک به 150 سال پيش اين وظيفه ( نقادی راديکال از تجددطلبی و مضمون اصلی آن انگاشت خردرهائی ) را به نحو تعيين کننده ائی آغاز کرده و به پيش برد . بدون ترديد مبارزه ما عليه خصلت بورژوائی تجددطلبی سرمايه داری و جايگزينی آن با تجددطلبی سوسياليستی با مارکس شروع شده و تعريف می گردد ولی با آموزه های او و دست آوردهای مارکسيسم تاريخی ودولتی ختم نمی گردد .
مسائل و چالش هائی که امروز ما با آنها روبرو هستيم و بايد به نفع بشريت زحمتکش ( که 80 در صد جمعيت جهان را تشکيل می دهند ) حل گردند هم در تئوری و هم در عمل متنوع و پيچيده هستند . پيچيدگی اين مسائل هم در کشورهای توسعه يافته و هم در کشورهای توسعه نيافته بما نشان می دهد که حل آنها صرفا نمی توانند از طريق راهکارهای يک جانبه و تک بعدی ممکن گردند . زيرا تک جانبه گری بر خلاف چند جانبه گری ، تلاقی ها و تضادها بين اجزاء مختلف و متنوع متعلق به مسائل و چالش ها را ناديده گرفته و بعضی مواقع وجود آنها را نفی می کند .
مثلا تضاد بين کشورهای مسلط مرکز و کشورهای پيرامونی دربند را در نظر بگيريد ، اين تضاد به نظر مارکسيست های متعلق به مکتب نظام جهانی بعد اصلی چالشی است که بشريت در سطح جهانی با آن روبرو است . شکاف غول آسائی را که نظام جهانی بين مرکز و پيرامونی در کل کره خاکی بوجود آورده بايد شکسته و محو گردد . ولی چگونه و به چه نحوی ؟
تضاد در خود واقعيت نهفته است . بعضی ها اميدوارند که از طريق توسعه و پيشرفت نيروهای توليدی در بخش پيرامونی نظام موفق به لغو يک طرف تضاد گشته و از تشديد روند فلاکت بار شکاف اندازی به نفع کشورهای پيرامونی در بند جلوگيری کنند . اين افراد که تعدادی از آنها حتی به سازمان ها و احزاب مارکسيستی تعلق دارند و در مبارزه عليه گلوبوليزاسيون سرمايه نيز نهايت صميميت و تعهد را از خودشان نشان می دهند ، روی اين نکته اصرار می ورزند که چون 80 درصد بشريت در سطح جهانی در فقر و آواره گی و عقب مانده گی مادی و معنوی زندگی می کنند پس اول از هر چيز بايد با گذار از مرحله تشديد صنعتی سازی سرمايه داری به رشد نيروهای توليدی در کشورهای پيرامونی در بند کمک کنند .
اين افراد به دو واقعيت عينی در جوامع پيرامونی با توجه نمی کنند و يا وقوع آنها را نمی پذيرند . يکم اينکه دادن ارجحيت به رشد نيروهای توليدی در کشورهای پيرامونی عموما باعث می گردد که نيروهای ضد نظام به ديگر ابعاد رهائی ( بويژه گسترش عدالت اجتماعی با چشم اندازهای سوسياليستی ) يا توجه نکنند و يا به آنها مقام ثانوی دهند . دوم اينکه پروسه شکاف اندازی ( پولاريزاسيون ) پی آمد اجتناب ناپذير منطق حرکت سرمايه در سطح جهانی ( گلوبوليزاسيون ) است . با علم به اينکه توسعه يافتگی کشورهای مرکز در خدمت ازدياد رفاه و عزت طبقات حاکم آن کشورها در گرو توسعه نيافتگی کشورهای پيرامونی است در نتيجه آنها ( کشورهای جی 8 ) هيچ وقت به کشورهای پيرامونی دربند اجازه " رسيدن به آنها " را نخواهند داد .
نيروهای ضد نظام که متعهد به پيشرفت تاريخی تجددطلبی پيگير با چشم اندازهای سوسياليستی در کشورهای پيرامونی در بند هستند بايد با تعبيه و تنظيم استراتژی های مبارزاتی مناسب و با استفاده از ابزارهای موثر راه را برای گسست ملت � دولت های پيرامونی در جهت رهائی بشريت زحمتکش آماده و هموار سازند . خيلی احتمال دارد که وقوع يک رشته گسست ها از محور نظام توسط چالشگران ضد نظام فصل جديدی را در تاريخ تکامل خردرهائيبخش در تجددطلبی قرن بيست و يکم باز کند .
17 اردیبهشت 1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر