در میانه میدان
جنبش حق طلبانه مردم ایران گرم و پرطنین خیابانهای شهرهای مختلف را فتح کرده است. تسخیر خیابانها توسط مردمی با اراده و مصمم به معنی بیرون آوردن آن از چنگ نیروهای سرکوبگری است که تحت نام طرحهای مختلف سعی داشتند حاکمیت بلامنازع خود را بر آنها به رخ همگان بکشند. از کار انداختن و جارو کردن این نیروها از سطح خیابانها و حضور قهرمانانه جوانان پر شور برای نبرد با دیو استبداد آنچنان شور و ولوله ای در دلها افکند که انعکاس آن در چار گوشه گیتی پر صدا شنیده می شود. به کارگیری درست تکنولوژی توسط مردم و انعکاس مبارزات و تحرک نیروهای متفاوت در نقاط مختلف، طرح سرکوب پنهان از چشم جهانیان را ناکارآمد کرد. تبدیل شدن هر شهروند به یک گزارشگر و استفاده عالی و بدون نقص از امکانات برای انعکاس وقایع، بی شرمی حکومت در بستن روزنامه ها و زندانی کردن روزنامه نویسان و گزارشگران و بیرون کردن خبرنگاران خارجی برای پنهانکاری را برهم زد و جای خالی آنان را پُر کرد. گزارشهای ارسالی مردم آنچنان زیبا و بی نقص است که اکثر خبرگزاریهای معتبر جهان، فیلمها و گزارشهای تصویری آنان را به عنوان مواد کاری پذیرفته و پخش کردند. کیفیت پایین این تولیدات به علت به موقع و تازه و از مرکز اتفاق ارسال شدن آنها به چشم نیامد و خبرگزاریهای حکومتی را به علت دروغگویی درباره وقایع از درجه اعتبار ساقط کرد. هم این نشانی از زیرکی مردمی دارد که با حیله و دغل و فریب رژیم آزادی ستیز و مردمکُش آشنا هستند و راه خنثا سازی آن را پیدا کرده و به خوبی نقشههای گماشتگان آنها را بیهوده ساختند. هیچ چیز در خیابانها از چشم تیز بین مردم پنهان نماند. هیچ مصلحت و یا عاقبت اندیشی برای خود سانسوری و یا کم و زیاد کردنهای اتفاقها درکار نبود و به دلیل صداقت حاکم بر این گزارشها از مقبولیت بسیار بالایی از سوی دیگر مردمانی که آنها را مشاهده کردند برخوردار شدند. اعتبار این گزارشها صادقانه و غیر حرفه ای، همچنین اعتبار مردم آزادیخواه حاضر در خیابانها را در نزد جهانیان تثبیت کرد. حال دیگر این گزارشگران معتبر و یا خبرنگاران پرشهامت و نکته سنج فلان و بهمان موسسه نیستند که خطر می کنند و یا آموزه های خود را به موقع به کار می گیرند تا دیگر مردمان را از بهره شغل خویش آگاه سازند بلکه، این مردمانی هستند که رژیمی آزادی ستیز و آدمکش تصمیم به محدود کردن اخبار اعتراضهای آنان را دارد و آنها با عزمی راسخ سرکوبگران را به پس می رانند و سد سانسور آن را بر سرش با فیلمها و عکسهایی که به خوبی اتفاقها را به تصویر می کشد، خراب می کنند. اکنون نوبت تماشاگرانی است که شاهد تلاش قهرمانانه مردمی هستند که برای رسیدن به آزادی و منکوب کردن استبداد و گماشتگان آن به میدان آمده اند. آنها گزارشهای متفاوت مردم را می بینند و برای حمایت آنها سعی می کنند کاری انجام دهند. چه می کنند؟ صفحه های روزنامه ها و تلویزیونهای سرتاسر جهان پر است از گزارشهایی درباره این حمایتها و ابتکارهایی که حال در این طرف ماجرا به کار گرفته می شود. در یک کلام، این ارتش مردم است که با همه امکانها در خیابان است و در مقابل دم و دستگاه سرکوب حکومتی آرایش می گیرد. ابتکارها یکی پس از دیگری از راه می رسند. هنگامی که مردم میاندار هستند و خود مجبورند دست به حرکت بزنند، هر کس هرآنچه در چنته دارد به میانه داو می اندازد و در این اشتراک همگانی است که ابتکارهای مردم به شکوفه می نشیند و عطر دل انگیز گلهای زیبای آن در همه جا پراکنده می شود. جمع مستان اما در این میان بیش از همه ایرانیانی که سالها بود با اعتراض و مبارزه و تظاهرات به هزار و یک دلیل قهر کرده بودند و به کناره می رفتند، همچون کسانی که از خواب غفلت بیدار شده باشند هشیار و محکم روانه خیابانها شدند. حنای مصلحت اندیشی و بهانه های بیهوده برای فرار از زیر بار مسوولیت بی رنگ شد. شادی به سیمای اعتراض کنندگان باز آمد و تجمعهایی که با چند ده نفر برگزار می شد، ابتدا صدها و بعد به هزاران رسید. هر کس از زاویه دید و نظرگاه خود به خیابان آمد. اما آنچه بیش از همه چشمگیر است، به اغما رفتن اختلافها بود و فضا رنگ و بوی دوستیها و رفاقتها را باز یافت. کسانی که هرگز در اینگونه مجامع دیده نشده بودند، خود سردسته و سازمان دهنده شدند و چه زیبا که ابتکارهای بدیعی نیز در کار کردند. اجتماعی وسیع و بزرگ تنها با یک خواسته ی مبارزه با استبداد و دیکتاتوری، یک صدا و بلند فریاد برداشت و روز به روز آرایشی تنگ تر و محکم تر یافت. قرارها تند و پشت سرهم بدون هیچ پرسش و یا دلیلی گذاشته می شد و بار دیگر یاد و خاطره آخرین سالهای دهه پنجاه در فکر و ذهن هم سن و سالهای من شروع به زنده شدن کرد. حال این ماییم و میدان و دشمن بزرگ سالیان سرکوب و قتل و کشتار. حال این ماییم و اجتماعهایی که به هم پیوسته می شوند و برای درهم کوبیدن سد اختناق و سرکوبگری گماشتگان استبداد عزم خود را جزم می کنند. میانداران جوانانی هستند که شور و شوق جوانی را با انرژی اقتضای سن همراه کرده محکم و با اراده تصمیم به شکستن کمر استبداد دارند. خوشا عزم و تصمیم شان، خوشا شادابی حرکتها و رسایی فریادشان، این آنها و میدان و دیو استبداد و این ما و همراهی و در اختیار گذاشتن تجربه های سالیان دراز کم شمار بودن و مقاومت کردن تا روزی که امروز است فرا رسد. دوستی و رفاقت عطر فضای اعتراضهای این روزهاست. همدلی از همزبانی خوش تر آمده است و یاری و پشتیبانی را اما و اگری نیست. این فضا، فضای انقلاب است. آنچه در لابلای جمعیت می چرخد حکایت از کاری سترگ دارد و انگار آنها خود را برای کاری بزرگ تر آماده می کنند. نا گفته ها بیش از سخنهایی است که به گوش می رسد. انگار چشمها نگران چیزی اند که در دور دست به دیده نمی آید اما حواس جمع همه گویی وجودش را حس می کند. تدارک کار بزرگ را با کارهای روزانه ای که بیشتر به آماده سازی می ماند تمرین می کنند و دو دو و گاه جمعی بزرگتر به تبادل نظر و گفتگو می پردازند. انگار نوعی نظر سنجی است و برنامه ای از قبل تدارک شده را تمرین می کنند تا در روز موعود درست آنچه باید شود را انجام دهند. آفت در کمین این جمع صمیمانه اما باید هشیار باشد. آنهایی که با خلوص نیت و ساده دلی دل به این دریا زده اند باید بدانند که در این ورطه، راهزنهای بسیاری در کمین اند. باید گفت که دزدان و ربایندگان اعتماد عمومی مردم و سوو استفاده چیها خود را برای به یغما بردن حاصل کار آنها آماده می کنند. باید بدانند که هر که سر تراشید و کُله کج نهاد، آیین سروری نمی داند و این سگان برای ربودن نان کودکان آنها در پیرامون شان می چرخند. همانگونه در سال 57 کردند و حاصل سالیان دراز تلاش مردم برای آزادی و دموکراسی را به یغما بردند، به اعتماد آنها خیانت کردند، دامن صداقت و صمیمیت آنها را لکه دار کرده، دست تطاول در دسترنج آنان نهادند و همه چیز را نابود کردند. آری، در این راه خطرها فراوان است و این باغ پر از صمیمیت و صفا را آفت بسیار. شادان برآیید سالهای زیادی بدون شما، شما جوانانی که امروز میداندار این میدان هستید گذشته است. ما بدون شما، در برابر این موج بلا خیز ایستادیم. بسیارانی از برادران و خواهران من و ما بر دار شدند. آنانی که در برابر تندر ایستادند، خانه را روشن کردند و مُردند. همانهایی که چراغ این مبارزه را تا امروز با شیره جان خود فروزان نگه داشتند. آنانی که شهامت و شجاعتی باور نکردنی را در برابر گماشتگان استبداد به نمایش گذاشتند، حسرت یک "نه" را بر دل آنها نهادند و سرفراز و استوار سربه دار شدند و ننگ تا امروز را برای آزادی ستیزان آفریدند. همانهایی که خاورانها را گلزار کردند، آنهایی که در جای جای وطن اسیر در دست مشتی اوباش و زنگی مست در دل خاک خفته اند، آنان رهروان راهی بودند که امروز شمایان سراندازان پای در آن نهاده اید تا آرمان فریاد شده شان را به واقعیت تبدیل کنید. آری در این مُلک سالهای بسیاری بی شمایان سخت گذشت. تسمه های شلاق بر گُردههای آزادیخواهان نقش بست و مرگ آفرینان لباده دین به تن دسته دسته آنان را با حکمی چند ثانیه ای محکوم به مرگ کردند. دلیران استقامت کردند و جباران کشتند تا امروز شمایان بر این خاک برویید و پرچمهای دستان پرتوان بر خاک خفته را بردارید و فریاد برآرید که "برادر شهیدم ایرانت را پس می گیرم". حال دیگر نوبت این آسیاب در کف شماست. به یاد آرید که پیش از شمایان در خیابان آزادی و میدان انقلاب فریادگرانی بودند که ندا در دادند که "استقلال، آزادی - اینست شعار ملی" و بدانید که دجالان قمه به دست و گماشتگان مزدور مسلح به انواع اسلحه، چاووشان را با رگبار گلوله پاسخ دادند و تن نیمه جان آنان را نیز به فتوای شقاوت پیشگان تمام کُش کردند تا حکومت جور و ظلم اندکی پیشتر بماند و برافکندن آن را از ستیغ این بلندی به دست پر توان شمایان نوبت رسد. حال این شما و این میدان بزرگ و این حمایت همه جانبه از اقصا نقاط جهان برای شما! هشدار که این همه را به درستی استفاده کنید و نهال آزادی را در خاک تشنه میهن برویانید که دیر زمانی ست در انتظار آن چشم براه شمایان است. به دنبال هویت اجتماعی و طبقاتی اما یادتان و یادمان باشد که استبداد هویت ما را انکار کرده است. همان استبدادی که با تمامیت خواهی، بت بزرگ شعار بی هویت سازی من و ما را با "حزب فقط حزب الله" شدنی کرد. او بود که با طرح یک موضوعی ناشناخته و بی بُن و بُته موفق شد تا گام اول برای بی هویت ساختن اقشار متفاوت و طبقات اجتماعی را بردارد. انحلال همهی احزاب، حتا حزب جمهوری اسلامی که افراد "خودی" آن برای حفظ و بر قراری استبداد تازه کار برپا کرده بودند، گام اول بود. همه تشکلهای سیاسی و اجتماعی را برهم زد. طبقات و کارورزان را از داشتن تشکل صنفی برحذر داشت و رد هر آنچه نشانی از تمدن و مدنیت قرن بیستمی داشت را با انگ آمریکایی و غربی یا به جرم کمونیستی بودن زدود و یک برهوت بی تشکلی را بر ما تحمیل کرد. این گام اول برای برقراری استبداد بود. آن روزها شاید این درک امروزی نسبت به شعار "حزب فقط حزب الله" وجود نداشت اما امروز دیگر همهی ما به خوبی می دانیم که اولین گام برای پس راندن استبداد، هویت خواهی و تکیه بر آن است. این هویت حقوق سیاسی اجتماعی ما را ناگزیر می کند، این هویت اجتماعی و طبقاتی است که موقعیت ما را در این جامعه مشخص می کند. امروز این هویت خواهی در جامعه یک جنبش شهروندی را شکل داده است. درک درست از این موقعیت به معنای حرکت درست بر مداری مشخص است. در این راستاست که ما بار دیگر بر می خیزیم و با صدای بلند هویت از دست رفته خود را فریاد می کنیم و بار دیگر بر می گردیم به جنبش صد سال قبل پدران خود که قانون و هویت شهروندی خود را درخواست می کردند. زیرا در صورت پذیرفته شدن این خواست است که کمر استبداد شکسته خواهد شد. آن وقت مجبورش می کنیم دفتر دستک حوزوی خود را جمع کرده و به گوشه حجره های نمور خود برای انجام اموراتی که به خودش مربوط است باز گردد. پس بلند تکرار می کنیم، اگر این جنبش "جنبش شهروندان آزاد" است برای هویت یابی و تثبیت موقعیت اجتماعی و طبقاتی خود، پس نیازمند مقدماتی برای رسیدن به آن خواسته ها هستیم. اگر استبداد و پدر خوانده او خمینی در گام اول همه تشکلهای ما را برهم زد و آنها را منحل کرد، پس باید هرچه سریع تر آنها را بازسازی کرد. یک جامعه مدرن، باید سازمانهای متناسب خود را داشته باشد. به زبان دیگر، هیچ جامعه ای مدرن نخواهد بود مگر این که سازمانهای خاص خودش را داشته باشد. شهروندان آزاد این جوامع کسانی هستند که در سازمانهای سیاسی، اجتماعی، صنفی و فرهنگی خود را سازمان داده اند. نظم در این جوامع حرف اول را می زند و اگر می خواهیم که از تشتت بگریزیم و دچار سرگردانی نشویم، اگر می خواهیم که بار دیگر نتوانند به جای سازمانها و تشکلهای ما، دفتر و دستک حوزوی و بی ریشه و بُته خود را جایگزین کنند، پس برای تثبیت موقعیت خویش و چاره جویی و هم اندیشی درباره حقوق و خواسته های خود، سازمانهای مورد نظر و دلخواه خود را برپا کنیم. هر آینه برپایی آنها مساوی است با یک گام بزرگ برای به پس راندن استبدادی که نفی آنان یکی از وظایف حیاتی ست زیرا استبداد واقف است که یک توده بزرگ و غیر متشکل را به راحتی می تواند کمر شکن کند و آن را همانطور بی تشکل و سازمان، گله وار نگه دارد تا نیازمند چوپان و رمه بان باشد. هیچ جامعه ی سازمان یافته ای را نمی شود با فتوا و دستورهایی که برای جوامع بی تشکل و رمه وار کاربرد دارد اداره کرد. سازمانیابی و تشکل اجتماعی و سیاسی کلید موفقیت و تفوق بر استبداد است. پس در حالی که برای به دست آوردن حقوق خود تلاش می کنیم، این سعی و تلاش را نیز به کار اندازیم تا با برپایی سازمانها و تشکلهای خاص خود، جامعه را از حالت توده وار و گله ای در آورده و شکل و صورتی مدرن به آن بدهیم. این یعنی سیلی محکمی به صورت استبداد و ناسور کردن آن برای فرمانروایی بر توده های بی شکل نیازمند دستورات فله ای و همه باهم. بسیاری این جنبش را غیر طبقاتی و درهم و بی هویت می دانند و نمی توانند آنرا درک کنند. کسانی نیز بر اساس تقسیمات جغرافیایی و حوزه تمرکز معترضان اعتقاد دارند که این حرکت و قیام شهروندان و طبقات نیمه مرفه است. اما همه این نظرها در یک جای کار اشکال دارند. آنها پاسخ نمی دهند که سیل عظیم اقشار متفاوت به ویژه توده های کم درآمد شهری و جوانان آنها به خصوص زنان و دختران در این جنبش چه می خواهند؟ خواسته های آنان را با عناوینی کلی، در بسته هایی بی شکل می بینند و اینگونه راه درک درست از این اتفاق را می بندند. درک نادرست از ماهیت استبداد و دریافت غلط از کارکرد سازمانها و شیوه عمل آن باعث این سردرگمی است. زنان ستون محکم حقوق شهروندی پر واضح است که بخش عظیمی از مردم ایران را زنان تشکیل می دهند. زنانی و دخترانی که درصد بالایی از ورودی کنکور سراسری و دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهها را تشکیل می دهند. این بخش بزرگ مردم ایران توسط استبداد دینی از ابتدای به حاکمیت رسیدن استبداد بی هویت شده و به عنوان نیمی از انسان که توان و صلاحیت پذیرفتن مسوولیتهای بزرگ را ندارد، به پس رانده شده است. حال به همین دلیل زنان و دختران بسیار با رشادت و قهرمانانه در میدان حضور دارند و با صدایی بلند هویت خویش را فریاد می کنند. سینه "ندا" آماج گلوله بی هویت سازان می شود. "ترانه موسوی" به طرز فجیعی به قتل می رسد و جسدش در بیابان رها می شود. سعی می کنند ترس را به جامعه تزریق کنند تا آن را به خانه بازگردانند. اما اینگونه نمی شود. "ندا" تبدیل به سمبل جنبش شهروندان آزاد می شود زیرا این شهروندان آزاد قرن بیست و یکمی، حاضر به تحمل این تحقیر نیستند. آنان بر هویت خویش پا می فشارند و خواهان تثبیت این هویت هستند. همچنین این موضوع درباره دیگر اقشار و طبقات اجتماعی صادق است. چاره کار تشکیلات است اگر استبداد مذهبی تشکل صنفی کارگران و کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران را نمی پذیرد، این از بخل و یا بد طینتی آن نیست. استبداد چیزی به نام کارگر و یا کارمند را به رسمیت نمی شناسد تا حقوق اجتماعی یا صنفی برای آنها قایل باشد. دانشجویان را به دلیل برپایی تشکلهای دانشجویی دستگیر و زندانی می کنند. زنان برای برپایی جمعهایی که حقوق ابتدایی را آموزش می دهد تحت پیگرد قرار می گیرند و رهبران سندیکاهای کارگران را به زندان می اندازند زیرا استبداد از تشکل یابی طبقات و اقشار اجتماعی وحشت دارد. بنابراین، حرف اول را در مصاف با استبداد این جنبش که من آنرا جنبش شهروندان آزاد می نامم، هویت می زند. هویت طلبی و بازگشت دادن حقوق شهروندی خود به عنوان یک شهروند آزاد خواسته این جنبش است. شهروند حق دارد که برای خود و هم طبقاتی و هم صنفیهای خویش تشکل درخواست کند. او می خواهد به شیوه ای متمدنانه حقوق اجتماعی، سیاسی و صنفی خود را تثبیت و پیگیری کند. برای اینکار نیازمند تشکل است اما استبدادی که هیچ کدام از این حقایق را به رسمیت نمی شناسد، حاضر به قبول و پذیرش چیزی به عنوان شهروندان آزاد نیست. او آنها را امت اسلامی می نامد که همه صغیر هستند و نیازمند ولی و یا بزرگتری که برای آنها تصمیم گیری کند. در قرن بیست و یکم، شخصی به دلیل این که خود را نماینده و برگزیده خدا می داند، خود را مجاز می شمارد تا حقوق بیش از 70 میلیون انسان را لگد مال کند و به شیوه عصر بادیه نشینی برای همه آنان تصمیم گیری کند. این یعنی بی حقوق کردن همه مردم و شهروندان یک کشور. این یعنی نفی طبقات اجتماعی و پیرو آن، نفی حقوق طبقاتی که به آنان تعلق می گیرد. او خود را منبع مشروعیت می داند و حق و نظر میلیونها شهروند آزاد را به هیچ می انگارد زیرا آنها را صغیر و نادان و خود را ولی و تصمیم گیرنده آنها می داند. پس برای این که این عمل استبداد را که سابقه تاریخی طولانی ای هم دارد خنثا کنیم، ابتدا باید سازمانها و تشکلهای خاص خود را برپا کنیم. در چنین حالتی است که می توانیم یک دموکراسی مدرن را برای میهن خویش پایه ریزی کنیم. تدوین خواسته های خود در تشکلهای طبقاتی- صنفی، در شوراها، کمیته ها، سندیکاها، و ... و در ادامه انتقال آن به تشکلهای بالاتر تا جایی که در صورت تشکیل مجلس مووسسان و یا برگزاری همه پرسی و رفراندوم همه بدانند چه می خواهند و آنچه خواسته های آنان است را با توجه به کارکرد تشکلهای مدرن و اجتماعی که از پایین شکل گرفته است، در بالا پیگیری کنند. در یک کلام، نیاز امروز ما تشکیلات است؛ تشکلهای صنفی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... هر آنگونه که خود تشخیص می دهید برای رهایی از دام استبداد به سرعت به تشکیل یا بازسازی تشکلهای خود اقدام کنید. جامعه خود را از دام بی هویت شدن به دلیل عدم سازمانیافتگی و به همین دلیل عدم رسمیت یابی طبقات و اصناف و... برهانید. در چنین صورتی است که جنبش شهروندان آزاد به خواسته های خود بسیار نزدیک تر خواهد شد و امکان نخواهد داد که هر کسی برای رهبر خود خوانده شدن و به دست گرفتن نبض جامعه به هزار و یک دلیل و از همه مهمتر، عوام فریبی بار دیگر تلاش قهرمانانه شمایان را در باتلاقی دیگر فرو برد و زحمات و تلاش و جانفشانیهای غرور آفرین شما را به نفع خود مصادره کرده و به هدر دهد. نقل از: نبرد خلق شماره 289 اول تیرماه 1388
جنبش حق طلبانه مردم ایران گرم و پرطنین خیابانهای شهرهای مختلف را فتح کرده است. تسخیر خیابانها توسط مردمی با اراده و مصمم به معنی بیرون آوردن آن از چنگ نیروهای سرکوبگری است که تحت نام طرحهای مختلف سعی داشتند حاکمیت بلامنازع خود را بر آنها به رخ همگان بکشند. از کار انداختن و جارو کردن این نیروها از سطح خیابانها و حضور قهرمانانه جوانان پر شور برای نبرد با دیو استبداد آنچنان شور و ولوله ای در دلها افکند که انعکاس آن در چار گوشه گیتی پر صدا شنیده می شود. به کارگیری درست تکنولوژی توسط مردم و انعکاس مبارزات و تحرک نیروهای متفاوت در نقاط مختلف، طرح سرکوب پنهان از چشم جهانیان را ناکارآمد کرد. تبدیل شدن هر شهروند به یک گزارشگر و استفاده عالی و بدون نقص از امکانات برای انعکاس وقایع، بی شرمی حکومت در بستن روزنامه ها و زندانی کردن روزنامه نویسان و گزارشگران و بیرون کردن خبرنگاران خارجی برای پنهانکاری را برهم زد و جای خالی آنان را پُر کرد. گزارشهای ارسالی مردم آنچنان زیبا و بی نقص است که اکثر خبرگزاریهای معتبر جهان، فیلمها و گزارشهای تصویری آنان را به عنوان مواد کاری پذیرفته و پخش کردند. کیفیت پایین این تولیدات به علت به موقع و تازه و از مرکز اتفاق ارسال شدن آنها به چشم نیامد و خبرگزاریهای حکومتی را به علت دروغگویی درباره وقایع از درجه اعتبار ساقط کرد. هم این نشانی از زیرکی مردمی دارد که با حیله و دغل و فریب رژیم آزادی ستیز و مردمکُش آشنا هستند و راه خنثا سازی آن را پیدا کرده و به خوبی نقشههای گماشتگان آنها را بیهوده ساختند. هیچ چیز در خیابانها از چشم تیز بین مردم پنهان نماند. هیچ مصلحت و یا عاقبت اندیشی برای خود سانسوری و یا کم و زیاد کردنهای اتفاقها درکار نبود و به دلیل صداقت حاکم بر این گزارشها از مقبولیت بسیار بالایی از سوی دیگر مردمانی که آنها را مشاهده کردند برخوردار شدند. اعتبار این گزارشها صادقانه و غیر حرفه ای، همچنین اعتبار مردم آزادیخواه حاضر در خیابانها را در نزد جهانیان تثبیت کرد. حال دیگر این گزارشگران معتبر و یا خبرنگاران پرشهامت و نکته سنج فلان و بهمان موسسه نیستند که خطر می کنند و یا آموزه های خود را به موقع به کار می گیرند تا دیگر مردمان را از بهره شغل خویش آگاه سازند بلکه، این مردمانی هستند که رژیمی آزادی ستیز و آدمکش تصمیم به محدود کردن اخبار اعتراضهای آنان را دارد و آنها با عزمی راسخ سرکوبگران را به پس می رانند و سد سانسور آن را بر سرش با فیلمها و عکسهایی که به خوبی اتفاقها را به تصویر می کشد، خراب می کنند. اکنون نوبت تماشاگرانی است که شاهد تلاش قهرمانانه مردمی هستند که برای رسیدن به آزادی و منکوب کردن استبداد و گماشتگان آن به میدان آمده اند. آنها گزارشهای متفاوت مردم را می بینند و برای حمایت آنها سعی می کنند کاری انجام دهند. چه می کنند؟ صفحه های روزنامه ها و تلویزیونهای سرتاسر جهان پر است از گزارشهایی درباره این حمایتها و ابتکارهایی که حال در این طرف ماجرا به کار گرفته می شود. در یک کلام، این ارتش مردم است که با همه امکانها در خیابان است و در مقابل دم و دستگاه سرکوب حکومتی آرایش می گیرد. ابتکارها یکی پس از دیگری از راه می رسند. هنگامی که مردم میاندار هستند و خود مجبورند دست به حرکت بزنند، هر کس هرآنچه در چنته دارد به میانه داو می اندازد و در این اشتراک همگانی است که ابتکارهای مردم به شکوفه می نشیند و عطر دل انگیز گلهای زیبای آن در همه جا پراکنده می شود. جمع مستان اما در این میان بیش از همه ایرانیانی که سالها بود با اعتراض و مبارزه و تظاهرات به هزار و یک دلیل قهر کرده بودند و به کناره می رفتند، همچون کسانی که از خواب غفلت بیدار شده باشند هشیار و محکم روانه خیابانها شدند. حنای مصلحت اندیشی و بهانه های بیهوده برای فرار از زیر بار مسوولیت بی رنگ شد. شادی به سیمای اعتراض کنندگان باز آمد و تجمعهایی که با چند ده نفر برگزار می شد، ابتدا صدها و بعد به هزاران رسید. هر کس از زاویه دید و نظرگاه خود به خیابان آمد. اما آنچه بیش از همه چشمگیر است، به اغما رفتن اختلافها بود و فضا رنگ و بوی دوستیها و رفاقتها را باز یافت. کسانی که هرگز در اینگونه مجامع دیده نشده بودند، خود سردسته و سازمان دهنده شدند و چه زیبا که ابتکارهای بدیعی نیز در کار کردند. اجتماعی وسیع و بزرگ تنها با یک خواسته ی مبارزه با استبداد و دیکتاتوری، یک صدا و بلند فریاد برداشت و روز به روز آرایشی تنگ تر و محکم تر یافت. قرارها تند و پشت سرهم بدون هیچ پرسش و یا دلیلی گذاشته می شد و بار دیگر یاد و خاطره آخرین سالهای دهه پنجاه در فکر و ذهن هم سن و سالهای من شروع به زنده شدن کرد. حال این ماییم و میدان و دشمن بزرگ سالیان سرکوب و قتل و کشتار. حال این ماییم و اجتماعهایی که به هم پیوسته می شوند و برای درهم کوبیدن سد اختناق و سرکوبگری گماشتگان استبداد عزم خود را جزم می کنند. میانداران جوانانی هستند که شور و شوق جوانی را با انرژی اقتضای سن همراه کرده محکم و با اراده تصمیم به شکستن کمر استبداد دارند. خوشا عزم و تصمیم شان، خوشا شادابی حرکتها و رسایی فریادشان، این آنها و میدان و دیو استبداد و این ما و همراهی و در اختیار گذاشتن تجربه های سالیان دراز کم شمار بودن و مقاومت کردن تا روزی که امروز است فرا رسد. دوستی و رفاقت عطر فضای اعتراضهای این روزهاست. همدلی از همزبانی خوش تر آمده است و یاری و پشتیبانی را اما و اگری نیست. این فضا، فضای انقلاب است. آنچه در لابلای جمعیت می چرخد حکایت از کاری سترگ دارد و انگار آنها خود را برای کاری بزرگ تر آماده می کنند. نا گفته ها بیش از سخنهایی است که به گوش می رسد. انگار چشمها نگران چیزی اند که در دور دست به دیده نمی آید اما حواس جمع همه گویی وجودش را حس می کند. تدارک کار بزرگ را با کارهای روزانه ای که بیشتر به آماده سازی می ماند تمرین می کنند و دو دو و گاه جمعی بزرگتر به تبادل نظر و گفتگو می پردازند. انگار نوعی نظر سنجی است و برنامه ای از قبل تدارک شده را تمرین می کنند تا در روز موعود درست آنچه باید شود را انجام دهند. آفت در کمین این جمع صمیمانه اما باید هشیار باشد. آنهایی که با خلوص نیت و ساده دلی دل به این دریا زده اند باید بدانند که در این ورطه، راهزنهای بسیاری در کمین اند. باید گفت که دزدان و ربایندگان اعتماد عمومی مردم و سوو استفاده چیها خود را برای به یغما بردن حاصل کار آنها آماده می کنند. باید بدانند که هر که سر تراشید و کُله کج نهاد، آیین سروری نمی داند و این سگان برای ربودن نان کودکان آنها در پیرامون شان می چرخند. همانگونه در سال 57 کردند و حاصل سالیان دراز تلاش مردم برای آزادی و دموکراسی را به یغما بردند، به اعتماد آنها خیانت کردند، دامن صداقت و صمیمیت آنها را لکه دار کرده، دست تطاول در دسترنج آنان نهادند و همه چیز را نابود کردند. آری، در این راه خطرها فراوان است و این باغ پر از صمیمیت و صفا را آفت بسیار. شادان برآیید سالهای زیادی بدون شما، شما جوانانی که امروز میداندار این میدان هستید گذشته است. ما بدون شما، در برابر این موج بلا خیز ایستادیم. بسیارانی از برادران و خواهران من و ما بر دار شدند. آنانی که در برابر تندر ایستادند، خانه را روشن کردند و مُردند. همانهایی که چراغ این مبارزه را تا امروز با شیره جان خود فروزان نگه داشتند. آنانی که شهامت و شجاعتی باور نکردنی را در برابر گماشتگان استبداد به نمایش گذاشتند، حسرت یک "نه" را بر دل آنها نهادند و سرفراز و استوار سربه دار شدند و ننگ تا امروز را برای آزادی ستیزان آفریدند. همانهایی که خاورانها را گلزار کردند، آنهایی که در جای جای وطن اسیر در دست مشتی اوباش و زنگی مست در دل خاک خفته اند، آنان رهروان راهی بودند که امروز شمایان سراندازان پای در آن نهاده اید تا آرمان فریاد شده شان را به واقعیت تبدیل کنید. آری در این مُلک سالهای بسیاری بی شمایان سخت گذشت. تسمه های شلاق بر گُردههای آزادیخواهان نقش بست و مرگ آفرینان لباده دین به تن دسته دسته آنان را با حکمی چند ثانیه ای محکوم به مرگ کردند. دلیران استقامت کردند و جباران کشتند تا امروز شمایان بر این خاک برویید و پرچمهای دستان پرتوان بر خاک خفته را بردارید و فریاد برآرید که "برادر شهیدم ایرانت را پس می گیرم". حال دیگر نوبت این آسیاب در کف شماست. به یاد آرید که پیش از شمایان در خیابان آزادی و میدان انقلاب فریادگرانی بودند که ندا در دادند که "استقلال، آزادی - اینست شعار ملی" و بدانید که دجالان قمه به دست و گماشتگان مزدور مسلح به انواع اسلحه، چاووشان را با رگبار گلوله پاسخ دادند و تن نیمه جان آنان را نیز به فتوای شقاوت پیشگان تمام کُش کردند تا حکومت جور و ظلم اندکی پیشتر بماند و برافکندن آن را از ستیغ این بلندی به دست پر توان شمایان نوبت رسد. حال این شما و این میدان بزرگ و این حمایت همه جانبه از اقصا نقاط جهان برای شما! هشدار که این همه را به درستی استفاده کنید و نهال آزادی را در خاک تشنه میهن برویانید که دیر زمانی ست در انتظار آن چشم براه شمایان است. به دنبال هویت اجتماعی و طبقاتی اما یادتان و یادمان باشد که استبداد هویت ما را انکار کرده است. همان استبدادی که با تمامیت خواهی، بت بزرگ شعار بی هویت سازی من و ما را با "حزب فقط حزب الله" شدنی کرد. او بود که با طرح یک موضوعی ناشناخته و بی بُن و بُته موفق شد تا گام اول برای بی هویت ساختن اقشار متفاوت و طبقات اجتماعی را بردارد. انحلال همهی احزاب، حتا حزب جمهوری اسلامی که افراد "خودی" آن برای حفظ و بر قراری استبداد تازه کار برپا کرده بودند، گام اول بود. همه تشکلهای سیاسی و اجتماعی را برهم زد. طبقات و کارورزان را از داشتن تشکل صنفی برحذر داشت و رد هر آنچه نشانی از تمدن و مدنیت قرن بیستمی داشت را با انگ آمریکایی و غربی یا به جرم کمونیستی بودن زدود و یک برهوت بی تشکلی را بر ما تحمیل کرد. این گام اول برای برقراری استبداد بود. آن روزها شاید این درک امروزی نسبت به شعار "حزب فقط حزب الله" وجود نداشت اما امروز دیگر همهی ما به خوبی می دانیم که اولین گام برای پس راندن استبداد، هویت خواهی و تکیه بر آن است. این هویت حقوق سیاسی اجتماعی ما را ناگزیر می کند، این هویت اجتماعی و طبقاتی است که موقعیت ما را در این جامعه مشخص می کند. امروز این هویت خواهی در جامعه یک جنبش شهروندی را شکل داده است. درک درست از این موقعیت به معنای حرکت درست بر مداری مشخص است. در این راستاست که ما بار دیگر بر می خیزیم و با صدای بلند هویت از دست رفته خود را فریاد می کنیم و بار دیگر بر می گردیم به جنبش صد سال قبل پدران خود که قانون و هویت شهروندی خود را درخواست می کردند. زیرا در صورت پذیرفته شدن این خواست است که کمر استبداد شکسته خواهد شد. آن وقت مجبورش می کنیم دفتر دستک حوزوی خود را جمع کرده و به گوشه حجره های نمور خود برای انجام اموراتی که به خودش مربوط است باز گردد. پس بلند تکرار می کنیم، اگر این جنبش "جنبش شهروندان آزاد" است برای هویت یابی و تثبیت موقعیت اجتماعی و طبقاتی خود، پس نیازمند مقدماتی برای رسیدن به آن خواسته ها هستیم. اگر استبداد و پدر خوانده او خمینی در گام اول همه تشکلهای ما را برهم زد و آنها را منحل کرد، پس باید هرچه سریع تر آنها را بازسازی کرد. یک جامعه مدرن، باید سازمانهای متناسب خود را داشته باشد. به زبان دیگر، هیچ جامعه ای مدرن نخواهد بود مگر این که سازمانهای خاص خودش را داشته باشد. شهروندان آزاد این جوامع کسانی هستند که در سازمانهای سیاسی، اجتماعی، صنفی و فرهنگی خود را سازمان داده اند. نظم در این جوامع حرف اول را می زند و اگر می خواهیم که از تشتت بگریزیم و دچار سرگردانی نشویم، اگر می خواهیم که بار دیگر نتوانند به جای سازمانها و تشکلهای ما، دفتر و دستک حوزوی و بی ریشه و بُته خود را جایگزین کنند، پس برای تثبیت موقعیت خویش و چاره جویی و هم اندیشی درباره حقوق و خواسته های خود، سازمانهای مورد نظر و دلخواه خود را برپا کنیم. هر آینه برپایی آنها مساوی است با یک گام بزرگ برای به پس راندن استبدادی که نفی آنان یکی از وظایف حیاتی ست زیرا استبداد واقف است که یک توده بزرگ و غیر متشکل را به راحتی می تواند کمر شکن کند و آن را همانطور بی تشکل و سازمان، گله وار نگه دارد تا نیازمند چوپان و رمه بان باشد. هیچ جامعه ی سازمان یافته ای را نمی شود با فتوا و دستورهایی که برای جوامع بی تشکل و رمه وار کاربرد دارد اداره کرد. سازمانیابی و تشکل اجتماعی و سیاسی کلید موفقیت و تفوق بر استبداد است. پس در حالی که برای به دست آوردن حقوق خود تلاش می کنیم، این سعی و تلاش را نیز به کار اندازیم تا با برپایی سازمانها و تشکلهای خاص خود، جامعه را از حالت توده وار و گله ای در آورده و شکل و صورتی مدرن به آن بدهیم. این یعنی سیلی محکمی به صورت استبداد و ناسور کردن آن برای فرمانروایی بر توده های بی شکل نیازمند دستورات فله ای و همه باهم. بسیاری این جنبش را غیر طبقاتی و درهم و بی هویت می دانند و نمی توانند آنرا درک کنند. کسانی نیز بر اساس تقسیمات جغرافیایی و حوزه تمرکز معترضان اعتقاد دارند که این حرکت و قیام شهروندان و طبقات نیمه مرفه است. اما همه این نظرها در یک جای کار اشکال دارند. آنها پاسخ نمی دهند که سیل عظیم اقشار متفاوت به ویژه توده های کم درآمد شهری و جوانان آنها به خصوص زنان و دختران در این جنبش چه می خواهند؟ خواسته های آنان را با عناوینی کلی، در بسته هایی بی شکل می بینند و اینگونه راه درک درست از این اتفاق را می بندند. درک نادرست از ماهیت استبداد و دریافت غلط از کارکرد سازمانها و شیوه عمل آن باعث این سردرگمی است. زنان ستون محکم حقوق شهروندی پر واضح است که بخش عظیمی از مردم ایران را زنان تشکیل می دهند. زنانی و دخترانی که درصد بالایی از ورودی کنکور سراسری و دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهها را تشکیل می دهند. این بخش بزرگ مردم ایران توسط استبداد دینی از ابتدای به حاکمیت رسیدن استبداد بی هویت شده و به عنوان نیمی از انسان که توان و صلاحیت پذیرفتن مسوولیتهای بزرگ را ندارد، به پس رانده شده است. حال به همین دلیل زنان و دختران بسیار با رشادت و قهرمانانه در میدان حضور دارند و با صدایی بلند هویت خویش را فریاد می کنند. سینه "ندا" آماج گلوله بی هویت سازان می شود. "ترانه موسوی" به طرز فجیعی به قتل می رسد و جسدش در بیابان رها می شود. سعی می کنند ترس را به جامعه تزریق کنند تا آن را به خانه بازگردانند. اما اینگونه نمی شود. "ندا" تبدیل به سمبل جنبش شهروندان آزاد می شود زیرا این شهروندان آزاد قرن بیست و یکمی، حاضر به تحمل این تحقیر نیستند. آنان بر هویت خویش پا می فشارند و خواهان تثبیت این هویت هستند. همچنین این موضوع درباره دیگر اقشار و طبقات اجتماعی صادق است. چاره کار تشکیلات است اگر استبداد مذهبی تشکل صنفی کارگران و کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران را نمی پذیرد، این از بخل و یا بد طینتی آن نیست. استبداد چیزی به نام کارگر و یا کارمند را به رسمیت نمی شناسد تا حقوق اجتماعی یا صنفی برای آنها قایل باشد. دانشجویان را به دلیل برپایی تشکلهای دانشجویی دستگیر و زندانی می کنند. زنان برای برپایی جمعهایی که حقوق ابتدایی را آموزش می دهد تحت پیگرد قرار می گیرند و رهبران سندیکاهای کارگران را به زندان می اندازند زیرا استبداد از تشکل یابی طبقات و اقشار اجتماعی وحشت دارد. بنابراین، حرف اول را در مصاف با استبداد این جنبش که من آنرا جنبش شهروندان آزاد می نامم، هویت می زند. هویت طلبی و بازگشت دادن حقوق شهروندی خود به عنوان یک شهروند آزاد خواسته این جنبش است. شهروند حق دارد که برای خود و هم طبقاتی و هم صنفیهای خویش تشکل درخواست کند. او می خواهد به شیوه ای متمدنانه حقوق اجتماعی، سیاسی و صنفی خود را تثبیت و پیگیری کند. برای اینکار نیازمند تشکل است اما استبدادی که هیچ کدام از این حقایق را به رسمیت نمی شناسد، حاضر به قبول و پذیرش چیزی به عنوان شهروندان آزاد نیست. او آنها را امت اسلامی می نامد که همه صغیر هستند و نیازمند ولی و یا بزرگتری که برای آنها تصمیم گیری کند. در قرن بیست و یکم، شخصی به دلیل این که خود را نماینده و برگزیده خدا می داند، خود را مجاز می شمارد تا حقوق بیش از 70 میلیون انسان را لگد مال کند و به شیوه عصر بادیه نشینی برای همه آنان تصمیم گیری کند. این یعنی بی حقوق کردن همه مردم و شهروندان یک کشور. این یعنی نفی طبقات اجتماعی و پیرو آن، نفی حقوق طبقاتی که به آنان تعلق می گیرد. او خود را منبع مشروعیت می داند و حق و نظر میلیونها شهروند آزاد را به هیچ می انگارد زیرا آنها را صغیر و نادان و خود را ولی و تصمیم گیرنده آنها می داند. پس برای این که این عمل استبداد را که سابقه تاریخی طولانی ای هم دارد خنثا کنیم، ابتدا باید سازمانها و تشکلهای خاص خود را برپا کنیم. در چنین حالتی است که می توانیم یک دموکراسی مدرن را برای میهن خویش پایه ریزی کنیم. تدوین خواسته های خود در تشکلهای طبقاتی- صنفی، در شوراها، کمیته ها، سندیکاها، و ... و در ادامه انتقال آن به تشکلهای بالاتر تا جایی که در صورت تشکیل مجلس مووسسان و یا برگزاری همه پرسی و رفراندوم همه بدانند چه می خواهند و آنچه خواسته های آنان است را با توجه به کارکرد تشکلهای مدرن و اجتماعی که از پایین شکل گرفته است، در بالا پیگیری کنند. در یک کلام، نیاز امروز ما تشکیلات است؛ تشکلهای صنفی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... هر آنگونه که خود تشخیص می دهید برای رهایی از دام استبداد به سرعت به تشکیل یا بازسازی تشکلهای خود اقدام کنید. جامعه خود را از دام بی هویت شدن به دلیل عدم سازمانیافتگی و به همین دلیل عدم رسمیت یابی طبقات و اصناف و... برهانید. در چنین صورتی است که جنبش شهروندان آزاد به خواسته های خود بسیار نزدیک تر خواهد شد و امکان نخواهد داد که هر کسی برای رهبر خود خوانده شدن و به دست گرفتن نبض جامعه به هزار و یک دلیل و از همه مهمتر، عوام فریبی بار دیگر تلاش قهرمانانه شمایان را در باتلاقی دیگر فرو برد و زحمات و تلاش و جانفشانیهای غرور آفرین شما را به نفع خود مصادره کرده و به هدر دهد. نقل از: نبرد خلق شماره 289 اول تیرماه 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر