بهرام رحماني
گروههای مختلف مذهبی که با سرکوب خونین و وحشیانه دستاوردهای انقلاب 57 مردم ایران، حکومت اسلامی را بنیان گذاشتند، شیوههای مختلفی به کار میگرفتند تا هم جایگاه محکمی برای خود در تقسیم قدرت کسب کنند و هم به تثبیت حکومت اسلامی یاری برسانند. البته در نزد آنها به وجود آوردن یک دشمن «خارجی»، با هدف انحراف افکار عمومی از واقعیتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور نیز جایگاه مهمی داشته و هنوز هم دارد.
یکی از وقایعی مهمی که در آن دوره به تثبیت حکومت اسلامی کمک کرد، اشغال سفارت آمریکا در تهران، توسط دانشجویان موسوم به «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» بود.
حدود سی سال پیش، روز سيزدهم آبان ماه ۱۳۵۸ خورشیدی برابر با ۴ نوامبر ۱۹۷۹ ميلادی، راهپيمايی بزرگی در مقابل ساختمان سفارت آمريکا در تهران برگزار شد. راهپيمايان خواستار استرداد شاه سابق از آمريکا به ايران بودند. محمدرضا شاه پهلوی، برای درمان پزشکی به آمريکا سفر کرده بود. گروهی از تجمعکنندگان موسوم به «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» به ساختمان سفارت آمريکا هجوم بردند و تمام کارمندان حاضر در سفارتخانه را به گروگان گرفتند.
در جريان تصرف سفارت آمريکا، 52 کارمند و ديپلمات حاضر در اين سفارتخانه، به گروگان گرفته شدند. اين واقعه از همان هنگام و در متن تلاطمات سیاسی جامعه ايران، دستاویز مناسبی به دست گروهها و فرقههای اسلامی و در راس همه خمینی قرار داد که از آن برای به دست گرفتن قدرت و تثبيت موقعيت خود و سرکوب هر چه بیشتر دستاوردهای انقلاب 57، بهره بگيرند. بر این اساس، اشغال سفارت آمريکا در تهران و اسارت کارکنان آن، از مهمترين وقايع پس از انقلاب ايران و از پرسروصداترين رويدادهای تاريخ ديپلماسی قرن بيستم بوده است.
خمینی که بلافاصله این اقدام دانشجویان خط امام در اشغال سفارت آمریکا را نه تنها مورد تایید قرار داد، بلکه آن را «انقلاب دوم» نامید. در حالی که قبل از اقدام دانشجویان خط امام، چریکهای فدایی هم به این سفارت حمله کرده بودند. اما نه تنها این اقدام سیاسی آنها را هیچ کدام از مقامات حکومت اسلامی تایید نکرده بودند، بلکه شدیدا هم با آن به مخالفت برخاسته بودند. خمینی، با این اقدام دانشجویان، فرصت مناسبی به دست آورد تا از آن به عنوان یک اهرم سیاسی هم در صحنه داخلی کشور و هم در صحنه بینالمللی استفاده کند.
شورای انقلاب که سیاست خارجی آن را ابوالحسن بنیصدر، اداره میکرد که جانشین ابراهیم یزدی شده بود پس از آن که میانجیگریهای متعدد را نپذیرفتند، نخست در روز بیست و هشتم آبان – نوزدهم ماه نوامبر 1979، سيزده نفر را آزاد کردند. در این گروه ۱۳ نفری، دوازده زن و یک آمريکایی آفريقایی تبار وجود داشت. سپس قضیه را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع دادند و به صراحت مبادله گروگانهای آمریکایی با شاه را پیشنهاد کردند. وقتی شورای امنیت، حکومت اسلامی ایران را محکوم کرد، مواضع دولت آمریکا آنچنان تقویت گردید که دست به اقدامات تلافیجویانه زد.
جيمی کارتر رییس جمهوری وقت آمریکا، نه تنها استرداد شاه را رد کرد، بلکه به قصد فشار برای آزادی گروگانها، دو هفته بعد رییس جمهوری تمام داراییهای ايران را که رقمی در حدود ده میلیارد دلار در بانکهای آمریکایی بود، مسدود کرد. کارتر، واردات نفت را از ايران دو روز پیش از این دستور ویژه متوقف کرده بود . وی، دست به تحریم ایران زد که تقریبا بسیاری از کشورها نیز آن را پذیرفتند.
گروگانگيرها، بعدا يک گروگان ديگر را نيز در ماه آوريل سال ۱۹۸۰ ميلادی رها نمودند و بقيه، يعنی 48 نفر ديگر را در اسارت خود نگاه داشتند .
اسناد و پروندههای سفارت قبل از اشغال، توسط کارکنان آن با دستگاه کاغذ خردکنی به حالت رشتههای باریکی درآمده بودند، توسط دانشجویان پیرو خط امام، بازسازی میشدند و شخصیتهایی که با «شیطان بزرگ» در ارتباط بودند، مورد بازخواست و باجخواهی و افشاگری قرار میگرفتند. آنان دهها جلد کتاب از اسناد دیپلوماتیک آمریکا را انتشار دادند که عملا به جز اطلاعات معمولی چیز دیگری در برنداشتند و حتی واقعی و عدم واقعی بودن این اسناد را نیز هیچکس غیر از دانشجویان پیرو خط امام و برخی مقامات رده بالای حکومتی نمیداند. هر روز در مقابل سفارت آمریکا تظاهرات برپا میشد و اخبار و اطلاعات جدیدی را دانشجویان به اطلاع مردم میرساندند و شعارهایی بر علیه آمریکا سر میدادند.
اشغال سفارت آمريکا، اگرچه به گفته عاملانش، اقدامی از پيش طراحی شده نبود، اما به هر حال، پيامدهايی وسیع و دامنهداری در عرصههای سياست داخلی و خارجی حکومت اسلامی به بار آورد.
سفارت آمریکا در ایران، طی چند ماه تبدیل به مرکز فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی حکومت اسلامی شد. اعلامیههایی که دانشجویان تقریبا روزانه منتشر میکردند و به مسایل گروگانها و همچنین به موضوعات مختلف داخلی ایران و جهان میپرداختند.
اين رويداد کم سابقه، دولت موقت به رياست مهندس مهدی بازرگان را با بحران جدی روبرو ساخت. رابطه ايران و آمريکا قطع شد و بحرانی ميان دو کشور پديد آمد که تاکنون ادامه دارد.
سقوط دولت موقت و قدرتگيری جناح حزبالهی حکومت اسلامی و تبديل آمريکا به اصلیترين دشمن انقلاب، انقلاب فرهنگی، جنگ ایران و عراق و غیره تاثير تعيينکنندهای بر تحولات و رويدادهايی گذاشتند که سيمای درونی و چهره جهانی حکومت اسلامی را رقم زدند.
بنا بر گفتهGaddis Smith ، تاريخنگار آمريکایی، بحران گروگانها پس از جنگ جهانی دوم بيش از هر ماجرایی توجه فراوان رسانهها و تلويزيونها را به خود معطوف کرده بود.
جيمی کارتر، ریيس جمهوری وقت آمريکا در آن روزها از تصميم خود برای نجات گروگانها گفت که با مطالعه وقايع ايران و خطرات فزايندهای که متوجه گروگانها بوده و با درک اين واقعيت که آزادی آنها در زمانی زود نامحتمل است؛ تصميم گرفته است تا طرح عمليات نجات را به اجرا در آورد.
اما طرح رییس جمهوری وقت آمریکا با سقوط سه هليکوپتر از هشت هليکوپتری که در طوفان شن در ايران در نزدیکی طبس سقوط کرد، شکست خورد و ماموريت گروه ويژه نجات گروگانها در اردیبهشت 1359 – آوريل سال 1980، بینتيجه ماند .
برنامههای تلويزيونی سراسری آمريکا پوشيده از تصاوير گروگانها بود چرا که اتفاق در تاريخ آمريکا بیسابقه بود. پوشش خبری بینهايت گسترده رسانههای همگانی آمريکا از جمله برنامههای ويژه در شب، پاسخی بود به هيجانات و احساسات مردم درباره شرائط و وضعيت گروگانها.
در بهمن 1358 – فوريه ۱۹۸۰، آيتالله خمينی اعلام کرد که گروگانها را تا زمانی که آمريکا به خواستههای مشخص وی توجه نکند، آزاد نخواهد کرد. اين خواستهها عبارت بودند از باز گرداندن شاه به ايران برای محاکمه، بازگرداندن ثروت شاه به ايران و اين قول که آمريکا در آينده در کارهای داخلی ايران دخالت نکند .
مذاکرات برای بازگشت ديپلماتهای آمريکائی پس از آن که شاه در پنجم مرداد 1359 – بیست و هفتم ژوئيه ۱۹۸٠ میلادی، درگذشت، با ميانجیگری الجزاير شروع شد. گروگانهای آمريکایی ۴۴۴ روز بعد از حمله دانشجويان پیرو خط امام به سفارت آمريکا در تهران، در روز 30 دی 1359 – بيستم ژانويه سال ۱۹۸۱ ميلادی، و لحظاتی پس از مراسم سوگند «رونالد ريگان»، ریيس جمهوری جديد آمريکا آزاد شدند.
کمی بعد اعلام شد که هواپيمای حامل ۵۲ گروگان در نخستين مرحله بازگشت به آمریکا از فضای هوایی ايران خارج شده و همه آنها زنده، سلامت و خوب هستند.
گفته میشود تنش گروگانگيری در شکست «جيمی کارتر» ریيس جمهوری وقت آمريکا در انتخابات مجدد رياست جمهوری بسيار موثر بود .
تحليلها و ارزيابیهای گوناگونی در ميان كسانی كه در اشغال سفارت آمريكا، نقش اول را داشتند و تقريبا همگی بعدا از عناصر موثر سياسی و چهرههای شاخص حکومت اسلامی شدند. برخی سعی كردند از آن واقعه دوری كنند و به طور تلويحی آن را یک خطای سیاسی بنامند. اما بيشتر سعیشان بر اين است كه آن را شامل زمان بدانند و توجیهشان حال و هوای انقلابی آن روزگار است تا از این طریق از خود رفع مسئوليت كنند.
در اینجا به اظهارنظر دو تن از آنها و همچنین اظهارنظر وزیر امور خارجه وقت حکومت اسلامی، اشاره میکنیم.
ابراهيم اصغرزاده، یکی از طراحان اصلی اشغال سفارت آمریکا، در یک اظهارنظری گفته است: «ما برنامه دقيق و حساب شدهای برای اشغال سفارت نداشتيم. هيچ برنامهای هم نبود که کسی گروگان گرفته شود. ما گروهی دانشجو بوديم که قصد داشتيم يک اقدام اعتراضی انجام دهيم. درباره اقدام ما بايد در فضای پرتنش آن دوران داوری کرد، يعنی دنيای دوقطبی دوران جنگ سرد، که بين دو اردوگاه سياسی حاکم بر جهان، رقابت شديدی وجود داشت. هواداران انقلاب عقيده داشتند که آمريکا، از زمان کودتا عليه دولت ملی دکتر مصدق، در برابر مردم ايران قرار گرفته است. در جريان انقلاب هم آمريکا به حمايت از رژيم شاه ادامه داد. ما در اعتراض به ورود محمدرضا شاه به آمريکا، به طرف سفارتخانه رفتيم.»
اصغرزاده، طوری قضيه اشغال سفارت آمریکا و گروگانگيری را بیان میکند که انگار يک واقعه بسیار ساده و پیش پا افتادهای روی داده است. در حالی که آينده يک کشور و سرنوشت يک نسل از مبارزه انقلابی، از جمله تحت تاثیر این واقعه قرار گرفت. بنابراین، به نظر نمیرسد که اشغال سفارت آمريکا، آن طور که اصغرزاده ادعا میکند، صرفا محصول «حرکت احساسی» یک گروه دانشجوی دانشجويی» مسلمان بوده است؟! چرا که در آن صورت، خمینی بلافاصله از این اقدام آنها حمایت نمیکرد.
سال گذشته «دويچه وله» با عباس عبدی، از دانشجويان مرتبط با «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» مصاحبهای انجام داده است كه بخشهايی از آن را میخوانيم:
دويچه وله: 29 سال پيش در چنين روزی شما و جمعی ديگر از همفكرانتان سفارت آمريكا در تهران را اشغال كرديد، عملی كه باعث شد روابط ايران و آمريكا تا به امروز قطع باشد. آيا آن زمان فكر میكرديد كه عواقب اين حركت شما 29 سال طول بكشد؟
عباس عبدی: طبعا كسی چنين فكری نمیكرد، دليلش هم اين است كه آن رويداد به خودی خود نبود كه اين عواقب را منجر شد بلكه اتفاقاتی كه بعد از آن رويداد افتاد بيشتر منجر به اين عواقب شد. شما میدانيد كه آن روابط مدتها بعد قطع شد نه بلافاصله بعد از آن اتفاق. آن تبعاتی كه بعد از اين اتفاق به وجود آمد، حمايتی كه از اين قضيه شد و بعد برخوردی كه طرفين با هم در اين موضوع داشتند، منجر به اين قضيه شد. اما وضعيت امروز روابط ايران و آمريكا به نظر من ربط چندانی به اين موضوع ندارد، گرچه اين موضوع هم بيان میشود. اما اگر قرار بود اين موضوع تاثير تعيينكنندهای بر روابط دو كشور میداشت به طريق اولی در زمان ريگان كه هم بسيار نزديك به اين واقعه بود هم يك ریيس جمهور كلاسيك آمريكا بود و بسيار هم قدرتمند، در آن موقع بايد اين رويداد تاثير مخربتری را روی روابط میگذاشت. اما شما میدانيد كه آقای ريگان برای بهبود رابطه و ايجاد رابطه، آقای مكفارلين را با يك هواپيما و حتی با اسلحه به ايران فرستاد. اين كه میبينيد امروز اين طور شده هيچ ارتباطی به اين قضيه ندارد…
دويچه وله: ممكن است بفرماييد، چطور چنين چيزی ممكن است؟
عباس عبدی: ملت ايران به دليل 28 مرداد هميشه خودش را از آمريكا طلبكار میدانست، يك جور احساس حقارت آن قضيه هميشه در ذهن ما بوده و آن احساس حقارت با اين اتفاق برطرف شده… بنابراين ما میتوانيم اين قضيه را مستمسك قرار دهيم. من بارها هم گفتهام يك – يك مساوی، قبلا يك، هيچ بود، حالا شده يك يك. بنابراين ديگر ما برای بهبود رابطه در بند آن گذشته حقارتباری كه آمريكا با ما رفتار كرده نخواهيم بود. خيلی راحت از اين نظر هم میشود به اين قضيه نگاه كرد.
ابراهيم يزدی، دبیرکل نهضت آزادی که در آن وقت وزیر خارجه ایران بود، به گزارش خبرنگار «ايلنا»، سهشنبه 12 آبان 1383، وی در جلسه «بررسی سياست خارجی ايران نسبت به آمريکا» که از سوی انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران و علوم پزشکی برگزار شد، گفت: پس از گذشت سالها از واقعه 13 آبان، لازم است بازبينی مجددی به اين واقعه داشته باشيم… اين حادثه مناسبات قدرت را به نفع يک جريان سنتگرا تغيير داد. اگر چه نظر دانشجويان اين نبود، اما پيامد حرکت آنها اين بود… عملی که در 13 آبان سال 1358 انجام شد، عملی خلاف منافع و مصالح ملی بود…»
منبع: سايت ديدگاه
آنچه که در اظهارنظر مقامات و سران حکومت اسلامی و در اظهارنظرهای دانشجویان سابق اشغال کننده سفارت آمریکا، بیان نمیشود این است که در بطن اشغال سفارت آمریکا، هجوم همه جانبهای به دستاوردهای انقلاب 57، آغاز شد: حمله به کردستان، حمله به ترکمن صحرا، حمله به تجمعات، ممنوعیت فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی، تشکلهای دمکراتیک، تسخیر رسانهها و فعال کردن جوخههای مرگ و … بنابراین، هر تلاش و فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سکولار و آزادیخواهانه و برابریطلبانه، به بهانه همکاری و هم جهتی با «آمریکا» و «ضدانقلاب» شدیدا سرکوب شد.
از سوی دیگر با اشغال سفارت آمریکا، اولا حکومت اسلامی یک دشمن خارجی تراشید که در آن زمان مردم ایران نفرت زیادی از این دشمن، یعنی دولت آمریکا داشتند؛ چون که سالهای زیادی مدافع حکومت شاه بود و به خصوص سازمان سیا در کودتای 28 مرداد 1332 نیز نقش مهمی داشت. دوما، از این طریق حکومت اسلامی، نیرویهای زیادی را پشت سر سیاستهای خود کشید و تا حدودی موقعیت خود را تثبیت کرد. سوما، چپ آن زمان که عمدتا چپ رادیکال ضدامپریالیسم و یا حزب توده و بخش اکثریت چریکهای فدایی خلق بودند که از حکومت اسلامی دفاع میکردند؛ این چپ به طور کلی در مقابل اقدام «ضدامپریالیستی» دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را اشغال کرده بودند خلع سلاح سیاسی شدند و یا بیش از پیش پشت سیاستهای حکومت اسلامی و «امام ضدامپریالیست؟!» رفتند.
در واقع، اشغال سفارت آمریکا در تاریخ 13 آبان 1358، هم به تثبیت حکومت اسلامی کمک کرد و هم زیر پای چپ ضدامپرالیسم(صرفا امپریالیسم آمریکا) را خالی کرد و هم توجیهگر همه جنایات حکومت در آن دوره بود، واقعه مهمی در تاریخ سیاسی ایران محسوب میشود. بر این اساس، مساله سياسی اشغال سفارت آمریکا در تهران و رویدادهای پس از آن، کماکان در چارچوب تحليل یک پديده تاريخی امری مهم است.
مساله مهم دیگری که باید در اینجا به آن تاکید کنیم این است که در مقطع اشغال سفارت، دانشجویان عضو سازمان دانشجویان مسلمان در دانشگاهها در اقلیت بودند و گرایش چپ در دانشگاهها قویتر بود. اشغال سفارت به منظور ابراز وجود دانشجویان مسلمان هوادار حاکمیت بود که در مبارزه با امپریالیسم از سازمانهای چپ پیشی بگیرند. در ادامه این اقدام بود که چند ماه بعد هم «انقلاب فرهنگی» را راه انداختند تا به کلی مخالفین و به ویژه گرایش چپ و کمونیست را از دانشگاهها تصفیه کنند.
از سویی اشغال سفارت آمریکا، برای دولت آمریکا هم فرصتی را فراهم کرد که افکار عمومی را در غرب برعلیه ایران بشوراند و با ترساندن کشورهای منطقه، پایگاههای نظامی بیشتری را در کشورهای حوزه خلیج فارس تاسیس کند.
در اثر این اقدام دانشجویان پیرو خط امام، ميلياردها دلار ثروت ايران در آمريکا بلوکه شد، جنگی روی داد که صدها هزار کشته و معلول از ايران و عراق و تقریبا فقط هزار ميليارد دلار هزينه برای ایران برجای گذاشت. تحريم اقتصادی به ايران تحميل شد و ميلياردها دلار ديگر به اقتصاد ايران ضرر زد که میتوانست در جهت رفاه عمومی مردم به کار گرفته شود.
اشغال سفارت آمریکا در آن زمان، در بطن تحولات و رویداهای آن دوره و تعرض حکومت اسلامی عليه انقلاب مردم ايران، جنگ در کردستان، ترکمن صحرا و حمله به تجمعات زنان، تظاهراتها، احزاب و تشکلهای دمکراتیک، رسانهها، تهدید و ترور، زندان، شکنجه و اعدام انقلابیون واقعی همراه بوده است. بنابراین، اين واقعه از نقاط تاريک تاريخ ايران است.
اکنون نزدیک به سه دههای که از اشغال سفارت آمريکا و قطع روابط دپيلماتيک دو کشور میگذرد، هر رويداد قابل توجه و مرتبط با منافع ايران، به شکلی متاثر از ميزان دشمنی حکومت اسلامی و آمريکا بوده است.
پرونده فعاليتهای اتمی، بحث حقوق بشر، اصلاحات، منازعات مرزی بر سر جزایر جنوب و در دریای مازندران در شمال کشور، تروريسم، روند صلح خاورميانه، حضور در سازمان تجارت جهانی، دسترسی به تکنولوژی نوين، تحريم اقتصادی و سرمايهگذاری در صنعت نفت و غیره تنها مواردی از فهرست بلندبالايی هستند که مستقيم و غيرمستقيم در پيوند با جدل و کمکش و رقابت و رابطه ايران و آمريکا است.
برخی از منتقدان و مخالفان سياستهای حکومت اسلامی، بر اين باورند که در مقابل يک گروگانگيری 444 روزه، اکنون حدود سه دهه است که دستکم بخشی از منافع ايران، تحت تاثیر این گروگانگیری بوده است.
هر سال حكومت و رسانههای حکومتی و در راس همه صدا و سيما، بيشترين هیاهو و تبلیغات را راه میانداختند. تا دیروز روابط موجود ميان حاکمان ايران و آمریكا، پرتنش بود و مذاکراتشان هم کاملا محرمانه برگزار میشد اما امروز طرفین در سطح علنی گامهایی را در جهت مذاکرات و معاملات خود برداشتهاند. هر چند که هنوز مذاکرات پشت پرده آنها روشن نیست؛ به خصوص سفر غیرمنتظره اخیر منوچهر متکی وزیر امور خارجه حکومت اسلامی از نیویورک به واشنگتن که مستلزم مجوز مخصوص دولت آمریکا بود و بحث بر سر این که وی حامل نامه کاملا محرمانه علی خامنهای رهبر حکومت اسلامی به باراک اوباما رییس جمهور آمریکا بود. و یا مذاکرات رسمی نمایندگان طرفین در رابطه با فعالیتهای اتمی حکومت اسلامی که برای اولین بار صورت گرفت.
البته عادی سازی روابط حکومت اسلامی و آمریکا، چندان سهل نخواهد بود. برای مثال حکومت اسلامی اکنون بیش از هر زمان دیگری در موضع ضعف قرار دارد و کشمکش و رقابت جناحهای درون حکومت از یک سو و اعتراضات مردمی از سوی دیگر در جریان است. حکومت اسلامی، همچنین در نزد افکار عمومی مردم جهان نیز به مراتب منفورتر از گذشته است.
از سوی دیگر، کنگره آمریکا روز پنجشنبه 16 اکتبر 2009، قانونی را برای امضای نهایی به کاخ سفید فرستاد که برای فشار بر حکومت اسلامی و وادار ساختن این حکومت به متوقف ساختن غنیسازی اورانیوم تدوین شده است. اگر این قانون به امضای رییس جمهور ایالات متحده برسد، کمپانیهای غیرآمریکایی که بیش از یک میلیون دلار به ایران فراوردههای نفتی میفروشند از فهرست فروشندگان نفت به وزارت انرژی آمریکا حذف میشوند.
جان کیل و سوزان کالینز، دو سناتور جمهوریخواه، در بیانیهای که پس از تصویب این قانون در مجلس نمایندگان صادر کردند خطاب به کمپانیهای خارجی گفتند: «میتوانید با ما و اقتصاد ۱۳ تریلیون دلاری آمریکا معامله کنید یا با ایران و اقتصاد ۲۵۰ میلیارد دلاریاش.»
ایران به عنوان چهارمین تولیدکننده بزرگ نفت در جهان حدودا پنج درصد عرضه جهانی نفت را در اختیار دارد، اما برای ۴۰ درصد مصرف داخلی بنزین خود وابسته به واردات است. بخش اعظم این واردات از طریق پنج کمپانی اروپایی و یک کمپانی هندی تامین میشود.
از اوایل ماه جاری میلادی که وجود دومین تاسیسات غنیسازی ایران در نزدیکی شهر قم افشا شده است، اعضای مجلس نمایندگان و سنای آمریکا بر تلاشهای خود برای افزایش فشار بر ایران افزودهاند. بنابراین، روند مذاکرات نمایندگان حکومت ایران و آمریکا، با افت و خیز زیادی همراه خواهد بود؛ به خصوص احتمال تصویب تحریمهای بیشتر در شورای امنیت سازمان ملل نیز زیاد است. این تحریمها باعث گرانی و تورم بیشتری در ایران شده و قبل از این که ضرری به حاکمان قدارهبند ایران برساند، زیست و زندگی مردم عادی را تحت فشار قرار میدهند. بنابراین، باید با تحریم اقتصادی مخالفت کرد و بر بایکوت سیاسی حکومت اسلامی تاکید نمود.
حکومت اسلامی، هر سال به مناسبت 13 آبان، تبلیغات وسیعی را با سازماندهی برنامههای مختلف را میانداخت. اما احتمالا 13 آبان امسال، از دو منظر متفاوت خواهد بود. اول این که هماکنون مذاکرات مستقیم مقامات حکومت اسلامی و آمریکا به ویژه بر سر مساله اتمی حکومت اسلامی در جریان است؛ و دوم این که جناح اصلاحطلب حکومت اسلامی، تحت عنوان «حرکت سبز اسلامی» به پرچمداری کروبی، خاتمی و موسوی، اعلام کردهاند که در این روز، تجمع و تظاهرات «آرام» و «مسالمتآمیزی» در چارچوب «قانون» برگزار خواهند کرد. قطعا این روز باز هم فرصت دیگری برای مردم جان به لب رسیده است که به خیابانها بریزند و خشم و انزجار تازه خود را از کلیت حکومت اسلامی با شعارهایی همچون «مرگ بر دیکتاتور»، «زنده باد آزادی و برابری»، «لغو کار کودک»، «لغو آپارتاید جنسی»، «آزادی بیان، قلم، اندیشه»، «آزادی احزاب و تشکلهای دمکراتیک»، «آزادی همه زندانیان سیاسی»، «لغو شکنجه و اعدام»، «معرفی عاملان و مجریان کشتار مردم، به ویژه کشتارهای چند ماه اخیر» و «برچیده شدن بساط سانسور و اختناق» و غیره را سر دهند. بنابراین، سالگرد 13 آبان امسال، برای حکومت اسلامی چندان خوشآیند نخواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر