سمیه تقوایی، متولد ١٣۵١، در نه سالگی و در حالی که در خانه مشغول نوشتن تکالیف مدرسهاش بود از سوی ماموران امنیتی که برای دستگیری پدر و مادر وی به خانه آنها ریخته بودند دستگیر میشود. دقایقی قبل از دستگیری، سمیه شاهد درگیری مسلحانه میان پاسداران و دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین بوده که در خانه آنها زندگی میکردهاند. یک نفر از این دو نفر که از “عموهایش بودند” در مقابل چشمان سمیه کشته میشود و نفر دوم فرار میکند. گفته میشود سمیه از ترس و با دیدن این صحنهها در فاصله بین یخچال و دیوار آشپزخانه پنهان شده بوده و جیغ میکشیده است.سمیه به محض انتقال به اوین، تحت بازجویی قرار میگیرد و او را مجبور میکنند که نشانی خانههای خویشاوندان و آشنایان را بدهد. بازجوییها از سمیه تا زمان آزادی وی در چهارده سالگی ادامه داشته است. در تمام این پنج سال، سمیه در شعبههای اوین که تحت مسئولیت اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب تهران و رئیس زندان اوین قرار داشتهاند بازجویی میشده است. در عین حال، این کودک نه ساله شاهد شکنجه و کابل خوردن زندانیان دیگر در شعبههای دادستانی نیز بوده است. همه سئوالات بازجوییها مربوط به پدر و
مادر سمیه، مهدی تقوایی و ناهید طاهری بوده
به شهادت همبندیان سمیه، وی نه تنها از هیچ امکان آموزشی در زندان اوین برخوردار نبوده، بلکه در کارگاه خیاطی زندان نیز به کار گماشته شده بوده است.
سمیه در سال ١٣۶۵ و در سن چهارده سالگی، پس از گذراندن نزدیک به پنج سال در زندان به عمهاش تحویل داده میشود. پس از آن، عموی سمیه مسئولیت او را به عهده میگیرد و سمیه با خانواده آنها زندگی میکند.
هرچند سمیه در خارج از زندان شروع به رفتن به مدرسه میکند اما چند سالی از بازگشت سمیه به زندگی عادی نمیگذرد که زنی به خانه عموی وی مراجعه و سمیه را برای پسرش خواستگاری میکند و با جواب رد عموی سمیه به این دلیل که پدر و مادر وی در اینجا نیستند مواجه میشود پس از آن، سمیه و عمویش از سوی دادستانی انقلاب مستقر در زندان اوین احضار میشوند و یکی از مقامات دادستانی به سمیه میگوید که در صورتی که با این ازدواج موافقت نکند، دوباره به زندان بازگردانده خواهد شد. سمیه تقوایی در سن هجده سالگی به ازدواج مردی داده میشود که از نزدیکان به برخی از مقامات حکومتی بوده و سابقه خدمت در جبهه جنگ ایران و عراق داشته است. حاصل این ازدواج اجباری دو فرزند دختر است.
در آغاز دوره بیست سالگی زندگی سمیه، پزشکان متوجه وجود غدههای سرطانی در بدن او میشوند. انجام عمل جراحی در ایران نیز نمیتواند به طور کامل سمیه را درمان کند. والدین سمیه در سال ١٣۷١ (١۹۹٢)، پس از جدا شدن از سازمان مجاهدین خلق به لندن مهاجرت کرده بودند. سمیه برای ادامه معالجه در سال ١٣۷۵ به لندن و نزد والدینش میآید.
او حدود یک سال بعد، در سن ٢۵ سالگی در ٢۵ اسفند ١٣۷۶ (١۵ مارس ١۹۹۸) در بیمارستانی در لندن بر اثر پیشرفتگی غدد سرطانی جانش را از دست میدهد، بدون اینکه هیچگاه امنیت، آرامش و فرصت لازم را برای بازگویی آنچه در کودکی از دست رفتهاش بر او گذشت، پیدا کند.
بخشی از گزارش جنایت بیعقوبت،شکنجه و خشونت جنسی علیه زندانیان سیاسی زن در جمهوری اسلامی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر