هانا آرنت، سبزینه پوش عاشق و بُرنا
Tue 22 04 2014
همنشین بهار
ین بحث در مورد «هانا آرنت» Hannah Arendt یکی از اصیلترین اندیشمندان زمانه ماست. خردمند روشن ضمیری که پشتیبان گوناگونی نظرگاههای بشری بود و باور داشت سیاست میتواند معنایی جز جنگ قدرت و سلطه هم داشته باشد.
همو که میگفت: «آدمی هیچگاه به اندازه وقتی که عملی انجام نمیدهد اهل عمل نیست، و هرگز به اندازه زمانی که با خویشتن به سر میبرد از تنهایی فاصله نگرفتهاست.»
هانا آرنت نظریهپرداز مقاومت مردمی در برابر قدرت بود و به تفکر درباره آن لحظاتی میپرداخت که مردم بهگونهای خودجوش گرد هم میآیند، در برابر قدرت موجود مقاومت میکنند و واقعیتی نو میسازند.
از شما دعوت میکنم این بحث را از ویدیو بشنوید.
از دقیقه ۳۸ به بعد اندیشهورز ارجمند آقای دکتر کریم قصیم در مورد هانا آرنت صحبت میکنند.
...
زمانیکه مظفرالدین شاه غزل خداحافظی میخواند تا برود، هانا آرنت در شهر هانوفر آلمان به دنیا آمد. (سال ١٩٠٦ میلادی)
وی در سال ۱۹۷۶ کمی پیش از انقلاب بزرگ ضد سلطنتی در ایران درگذشت.
هانا آرنت تجربه دردناک فروپاشی اخلاقی و عقلانی جامعه فرهیخته آلمان قرن نوزدهم را به مثابه یک یهودی و یک روشنفکر به گونهای مضاعف درک میکرد، شاهد فرو رفتن تدریجی آلمان درون فاشیسم بود، و درد تبعید، نخست در فرانسه و سپس در آمریکا و دوری از اساتیدی چون هایدگر و یاسپرس، بر اندوه او میافزود.
...
هانا آرنت درون نگر و نظرورز با اندیشه و عمل خویش از استبداد و جبارّیت رازگشایی میکرد و خشونت و بی رحمی و رنج انسانی را در رژیمهای خودکامه و تمامیت خواه زیر سئوال میبُرد.
او اگرچه فرزند فلسفه آلمان محسوب میشود اما به قول خودش نه فیلسوف بلکه نظریه پرداز سیاسی است.
حبر جّو و بندگی خودخواسته
هانا آرنت آنچه را با عنوان «جبر جّو» میشناسیم و تجربه کردهایم، به تصویر کشیدهاست. جبر جّو، جبر بردهسازی که [در میدان تب آلود «ایمان» و «عاطفه» ی جمعی]، همه را «آزادانه و با کمال میل»، به مدح و ثنا کشانده، در تار عنکبوتی خودش اسیر و ابیر میکند. بندههایی که زنجیر بر گردن و دست و پا ندارند و از قضا خیلی شنگول و منگولاند و لبخند هم میزنند.
ازمابهتران با جبر جّّو، از تمایل و گرایش فرد به پیروی از رفتارهای گروهی که به آن تعلّق دارد، سوءاستفاده میکنند.
...
آنچه دانش جدید به اسم همنوایی Conformity و «فشار همگروهها» Peer pressure میشناسد چیزی شبیه جبر جّو است. همنوایی (همرنگ هر جماعتی شدن) میتواند تعاریف اخلاقی را نیز جوری دیگر غالب کند.
فشار همگروهها فرد را بدون آنکه در منگنه بگذارد ترغیب میکند تا جو زده شده، همرنگ جماعت بشود. به رنگ «جمع» درآید و به ساز به اصطلاح جمع برقصد تا رسوا نشود! همرنگ جماعت شود و همنوا با جمع، نگرش، ارزشها و رفتار خود را تغییر دهد.
در چنین محیط بستهای که همه چشم بر یک «اتوریته» میدوزند که تبلیغ میشود با دیگران متفاوت است و اصلاً از جنس دیگر است و... جبر جّو خود را نشان میدهد و هر اسبی که دارد میتازد.
هانا آرنت زندانی میشود
هانا آرنت تحت تاثیر کانت، هوسرل، هایدگر، کارل یاسپرس، روزا لوگزامبرگ، هگل، رودولف بولتمان، مارکس و ادبیات یونان باستان بود اما رابطه پدرانه اش با یاسپرس، رابطهی شاگردی با هوسرل و رابطه عاشقانهای که با هایدگر داشت، برجستهاست.
وی در نوشتههای خودش به این دلدادگی گوشه زده و سعی کردهاست به احساسش نسبت بههایدگر اشاره کند.
این گونه شیفتگی تنها ویژه هانا آرنت و هایدگر نیست، نمونههای دیگری هم میشناسیم: فیثاغورث و تئانو، آبلرد و هلویزه Abelard and Heloise، ژان پل سارتر و سیمون دوبوار، ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد، و...
هانا آرنت زمانی برای هایدگر نوشته بود:
«اگر عشق به تو را از دست بدهم، حق زندگی نیز ندارم»، ولی بعدها که شنید هایدگر مدتی هوادار نازیها بوده، لحظهی دیدار خودش را با وی چنین شرح میدهد:
«او چون سگی خیس، شرمنده و بیحرکت، سر جای خود خشکش زده بود و اعتراف کرد که در زمان حضور فاشیسم، شیطان او را فریب داده بود»
در داستان کوتاه “Heidegger the Fox” (هایدگر روباه) نیز به او گوشه زد.
...
هانا آرنت در دانشگاههای ماربورگ، فرایبورگ و هایدلبرگ آلمان فلسفه خواند. او بیشتر اوقات لباس خزه مانندی میپوشید و سبزینه پوش بود.
در سال ۱۹۳۳ با قدرتگرفتن فاشیسم، به زندان آلمان افتاد و بار دیگر در سال ۱۹۴۰ در فرانسه اشغالشده دستگیرش کردند که اگر از آن مخمصه رها نمیشد سر از اردوگاههای موقت انتقال به کورههای آدمسوزی هیتلری درمیآورد.
سایه زندان که از سرش کم شد به آمریکا رفت و در آن کشور سالها استاد دانشگاه در رشتهی تئوری سیاسی بود.
ازمابهتران همه را زاغسیاه میزنند
هانا آرنت اثر مهمی دارد که عنوانش این است: «عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر»
وی نخستین کسی بود که توتالیتاریسم را به مثابه گونه نوینی از حکومت در تاریخ بشری میدید، حکومتی که در واقع با انهدام مرزهای میان خود و دیگر جنبههای حیات بشری، حوزه سیاسی را نابود میکند.
هانا آرنت در کتاب مزبور روی نکات مهمی انگشت گذاشتهاست.
نشان داد گروهها و نظامهای توتالیتر با توسل به آنچه قوانین خدشه ناپذیر تاریخ و طبیعت جا میزنند، عملکرد خودشان را توجیه کرده، با به اصطلاح پیروزی اجتناب ناپذیر جامعۀ بی طبقه، یا وقوع جنگ حتمی بین «نژاد برتر» و نژادهای «فرومایه»، سرکوب و سانسور را ضرورت تاریخ جلوه میدهند..
گروهها و نظامهای توتالیتر میکوشند ابواب جمعی خودشان را به خط کرده و با تهی کردن از خود، به سمت «جمع» کشیده، یکدست کنند!
انسان در هنگام «با خود بودن» است که تفکر میکند و در بودن با دیگران به عنوان کنش گری آزاد در حوزه عمومی عمل میکند اما در گروهها و نظامهای توتالیتر، این به اصطلاح «با دیگران بودن» وسیلهای است برای «با خود نبودن»
در واقع «با دیگران بودن» در اینجا یعنی «مانند دیگران بودن»، یعنی زیر پا گذاشتن تکثر انسانی که هانا آرنت آن را خصلت اصیل انسان و ریشه شکل گیری عمل سیاسی میداند.
...
گروهها و نظامهای توتالیتر که ادعا میکنند «کلید تاریخ» را در دست دارند با ارعاب و با سوءاستفاده از ایدئولوژی، همواره دیگران را طلبکارانه زیر نظر میگیرند و با برقراری کیش شخصیت یعنی مقدس کردن یک نفر در رأس تشکیلات یا نظام، شئون زندگی عمومی و رفتارهای خصوصی اعضا و شهروندان را دید میزنند و پای این دخالت مُهر ایدئولوژی و ضرورت انقلاب میکوبند تا مثلاً از قبح آن بکاهند.
اگر جیک کسی هم درآمد و صحبت از بحث آزاد و نقد جریان حاکم کرد، کاری ندارد. سرش را زیر آب میکنند. ابتدا از طریق رسانههایی که عمده آنها در انحصار خودشان است وی را «جذامی» جلوه داده تا همه از دور و برَش پراکنده شوند، سپس با استفاده از فضای سانسور و تاکتیکهای ایجاد رعب دَکش میکنند.
...
ازمابهتران خواهان نظارت تام و تمام بر همه چیز از سیاهی ذغال تا سفیدی نمک هستند و برای این کار با دفتر و دستک، و اینک با منبرهای الکترونیکی به خیمه شب بازی و سرکوب متوسل میشوند و پروندهسازی میکنند تا فردیت فرابرنده و پویای پیروان خویش را تحت عنوان فردیت کاهنده و برده ساز، لِه کنند.
چرا گروهها و نظامهای توتالیتر این مسئله را در دستور کار قرار میدهند؟
برای اینکه پس از کشتهشدن شخصیت اخلاقی در تک تک افراد، تنها مانع تبدیل انسانها به نعشهای زنده، تمایز فرد و هویّت یگانه اوست. پس باید به جنگ فردیت بروند و با ارعاب هم شده آنرا اح و آلوده جلوه دهند!
حتی اگر نیاز باشد میتوان گونهای مُدرن از کنترل ذهنی را هم عملیاتی کرد تا افراد به جرائمی اعتراف کنند که هرگز مرتکب نشدهاند و روحشان هم خبر ندارد.
در این دستگاه، هیچکس، مگر رهبری که در لحظه بر مسند قدرت قرار دارد، از ارعاب در امان نیست.
در نظام توتالیتر جلادان امروز به آسانی ممکن است به قربانیان فردا بَدل شوند...
در این دستگاه همه همانند «سگ پاولف» شرطی شده و حیوانی تحریف شدهاند. یعنی چه؟ یعنی با فرضِ مجموعه مشابهی از شرایط، همواره به گونهای یکسان واکنش نشان میدهند. همه مثل کله قند، قالبی و یکسان میشوند!
همه آشکارا باید از آخرین ردپاهای فردیتشان محروم شوند و به انبوهههایی از واکنشهای یکسان بدل شوند تا هرچه که آنها را درون جامعه بشری تبدیل به افرادی بیهمتا و قابل شناسایی میکند از آنان زدوده شود.
در این دستگاه همه مظنون اند و پارسنگ برمیدارند مگر آنکه عکسش ثابت شود. تنها افراد قابل اعتماد آنهایی هستند که نه فقط به خوبی میدانند یا به خوبی تربیت شدهاند که نظری نداشته باشند، بلکه دیگر حتی ندانند که متقاعد شدن یعنی چه.
...
به گفته هانا آرنت «ارعاب توتالیتر وحشتناک ترین پیروزی اش را زمانی به دست آورد که توانست راه گریز فردی شخصیت اخلاقی انسان را ببندد و تصمیمات وجدان فردی را کاملاً مشکوک و مبهم جلوه دهد.»
فکر، عملی اخلاقی است
هانا آرنت با اشاره به سقراط میگفت: فکر یعنی صحبت، مکالمه و دیالوگ با خود. فکر یعنی کوشش در راه رسیدن به معنا و یا جستوجوی آن.
از دید وی فکر، عملی اخلاقی و مقدمهی وجدانداشتن است و اگر دور و بر ما دیکتاتورهای کوچک و بزرگ، دیکتاتورهای بالقوه کم نیستند از جمله به این دلیل است که با تفکر به معنی واقعی کلمه بیگانهایم و کسی اصلاً با خودش بدرستی خلوت نمیکند و به دیدار خویشتن نمیرود.
هانا آرنت بر اهمیت تفکر و اندیشیدن به عنوان فضیلتی که مانع از بروز فجایع عظیم میشود تأکید میکرد و میگفت هستی هم چیزی از جنس فکر است.
وی بر «مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری» پای فشرده و توجیهی با عنوان «مأمور معذور» نمیشناسد. از دید وی قربانیان خودکامگی نیز مسئوولاند. مسئوول چی؟ مسئول از دست دادن فردیت فرابرنده و پویای خویش، مسئول بت کردن کسانیکه تا به قدرت رسیدند هوا برشان داشت و خودخدابین شدند و تنظیم رابطه شان با اعضا و شهروندان به زندانی کردن و آزار آنان نیز کشید و خود نیز ازهمگسیخته، الینه و مسخ شدند.
موشکافی هانا آرنت در این باب که چگونه آدمی به ارزشهای اخلاقی پیشین خود که روز و روزگاری اساس پندار و کردارش بوده، پشت میکند و پیرو ارزشهایی کاملاً متناقض میشود، بسیار قابل تأمل است.
آیشمن در درون هر یک از ما لانه کردهاست
هانا آرنت در آثارش بارها به «آدولف آیشمن» اشاره کردهاست. آیشمن یکی از مقامات عالیرتبۀ حکومت نازی و مسئول سازماندهی اخراج یهودیان از آلمان و بعدها گسیل یهودیان اروپا به اردوگاههای مرگ بود.
تابستان سال ۱۹۶۰ میلادی وقتی همه جا پیچید که آیشمن در آرژانتین دستگیر شده و مأموران اسرائیلی وی را به اسرائیل بردهاند تا بر اساس قانون جنایت علیه قوم یهود محاکمه شود، هانا آرنت به این در و آن در زد بلکه بتواند در دادگاه وی شرکت کند و آیشمن را از نزدیک ببیند و از حال و روز او سر درآورَد.
در نامه ای به مجلۀ نیویورکر پیشنهاد کرد که به عنوان گزارشگر این محاکمه از طرف مجله به اورشلیم برود که موافقت شد.
...
آیشمن که در زمان خدمتاش در رژیم نازی در اجرای «راهحل نهایی» نقش داشته، مدعی بود مقصر نیست. میگفت من در حال پیروی از قانون کشورم بودم . چگونه میتوانستم از آن سرپیچی کنم؟
هانا آرنت وقتی آیشمن را در دادگاه دید، از آرامش و خونسردی او، و اینکه نه یک عنصر شیطانی، بلکه به عکس، موجودى انسانی مینماید، حیرت کرد.
«آن کردارها، کردارهایی هولناک بودند، اما کنندهی آنها ـ لااقل آن کنندهی بسیار واقعی که آن زمان محاکمه میشد ـ انسانی کاملاً عادی و معمولی بود، نه اهریمنی و نه هیولاوار. هیچ نشانی از اعتقادات ایدئولوژیک راسخ یا انگیزههای خاص در او نبود. یگانه خصوصیت درخور توجهی که میشد در رفتار گذشتهی او و نیز در رفتارش به هنگام محاکمه و در تمام مدت بازجویی پلیس از او پیش از محاکمه، پیدا کرد، خصوصیتی کاملاً سلبی بود: آن خصوصیت نه حماقت بلکه بیفکری بود.»
...
هانا آرنت معتقد بود هیچ اهریمنصفتی، اهریمن نیست بلکه یک انسان است و فقط انسان است که میتواند در ابتذال شر تا جایی پیش برود که تصورش هم طاقتسوز است.
او با این پرسش روبرو شد که چگونه آدمهای معمولی، که هیچگونه خصلت جنایتکارانه در خود ندارند و اگر در شرایط تاریخی خاصی قرار نگیرند هرگز به دیگری آزار نمیرسانند، میتوانند عامل و کارگزار شرٌ در تاریخ شوند؟
در کتاب «آیشمن در اورشلیم، گزارشی از ابتذال شر»، شرح ماجرا را نوشتهاست.
...
استفادهی هانا آرنت از کلمهی ابتذال و ربطِ آن به مفهوم شر به منزلهی کمبها دادن به مسؤولیت آیشمن در تدارک و عملِ جنایتهای نازی در بازداشتگاههای مرگ نیست. از نظرِ هانا آرنت، یکی از بزرگترین جنایتها نیندیشیدن است. جنایات آیشمن نه ناشی از خوی درندگی یا فوران خشم و کینهی او، بلکه محصول فقدان نیروی تفکر و تخیل در او بودهاست. آیشمن نمادِ اکثریت آدمهای روی زمین است که دست از اندیشه و خلوت با خویش کشیدهاند. با خویش تنها نمی شوند. به دیدار خویشتن نمیروند.
آیشمن در درون یکایک ماست.
„Jetzt wissen wir, dass in jedem von uns ein Eichmann steckt.“
او به جای آنکه از آیشمن، هیولایی بیشاخ و دُم تصویر کند در پیِ ریشهیابی شرارت بود. میخواست خاستگاه رویش شرارت را در آدمی پی بگیرد و بر خطر پدیدآمدنش از درون تکتک ما انگشت تأکید نهد. میگفت آیشمن در درون هر یک از ما لانه کردهاست و اگر با وجدان خویش در گفتگویی مداوم نباشیم میتواند هر آن از درون ما سر برآورَد. خودکامگی در درون ماست.
هانا آرنت نشان داد نه تنها آیشمن و همکارانِ او در جنایات دست داشتند، بلکه مردمی که بهقولِ کانت هرگز نخواستند از صغارت و عدمِ بلوغِ فکری بیرون بیایند و خوداندیش شوند هم مقصرند.
آنان به همان آسانی که لباس عوض میکنند ارزشهای اخلاقی خود را عوض کردند و در برابر ستمگران لنگ انداختند تا در دستگاه آنان بروند. متهم فقط آیشمن نیست.
...
در گزارش دادگاه آیشمن، هانا آرنت تاکید نمود منزلت و شأن عدالت، اجازه نمیدهد متهمی که برای پاسخگویی به اعمالی که انجام داده در دادگاه حضور یافته، بهانهای برای محکوم کردن یک سیستم سیاسی بشود. وی دادستان دادگاه، و در پس ادعانامۀ او، سیاست دولت اسرائیل را که مایل بود دادگاه به یک دادگاه سیاسی تبدیل شود تا از آن برای محکوم کردن یک سیستم و یک ایدئولوژی استفاده نماید، به شدت مورد انتقاد قرار داد.
میگفت اگر صحبت از دموکراسی میکنید دادگسترى در دموکراسی نمیتواند و نباید همانند نظامهای توتالیتر، افراد را تبدیل به مهره کند.
...
محاکمه آیشمن پرسشهایی را در حقوق بینالملل برانگیخته بود چون تا آن زمان یک جنایتکار نازی در سرزمینی غیر از سرزمینِ وقوع جنایت، محاکمه نشده بود.
هانا آرنت تأسف میخورد از اینکه در آن زمان یک دادگاه بین المللی وجود نداشت که بشریت نازیها را برای آنچه که جنایت علیه بشریت است، محاکمه کند.
گفته میشد نه دادگاه نورنبرگ، و نه دادگاه اورشلیم، صلاحیت چنین محاکمهای را ندارند. چون در دادگاه نورنبرگ آنان که پیروز شدند شکستخوردگان را به محاکمه کشیدند، و در دادگاه اورشلیم قربانیان، جنایتکاران را.
با این حال هانا آرنت از حق دولت اسرائیل برای محاکمه آیشمن دفاع کرد، زیرا اسرائیل پیمان لندن را که محاکمههای نورنبرگ بر اساس آن انجام شد، امضا کرده بود.
...
یکی از وقایع سهمگین دادگاه اورشلیم این بود که در طول شهادت قربانیان، معلوم شد تشکیلات یهودیان در آلمان، در سازمان دهی و انتقال همکیشان خویش با مقامات نازی همکاری داشتهاند و این شوخی نبود.
هانا آرنت با شجاعت در مورد این مسئله افشاگری کرد و یهودی بودنش مانع از این نشد که خلاف وجدانش سخن بگوید و به ساز دادستان برقصد.
هانا آرنت پس از آن آماج حملات و تهمتهای ناروا شد و بفرموده، خیلیها دستش میانداختند. پشت سرش صفحه گذاشتند و مزدورش نامیدند.
سیاست جدا از اخلاق شایسته نام سیاست نیست
هیچکس مانند هانا آرنت درباره «نو بودن امر سیاسی» در قرن بیستم، نیندیشیدهاست. هیچکس به قدرتمندی او این امر را تحلیل نکرد که بهبیراههرفتن سیاست، چقدر میتواند فاجعهبار باشد.
پرسش در باره ماهیت سیاست و حیات سیاسی بر مبنای روش پدیدارشناسی که بیشتر ملهم از هایدگر است و این فکر اساسی که از یونانیان بویژه ارسطو به وی ارث رسیده که «سیاست جدا از اخلاق شایسته نام سیاست نیست»، مضمون اصلی نوشتههای هانا آرنت را تشکیل میدهند.
...
شماری از آثار هانا آرنت
انقلاب (۱۹۶۳)، ترجمه عزتالله فولادوند
خشونت (۱۹۷۰)، ترجمه عزتالله فولادوند
حیات ذهن(۱۹۷۷)ترجمه مسعود علیا
وضع بشر، ترجمه مسعود علیا
تاملاتی در باب فلسفه سیاسی کانت
زندگینامه راحل فارنهاگن (داستان زندگی یک یهودی آلمانی از دوره رمانتیک)
نامههای فلسفی، سیاسی به یاسپرس بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۶۹
فلسفهٔ هستی چیست؟
مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین قدیس.
سایهها
آیشمان در اورشلیم(۱۹۶۳)
بحرانهای جمهوری(۱۹۷۲)
اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی، ترجمه عباس باقری، نشر نی ۱۳۷۹
میان گذشته و آینده: هشت تمرین در فلسفه سیاسی، ترجمه سعید مقدم، نشر اختران
«انسانهای عصر ظلمت (مجموعه مقاله)
عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر،
حقیقت و دروغ در سیاست،
و...
آثار و نوشتههای کوتاه و بلند هانا آرنت حاوی انبوه موضوعات و نکات بدیع و اندیشهها و تعابیر تازهای هستند بیشتر درعرصه فلسفه سیاسی، اغلب در باب دورههای تکاندهنده و تعیین کننده قرن بیستم.
درعین حال جملگی موضوعات ِ کند و کاو این اندیشمند جسور، در زمان حال و درچشم انداز نزدیک و دور قرن بیست و یکم هم مطرح اند.
هر انسانی، یک آغاز تازه است
یکی از اساسی ترین مفاهیمی که هانا آرنت برای شرح وضعیت توتالیتر به کار میبَرد، مفهوم «چیرگی تام» Total Domination است. از نگاه او، هدف نهایی توتالیتاریسم، (گروهها و رژیمهای حکومتهای مستبد) چیرگی تام و سلطه مطلق بر تمام جنبههای زندگی انسانی است.
«چیرگی تام میکوشد تا انسانها را به صورتی سازمان دهد که تکثر و تمایز نامحدودشان از بین برود و کل انسانیت، به صورت فردی واحد در آید. این امر تنها زمانی امکان پذیر است که یکایک افراد انسانی به صورتی تبدیل شوند که در برابر برخی کنشهای معین، واکنشهای معین و ثابتی نشان دهند.»
...
هانا آرنت تجربه تلخ زندگی خودش را به تحلیل و به بیان در آوردن سازوکارهای پیچیده پدیدهء توتالیتر گذراند. تحلیلی که امروز هنوز پس از گذشت بیش از نیم قرن از آن تازگی و کاربردی بودن خود را در بررسی و درک رژیمهای سیاسی حفظ کردهاست.
...
محور استدلال هانا آرنت این نظریه است که انسان فاعل مختاری است که هیچ جبر و علت و معلولی بر آن حاکم نیست پس مسئول کاری است که میکند. هسته مرکزی اندیشه او احساس شگفت نو بودن و باز بودن امکانهایی در درون ما چونان زمان زایش یک طفل است.
هانا آرنت به انسانیت در انسان ایمان داشت و بارها تکرار میکرد هر انسانی، یک آغاز تازه است.
...
بعد از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی در میهن عزیزمان ایران، و پس از آنکه سرما و کولاک بهار آزادی را گرفت، هانا آرنت هم در میان نسل جوان ایران راه باز کرد بویژه که تحلیل و بررسیهای وی از نظامهای خود رأی و مستبد، به شناخت عمیقتر استبداد زیر پرده ایدئولوژی، کمک کرد. همچنین به شناخت گروهها و جریاناتی که در عمل استبداد رأی پیشه کردند و به ناکجاآباد رفتند.
هم اکنون نیز جامعه مدنی ایران نیازمند آموختن از تجربه و اندیشۀ امثال هانا آرنت است که به تفکر به مثابه یک عمل اخلاقی ارج مینهند و بر «مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری»، پای میفشارند و معتقدند افراد خودشان هم در شستشوی مغزی خودشان نقش دارند و اگر بخواهند میتوانند مهره نشوند.
پانویس
هانا آرنت، تئوریسین شورا ها
در نوشتههای مربوط به هانا آرنت به این نکته اشاره نشده که وی یکی از برجستهترین تئوریسینهای شوراهاست. مفهموم مرکزی نظریه او در این باب kommunikativen Handelns «اقدام شورایی» به معنی عمل و اقدام توأم با بحث و گفتگوی متقابل است.
در مورد نظریههای شورایی (بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم) هیچکس اندازه هانا آرنت کار نکردهاست.
...
جدا از علاقه ای که هانا آرنت به رزا لوکزامبورک و تئوری خودانگیختگی انقلابی Revolutionary spontaneity داشت و در کنار کریتیک Critic و نقد موثر خودش به احزاب هیرارشی، به موضوع شوراها و نظام شورایی بسیار علاقمند بود.
شوراها در انقلاب آمریکا، شکست شوراها در کمون پاریس توسط ژاکوبنها، جنبشهای شورایی از انقلاب ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷ روسیه و جنبش کرونشتات شکست آن توسط ارتش سرخ و بلشویکها و بویژه انقلاب مجارستان در سال ۱۹۵۶ توسط هانا آرنت بررسی شدهاست.
تفاوتهای بروز توتالیتاریسم در آلمان و شوروی
هانا آرنت در بحث منشاء توتالیتاریسم دو نظام نازیسم و کمونیسم را بررسی میکند. نمیخواهم بگویم او از تفاوتهای بروز توتالیتاریسم در آلمان و شوروی سرسری گذشته است. اما چگونه میتوان آن دو را ذاتاً یکی انگاشت؟ اگرچه نازیسم و کمونیسم از نظر روش، همانندیهایی دارند ولی کمونیسم از نظر ایدئولوژی اساساً هوادار دموکراسی و ضد دولت است حال آنکه ایدئولوژی نازیسم ضد دموکراسی و هوادار قدرت هر چه بیشتر دولت است.
منابع
هانا آرنت در فرهنگ فلسفه استنفورد
http://plato.stanford.edu/entries/arendt/
دست نوشتههای هانا آرنت در کتابخانه کنگره آمریکا
http://memory.loc.gov/ammem/arendthtml/
هانا آرنت، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثی،
خشونت و قدرت در فلسفه سیاسی هانا آرنت، کریم قصیم، نقد آگاه (در بررسی آراء و آثار)، انتشارات آگاه، سال ۱۳۶۲
هانا آرنت و نقد فلسفه سیاسی، منصور انصاری،
محمد رسولی، منشاء توتالیتاریسم
http://www.anthropology.ir/node/10686
فلسفه سیاسی هانا آرنت، بردشا، لی، ترجمه خشایار دیهیمی،
انقیاد انسان: درباره کتاب توتالیتاریسم هانا آرنت، علیرضا جاوید،
http://www.anthropology.ir/node/6919
مفهوم شر در فلسفهی هانا آرنت، عزتالله فولادوند، فصلنامهی بخارا، شمارهی ۵۸
منصوره افقهی، بررسی آرا و نظریات هانا آرنت
http://www.anthropology.ir/node/376
زهره روحی، هانا آرنت و آزادی
http://www.anthropology.ir/node/4279
ناصر فکوهی، هانا آرنت: فیلسوف خشونت و رنج انسانی
http://www.anthropology.ir/node/685
نقد و بررسی مقاله اتوریته چیست، (کتاب میان گذشته و آینده)، نوشته هانا آرنت، ترجمه سعید مقدم،
مائوریتزیو پاسرین دانتِرِو ترجمه عباس شهرابی فراهانی، درباره هانا آرنت
http://anthropology.ir/node/15112
عباس شهرابی فراهانی، انسان، چیرگی تام، آغازگری: بازخوانی نظریه توتالیتاریسم هانا آرنت با تکیه بر داستان «میرا»
http://anthropology.ir/node/16721
معصومه علی اکبری، نقدِ مدرنِ مدرنیته (هانا آرنت و بستر فلسفی سیاست)
http://www.anthropology.ir/node/22036
پریسا سلگی، مفهوم انقلاب نزد هانا آرنت
http://www.anthropology.ir/node/19690
ییهوا ژیانگ، ترجمه عباس شهرابی فراهانی، بازنگری دریافت آرنت از سیاست
http://www.anthropology.ir/node/18583
الیزابت یانگ برول، ترجمه بهنام ذوقی، زندگی نامه هانا آرنت
http://anthropology.ir/node/19078
سایت انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/
• Gottsegen, M., 1993, The Political Thought of Hannah Arendt. Albany: StateUniversity of New York
• Aschheim, S., ed., 2001, Hannah Arendt in Jerusalem. Berkeley: University of California
• Hill, M., ed., 1979, Hannah Arendt: The Recovery of the Public World. New York: St. Martin s
• Hannah Arendt, Revolution & Democracy
https://openaccess.leidenuniv.nl/bitstream/handle/1887/19198/FinalVersionMasterThesisMJdJ.pdf?sequence=1
• Benhabib, S., 1996, The Reluctant Modernism of Hannah Arendt. London: Sage Publications.
• Isaac, J., 1992, Arendt, Camus, and Modern Rebellion. New Haven: YaleUniversity
• Hinchman, L. and Hinchman, S., eds., 1994, Hannah Arendt: Critical Essays. Albany: StateUniversity of New York
• Bernauer, J., ed., 1987, Amor Mundi: Explorations in the Faith and Thought of Hannah Arendt. Dordrecht: Martinus Nijhoff.
• Kateb. G., 1984, Hannah Arendt: Politics, Conscience, Evil. Oxford: Martin Robertson.
• Bradshaw, L., 1989, Acting and Thinking: The Political Thought of Hannah Arendt. Toronto: University of Toronto
• Parekh, B., 1981, Hannah Arendt and the Search for a New Political Philosophy. London: Macmillan.
• Calhoun, C. and McGowan, J., eds., 1997, Hannah Arendt and the Meaning of Politics. Minneapolis: University of Minnesota
• Kielmansegg, P., Mewes, H. and Glaser-Schmidt, E., eds., 1995, Hannah Arendt and Leo Strauss: German Emigrés and American Political Thought after World War II. Cambridge: CambridgeUniversity
• Canovan, M., 1974, The Political Thought of Hannah Arendt. London: J. M. Dent.
• Ettinger, E., 1995, Hannah Arendt/Martin Heidegger. New Haven: YaleUniversity
• Hansen, P., 1993, Hannah Arendt: Politics, History and Citizenship. Cambridge
• Kaplan, G. and Kessler, C., eds., 1989, Hannah Arendt: Thinking, Judging, Freedom. Sydney: Allen & Unwin.
• Young-Bruehl, E., 1982, Hannah Arendt: For Love of the World. New Haven: YaleUniversity. Second edition, 2004.
• Kohn, J. and May, L., eds., 1996, Hannah Arendt: Twenty Years Later. Cambridge, MA: MIT
• McGowan, J., 1998, Hannah Arendt: An Introduction. Minneapolis: University of Minnesota
• Passerin d Entrèves, M., 1994, The Political Philosophy of Hannah Arendt. London: Routledge.
• Pitkin, H., 1998, The Attack of the Blob: Hannah Arendt s Concept of the Social. Chicago: University of Chicago
• Taminiaux, J., 1997, The Thracian Maid and the Professional Thinker: Arendt and Heidegger. Albany: StateUniversity of New York
• Villa, D., 1996, Arendt and Heidegger: The Fate of the Political. Princeton: PrincetonUniversity
• Watson, D., 1992, Hannah Arendt. London: Fontana
• Whitfield, S., 1980, Into the Dark: Hannah Arendt and Totalitarianism. Philadelphia: TempleUniversity
• Wolin, S., 1977, “Hannah Arendt and the Ordinance of Time.” Social Research, 44/1 (Spring): 91–105.
آدرس ویدیو
https://www.youtube.com/watch?v=vW9wxxR9sZ0
سایت همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
ایمیل
hamneshine_bahar@yahoo.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر